۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

تکلیف


هوا ناجوانمردانه گرم بود. خسته و کلافه از گرمای هوا، از سردی آدمها و از خیلی چیزای دیگه، داشتم تو پیاده روی شلوغ خیابون ولیعصر حرکت میکردم که یکدفعه جمله ای روی یه دیوار نظرم رو جلب کرد:


" لا یُکَلف الله نفسًا الّا وسْعِها "
و خداوند هیچ نفسی را به بیش از توانش تکلیف نمیکند.
به طرز غریبی توی وجودم نفوذ کرد. پس یعنی همه این مشکلات و سختیهایی که سر راه ما وجود داره، قبلا اندازه شده؟ و روی حساب و کتاب هم اندازه شده! هر کس به حد توانش و نه بیشتر.
احساس کردم نیروی جدیدی گرفتم. اگر خدا در حد توانم بهم تکلیف داده، پس یعنی باید از عهده اش بر بیام. که اگر بر نیام هم اون رو، و هم توان و قدرت خودم رو نا امید کردم!