۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه

مختصر کن


1. توی طبیعت توی هستی هیچ چیزی تصادفی نیست هرچیزی به یه دلیلی اتفاق میوفته به خاطر همین قوانین زیست و طبیعت پر از استثنائه در حالیکه اگه یه قانون ریاضی یا فیزیک جامع نباشه و در همه زمینه ها صدق نکنه همون توی مرحله فرضیه رد میشه .
وقتی یه کاری رو شروع میکنی یا شروع میشه فکر نکن اتفاقی و الکی بوده حتما دلیلی هست دوباره تکرار کن اگه دوباره تکرار شد باز نگو ای گند بزنه به این شانس من که هی اون چیزی که میخوام نمیشه شاید اون چیزی که میخوای اشتباه ِ این چیزی که داره پیش میاد درسته ، یه لحظه بشین ، فکر کن ، بی تعصب .


یک ماه و خورده ای پیش ما روی یه سری نمونه های پروتیینی کار میکردیم کلی زحمت کشیده بودیم برای تهیه شون همه چی رو آماده کردیم و گذاشتیم که واکنش اصلی اتفاق بیفته واکنش توی 21روز کامل میشد ، سه روز از شروع واکنش گذشت توی نمونه ها یه چیزای رشته ای ِ عجیب غریب پیدا شد . نمونه ها آلوده شده بودن با باکتری یا قارچ .
و همه چی دوباره از اول ، خون بگیر تخلیص کن طیف بگیر و .... و دوباره نمونه ها رو آماده کن برای واکنش ، میذاری تو دستگاه و همه چی درست درسته هیچ مشکلی توی کارت نیست . روز چهارم میای سراغ نمونه ها و باز سر و کله رشته ها پیدا میشه . آلودگی !؟ من زیر بارش نمیرم کار ما هیچ اشکالی نداشته حالا استاد و دوست و استادای دیگه بگن این آلودگیه ، یه بار به حرفشون گوش دادیم بیخودی دیگه کافیه .
اون چیزهایی که میگن آلودگیه رو دادیم کشت بدند یعنی ازنمونه هامون برداشتیم گذاشتیم روی یه محیط مغذی اگه چیزی روی اون محیط رشد نکنه یه ایده خیلی عالی که به خاطرش زیربار قبول آلودگی نرفتم تایید میشه ، حتی میشه گزارشش کرد . خیلی در هیجان اینم که چیزی رشد نکنه اونقدر که هنوز هیچ چیزی نشده دارم ازش میگم و اینجا اومدم می نویسمش . اگه رشد هم بکنه اشکال نداره حداقل من این فرصت رو به خودم دادم که فکر کنم و از محدوده تعریف شده ها پامو بذارم بیرون .


2. خب اکنون که اخبار علمی را به سمع و نظرتان رساندم توجهتان را به اخبار فرهنگی هنری جلب میکنم (اینها عوارض اینه که بعد یه مدت طولانی قرار باشه بری مسافرت و شب ِ رفتن همه چی به هم بخوره)
می روم
می روم
ای کرانه ناپدید
بگذار من هم برسم
دو قدم که بیشتر نیست
می روم
می روم
کرانه ناپدید
کجایی کجا رفتی
می روم
می روم
پشت سرم بیکران به نفس افتاده
می روم
می روم …


3. فی الواقع من نمی دونم این آهنگ مرغ سحر چرا رفته توی ذهنم هی عین نوار که میره از اول دارم میخونمش به خصوص این قطعه اش:
مرغ بی دل
شرح هجران
مختصر
مختصر کن

1 نظر:

امیر گفت...

سلام،
اولش فکر می کردم صاحب ِ این عکس رو می شناسم و بعد از تماس با دوستی دیدم که اشتباه شده..
اما حالا ،
با این نگاه ِ آشنا،
با اون صورت ِ گل انداخته و اون شال ِ زیبای خوشرنگ،
می شناسم اش..
چطور ممکنه غریبه باشم باهاش..
داره باهام به هزاران واژه " حرف " می زنه..
چطور نمی شنوید صداش رو..
خوب گوش کنید..
.
.
راستی چرا بعضی وقت ها برچسب ِ نوشته های.. فراموشمون میشه؟!
بعضی وقتها هم هیچ نیازی به هیچ برچسبی نیست مثل ِ الان..
راستی اون شعر باعث ِ جاری شدن ِ کلی واژه شد از جنس ِ دریا که مدتها بود تو وجودم داشت خاک می خورد.
ممنون مهزاد..