۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

سايه هاي شگفت

تو از كدامين گوهري
كه هزاران هزار سايه شگفت خود را در تو مي آويزند ؟
و اين چگونه تواند بود
كه هر سايه اي را صورتي
و هر صورتي را طرزي و طرازي ديگر ميبينم
و تو تنها يك چيز
و تو تنها يك ذات
و هر سايه اي را از تو نقشي ديگر ؟
اگر جمال آدينوس را وصف كرده اند
مجملي از روي تو گفته اند
و اگر چهره هلن را كه مجموعه ي زيبايي است
به تمام و كمال ستوده اند
شبحي ناتمام از جمال تو تصوير كرده اند
و اگر از بهار و تابستان سخن ميگويند
اين يك سايه حسن تو
و آن يك سفره احسان توست
و ما تو را در تمامي صورتهاي قدسي باز ميشناسيم
و در هر چه بديع و زيباست نشاني از تو باز ميابيم
اما در عهد و وفاي عشق
نه تو به كس ماني و هيچ كس به تو ماند
شكسپير - غزل شماره 53