۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

کارها همه آن شود که او خواهد



در سمرقند بودیم و خوارزمشاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لشگر کشیده جنگ میکرد . در آن محله دختری بود عظیم صاحب جمال چنانکه در آن شهر او را نظیر نبود . هر لحظه می شنیدم که میگفت خداوندا کی روا داری که مرا به دست ظالمان دهی و می دانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم . چون شهر را غارت کردند و همه خلق را اسیر می بردند و کنیزکان آن زن را اسیر می بردند ، او را هیچ المی نرسید و با غایت صاحب جمالی کس او را نظر نمی کرد تا بدانی که هر که خود را به حق سپرد از آفتها ایمن گشت و به سلامت ماند و حاجت هیچ کس در حضرت او ضایع نشود . ...

همه از اوست و حاکم مطلق در اشیا اوست . مومن آنست که بداند در پس این دیوار کسیست که یک به یک بر احوال ما مطلع است و می بیند اگرچه ما او را نمی بینیم .....

چون همه حاجات از تو حاصل می شود و کرم و رحمت تو بر جمیع موجودات عالم است پس حاجات خود دم به دم عرض کن و بی یاد او مباش که یاد او مرغ روح را قوت و پر و بالست اگر آن مقصود کلی حاصل شود نور علی نور ، باری به یاد کردن حق اندک اندک باطن منور می شود و ترا از عالم انقطاعی حاصل گردد همچنانکه مرغی خواهد که بر آسمان پرد اگرچه بر آسمان نرسد اما دم به دم از زمین دور می شود و از مرغان دیگر بالا می گیرد ....

یاد حق چنین است اگرچه به ذاتش نرسی اما یادش اثرها کند در تو و فایده های عظیم از یاد او حاصل شود .


فیه ما فیه
------------------------------------------------------------------
پ.ن. خدای عزیز من ببخشید که من گاهی اینقدر کولی بازی در میارم آخه دل من خیلی کوچولوئه خیلی خیلی کوچولوئه هنوز خیلی مونده تا بزرگ بشه . آخه کسی که جز تو ندارم اگه کس دیگه ای هم وجود داره که توانی داشته باشه و بتونه کاری بکنه، بگو من قول میدم برم سراغ اون دیگه مزاحم نشم ! D; ممنون ، ممنون برای همه چیز به قول قدیمیا تو را سپاس

5 نظر:

غزاله گفت...

وااااای!مهزاد! یک دنیا ممنون!خیییلی به همچین تلنگری نیاز داشتم!یه دنیا ممنون!!!

امیر گفت...

مرحبا اي مرغ زرين خوش در آي
گرم شو در كار و چون آتش درآي
هر چه پيشت آيد از گرمي بسوز
زآفرينش چشم جان يكباره دوز
چون بسوزي هر چه پيش آيد تو را
نور حق هر لحظه بيش آيد تو را
چون دلت شد واقف اسرار حق
خويشتن را وقف كن در كار حق
چون شدي در كار حق مرغي تمام
تو نماني حق بماند والسلام

-----------------------------
خداوندا،
همانا تو خود در کتابی که فرو فرستادی فرموده ای که:
" مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را . "
پروردگارا،
هم اینک ما تو را خواندیم،
پس بر ما ببخشای همانگونه که خود ما را به بخشش امر نمودی.
همانا این تویی که در وعده هایت تخلفی نیست.


برگرفته از ادعیه " امام سجاد (ع) "
----------------------------------
پ . ن: از همون خدایی که گاهی واقعن با خل و چل بازیهامون می تونم تصورش رو کنم که چه صبری داره؛
بخواه که دل ِ کوچولونت هرگز و هیچوقت رنگی از بزرگ شدن به خود نبینه و همینجوری تو همون عالم ِ کولی بازی های ساده و کودکانه باقی بمونه..
و سر آخر ممنون از اینهمه ای از حکمت و نوری که چون همیشه قسمت ِ مان کردی.

امیر گفت...

راستی درباره عکسی که گذاشتی..
دوست داشتم به سر ِ تازه تراشیده اش دست می کشیدم و تیغ تیغیه جا مونده از موهای پر پشتش رو احساس می کردم..
بعدش با هم دوست می شدیم و می اومدیم شهر و یه فالوده مهمونش می کردم و ..
چه نگاه نافذ و لبخند ِ معصومی به قاب ِ صورتش نقش بسته.
تو وجود ِ آدم رخنه می کنه.

اسماعیل گفت...

خواندن فیه ما فیهش خوردن قند مکرر بود و تماشای عکسش چشیدن شهد دست اول

محمد علی گفت...

سلام
من محمدعلی ازشهرضا(قمشه قدیم) هستم.حضرت دوست را شاکرم که همسفرانی چون شمابرای این راه بی نهایت وجود دارند.
همچون شما از سخرانی های فرستاده اش همیشه مست می شدم و دیشب برای اولین بار پادکست هایتان را شنیدم.
وپیشنهادی دارم وآن این است که برای ساخت پادکست ها ا موسیقی ناب استفاده کنید ورنگی از معنا به آثارتان بزنید همانطوری که استاد می گویند .

خدانگهدار