۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

بی ادبی، ادب و ادبیات در علم


اخیرا نگاهی که به آرشیو مجلات فیزیک خودم انداختم،در شماره1و2 سال 17 تابستان 78 ، سرمقاله مجله با عنوان : بی ادبی ، ادب و ادبیات در علم نوشته دکتر منصوری رو خوندم، که دوست دارم شما هم بخونید و نظرتونو بیان کنید.
پس از دو روز بحث و پشت سر گذاشتن چهار مرحله انتخابات برای تعیین محل استقرار مرکز سزامی در خاورمیانه ، در غذاخوری سرن(مرکز تحقیقات هسته ای اروپا)، مشغول قهوه خوردن بودیم که مایکن برگ به ما ملحق شد.فیزیکدانی مثل همه فیزیکدانان دیگر.ضمن معرفی معلوم شد که او مسئول ایستگاه دلفی از شتابگر LHC است.شتابگری به قطر 27 کیلومتر ، محیط حدودا برابر 100 کیلومتر در عمق 100 تا 150 متری زمین، میان سوئیس و فرانسه.کار وی طیف نمایی میونی بود.400 دانشگربه جز مهندسان زیر نظر وی کار می کردند.پرسید که آیا مایلم از مرکز بازدید کنم؟منم که بسیار مشتاق بودم و چند ساعت فرصت داشتم ، گفتم :البته، و راه افتادیم.پس از عبور از کوره راه های روستایی و زیبای فرانسه پس از 20 دقیقه به محلی رسیدیم با تابلوی سرن.تمام متعلقات سرن مصونیت سیاسی دارند، و جزو خاک سوئیس یا فرانسه به حساب نمی آیند.پلیس و دیگر بخشهای خدماتی هم بدون اجازه مدیرکل سرن حق ورود ندارند.درهرصورت پس از عبور از بخشهای ایمنی به آسانسوری رفتیم که ما را 100 متر زیر زمین برد.تاسیسات سطح زمین ساده و اندک بودند.جز یک جرثقیل مدور بزرگ که ماشین آلات را زیر زمین می برد و نیز هواساز عظیم.آنچه در زیر زمین دیدم ازحل مسائل ساده روزمره مثل نفس کشیدن و دستشویی و غیره بگیرید تا حفر تونل تونلهای دسترسی برای تعمیرات حفاظت در مقابل تابش،فناوری خلا برای ایجاد خلا کامل در تونل اصلی محل آزمایش مغناطیس های گوناگون محاسبات دینامیک ماشین پرازشگرهای عظیم انبوه کابلهاو انواع آشکارسازها و ...و بسیاری چیزهای دیگر که مرا به قدری متاثر کرد که موقع خداحافظی به مایکن برگ گفتم : شرمنده ام از اینکه بگویم من هم یک فیزیکدانم!هنگام برگشت به سرن تمام مدت این تصویر زشت از مقابل من می گذشت:مدیران علمی ما درجمهوری اسلامی ، مهد انقلاب فرهنگی، چقدر در رعایت بعضی آداب کوتاهی می کنند.نه ادب سنتی که کسی جرات نمی کند به راحتی آن را زیر پا بگذارد، بلکه ادبی که باید آن را ادب تکامل یافته صنعتی نامید نه ادب دوره شبانی.یادم افتاد که خانم محققی که از خارج از کشور آمده بود تا استخراجی بکند از شرایط کار در ایران.پس از مدتی موفق شده بود از مدیر یک پژوهشگاه وقت ملاقات بگیرد.به هنگام حضور مجبور در پایین اتاق و در پایین یک میز بزرگ کنفرانس شاگردانه بنشیند.رئیس مرکز با تبختری در کنار میز تحریر بزرگ خود که در آن سر میز کنفرانس بود وی را می پذیرد.رفتار و صحبتها چنان با تبختر بود که آن پژوهشگر از ایرانی بودن خود شرمسار می شود.این رفتار از یک رئیس در جمهوری اسلامی که پس از گزینش های اخلاقی انتخاب می شود قاعده است نه استثناء.با خود می گفتم :آیا این ما هستیم که ادعای به ثمر رساندن یک انقلاب فرهنگی را داریم؟این ما هستیم که ادعای ادب اسلامی را داریم؟این ما هستیم که خود را وارث بزرگانی چون ابوریحان می دانیم؟ما مراکزی به عنوان دانشگاه و پژوهشگاه راه انداختیم .آنها را قبضه کرده ایم نمایش به راه انداخته ایم با رفتارمان، با نمایش تجهیزاتمان.از سادگی و صداقت مردم جامعه مان ، از اتبهت گذشته اسلامی مان و از تا ریخ پر تلاطممان مایه می گذاریم بدون اینکه خودمان سرمایه ای معنوی و مادی به همراه داشته باشیم و یا تولید بکنیم.ادب را به هنگام ورود و خروج از درها مراعات می کنیم اما نمی دانیم ورود و خروج به کجا و از کجا!ورود به آزمایشگاه ، کدام آزمایشگاه ؟ورود به کلاس، کدام کلاس؟این چه ادبی است که همه را به خصوص جوانان نا آگاه از این بازیها را سرکار می گذاریم.این چه ادبی است که نمایش را جای واقعیت میفروشیم؟این چه ادبی است که بنده با شرمساری باید بشنوم که فلان رئیس مرکز علمی بزرگ ایرانريالبه هنگام سخنرانی در یک مرکز تحقیقات بین المللی در اروپا چه اداهایی در می آورده است.شرممان باد که سادگی و ادب علمی را باید از کسانی بیاموزیم که در نوشتارهای سیاسی روز ما در عرف سیاسی روز ما جزو کشورهای دشمن به حساب می آیند مثل آمریکا.نوشتار گفتم یاد ترکیب وازه ادبیات با وازه های مدرن افتادم که این روز ها بسیار باب شده است.ادبیات فیزیک، ادبیات سیاسی!نمی دانم کجای علم غیر از انچه در بالا گفتم به ادب و ادبیات مربوط می شود.اما می دانم این یک بی ادبی علمی است که برای یافتن معادل لغتی مثل LITERATURE به اولین معادلی که در لغت نامه آمده است اکتفا کنیم.یک معنی آن ادبیات است ، اما در ترکیب با فیزیک یا سیاست معنی نوشتار می دهد.و منظور هر آنچه در زمینه فیزیک یا بخشی از آن مثل کیهان شناسی مکتوب شده است بصورت مقاله یا کتاب.ما نوشتارهای کیهان شناسی داریم نه ادبیات کیهان شناسی.

-مجید :
راستی برای خواهرم من هم که فوق لیسانس شیمی تجزیه و دارای مقاله ISI و چندین مقاله و پژوهش در زمینه نانوتکنولوژیه ، همین اتفاق افتاد .برای استخدام در یک شرکت تولیدی برای مصاحبه دعوت شد.ایشون هم رفتند ولی با چه رفتار زشتی از طرف مدیر شرکت مواجه شدند از این نظر که مدیر شرکت شیمیایی مهندس مکانیک بود و همه فامیلها رو جمع کرده بود در شرکتش . خواهر منو برای استخدام در شرکت به منظور تحقیق و پژوهش می خواستند ولی به گفته خواهرم اونها اصلا نمی دونستند تحقیق یعنی چی؟تحقیق از نظر اونها یعنی بدست اوردن اطلاعات شرکتهای رقیب در زمینه تولیدی شون.فکرشو بکنید که یک لیسانس مکانیک در زمینه شیمی سخنرانی کنه!!!اونهم برای کسی مثل خواهر من.بهر حال کشور ما در زمینه مدیریت تخصصی خیلی مشکل داره.یکی از اساتیدمون میگفتند که می خواستند پروزه ای رو در یکی از مراکز صنعتی اجرا کنند مدیر اون مرکز گفته بود که باید دو ماهه به نتیجه برسید!!! در حالیکه استاد ما حداقل 2 سال فرصت می خواست.
کی این مشکلات جامعه ما حل میشه؟؟؟؟
درضمن اگر زمانی گذرتون به اروپا! افتاد و خواستید از مرکز سرن بازدید کنید می تونید به لینک زیر مراجعه و ثبت نام کنید. یکی از آرزوهای علمی من بازدید از این مرکزعلمی و تحقیقاتی فیزیکه!
موفق و پیروز باشید
همیشه شاد باشید!لبخند هم فراموش نشه !!!!

Excerpt:Iranian Journal of Physics Vol 17 No 1& 2 Spring and Summer 1999.






1 نظر:

parnian گفت...

متاسفانه اين وضعيت در جامعه ي ما وجود داره .از مجامع علمي و آدماي تحصيلكرده گرفته تا عامه ي مردم در هر سطحي از جامعه .من فكر ميكنم يه بخشي از قضيه كه در مورد سازمانها و مديريت اونها ست به سياست هاي حكومت برميگرده و بخش بزرگيش كه رعايت نكردن حفظ حريم شخصي ديگرا ن ِ به فرهنگ كل جامعه .
ولي با اين وجود من خوشبين هستم كه تغييراتي از خود مردم شروع ميشه ، و وقتي اين تغيير و اين فرهنگ و آگاهي در مردم به وجود مياد مسلماً دولت و مسئولاني انتخاب ميكنند كه فرهنگ داشته باشند و زير بار زور ،
‌بي فرهنگي ، ظلم و بي كفايتي ها نميرن .
اميدوارم ين سير صعودي جامعه زودتر اتفاق بيافته چون به نظرم به اندازه كافي سير نزولي داشتيم