۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

ارّه نوازی





حدود سیصد سال پیش یه نجار اهل دلی همینطور که با اره دستیش ور می رفته متوجه میشه با خم کردن و ضربه زدن بهش میشه صدای جالبی ازش درآورد. دقیقا معلوم نیست که کی اول از ارشه برای ارّه نوازی استفاده کرد اما در هرحال نواختن یک ارّه اینطوره که اولا ارّه باید از این ارّه درازها باشه مثل شکل بالا ، موقع نواختن باید ارّه رو خم کرد تا حالت S شکل پیدا کنه و بعد با استفاده از آرشه ویولنسل روی سطح صاف ارّه صدای زیری ایجاد میشه که مثل صدای صاف یه خانم هست . گرچه شکل نواختن مثل ویولن زدن میشه ولی یادگیری این ساز خیلی آسونه حتی جایی خوندم توی سه هفته! میشه یادگرفت و علتش هم به خاطر اینه که جای نت ها و پوزیسیون ها فقط وابسته به حالت خم کردن ارّه ست .


این یک اجرای ارّه و پیانو هست ، از اینجا بشنوید


الان شرکت های مختلف توی دنیا ارّه هایی که برای موسیقی به کار میره رو در ابعاد و از انواع فلزهای مختلف میسازن. توی ایران که من تا حالا ندیدم چه آموزش بدن یا بفروشن . اینجا توی این لینک خیلی ساده نحوه ارّه نوازی و ریزه کاریهاش رو آموزش داده .


این لینک هم وبسایت یه خانم هستش که به بانوی ارّه معروفه به خاطر اینکه درحال حاضر فعال ترین موسیقیدان در زمینه ارّه هست و کلی کنسرت واجراهای ارکستر ارّه برگزار کرده . البته ایشون در زمینه ایجاد آهنگ با استفاده از زنگ و زنگوله و ظرفهای شیشه ای هم معروفن که توی سایتشون میتونید ببینید و بشنوید .



شاید یه کم بی ربط به نظر بیاد ولی اولین بار که قضیه ارّه نوازی رو شنیدم و اینکه از یه همچین وسیله ای که درظاهر به هرچیزی میخوره الا چیز لطیفی مثل موسیقی بی اختیار یاد این جمله فیلم سفر قندهار افتادم :


اگه کسی دوتا پای سالم داره و نمیتونه قهرمان دو صدمتر بشه ، تقصیر خودشه .

5 نظر:

Milad گفت...

خیلی جالب بود مهزاد.

شاید در گذشته این جمله که هیچ چیز غیر ممکن نیست یا " محال محال نیست" رو به صورت ِ شعاری میگفتم ولی واقعا به این نتیجه رسیده ام که همه چی میتونه ممکن باشه فقط راهی مخصوص داره که باید پیدا بشه!
حتی میتونم جمله ی آخر ِ پستت رو اینجوری بگم که: اگه کسی دو تا پای ناقص داره و نمیتونه قهرمان دو صدمتر بشه، تقصیر خودشه.

forever84 گفت...

به میلاد: من از همین جمله‌ی "هیچ چیز غیر ممکن نیست" ِ خودت استفاده می‌کنم، به این صورت که: می‌تونه یک مشکلی وجود داشته باشه که به هیچ وجه نشه حلش کرد، حالا از آنجا که "هیچ چیز غیر ممکن نیست" پس در نتیجه می‌تونه همچین مشکلی وجود داشته باشه
;-)

Milad گفت...

من فکر میکنم در دنیای جالبی زندگی میکنیم، یک موضوع هم میتونه ممکن باشه هم غیر ِ ممکن و بستگی به ذهن و باور شخص داره که چطور به اون موضوع نگاه کنه؛ غیر ِ ممکن ببینتش یا ممکن! و از اونجایی که دایره امکان بی نهایت ِ، پس میشه به هر مشکلی که پیش میاید به چشم ِ قابل ِ حل نگاه کرد و اینجوری توجیه کرد که هنوز به آن مشکل ِ غیر قابل ِ حل برنخورده ام!
هرچند که چیزی که گفتی کاملا سفسطه است!
و مثل ِ همون جمله ی معروف ِ که: آیا خدا میتونه سوالی طرح کنه که نتونه پاسخ بده؟!

forever84 گفت...

سلام میلاد
البته چشمکی که در انتهای کامنت قبلی‌ام گذاشتم به منزله‌ی این بود که بیشتر دارم باهات شوخی می‌کنم
با این حال، اون جمله‌ات که گفتی :"یک موضوع هم می‌تونه ممکن باشه و هم غیرممکن" ، در واقع این محال ذاتی هست که یک چیز در آن ِ واحد با نقیض ِ خودش جمع بشه و همچین چیزی امکان نداره
و اصولا شبهاتی که در مورد قدرت خداوند ایجاد می‌شه که آیا مثلا می‌تونه سوالی طرح کنه که خودش نتونه پاسخ بده، در دسته‌ی همین محال ذاتی قرار می‌گیره

البته این رو قبول دارم که بخشی از رسیدن به یک هدف ِ ممکن، ناشی از اعتماد به نفس و اینکه "من می‌توانم" هست ولی چیزی که خیلی دوست دارم بهش پای‌بند باشم این هست که بیشتر از منطق‌ام کمک بگیرم تا اینکه بخوام احساساتی رفتار کنم
اینکه به طور افسار گسیخته و از روی هوا، به هر مشکلی که برخورد کردم فورا بگم که "من می‌توانم"، چندان جالب نیست و حتی می‌تونه منجر به شکست‌های پی‌درپی بشه
خدا به ما عقل داده، تا باهاش تجزیه تحلیل کنیم، شاید با شرایط فعلی نشه یک مشکل رو حل کرد، اگه این نتیجه رو بپذیریم که این کار در حال حاضر شدنی نیست، اون‌وقت می‌تونیم روی مسائل دیگه سرمایه‌گذاری کنیم

شاید از لحاظ تئوری و روی کاغذ امکان پذیر باشه، اما تا عمل فاصله‌ی زیادی هست
اگه اشتباه نکنم، بخش عمده‌ای از علم آمار برای همین منظور هست، اینکه چقدر فلان کار، شدنی هست
در پرتاب یک سکه، پنجاه درصد احتمال داره که شیر بیاد و پنجاه درصد احتمال داره که خط بیاد
این رو علم آمار بهمون می‌گه
اگه اشتباه نکنم یکی از دانشمندان که مدتی در زندان بوده، حدود یک میلیون بار این آزمایش ِ پرتاب سکه رو انجام داده و مثلا اگه اشتباه نکنم 490 هزار بار شیر و 510هزار بار خط اومده
و این یعنی با تقریب نسبتا خوبی می‌شه همون پنجاه پنجاه رو گفت

البته با استثناها کاری ندارم
مثلا ممکن هست که احتمال مرگ در یک عمل جراحی بیش از نود درصد باشه ولی طرف زنده از زیر اون عمل بیرون بیاد
این فقط یک استثنا هست
ولی مطمئن باش که اگه روی هزار نفر اون عمل صورت بگیره، به طور تقریبی نهصد نفرشون می‌میرند
این‌ها چیزهایی هست که علم آمار به ما می‌ده، بعدش دیگه تصمیم گیری به عهده‌ی خودمون هست که چیکار کنیم
مثلا اگه یادت بیاد ، اون دوقلوهای ایرانی به اسم لاله و لادن
پزشکان گفته بودند که احتمال اینکه حداقل یکی‌تون بمیره ، خیلی بالا هست
ولی این خودشون بودند که تصمیم بر این عمل گرفته‌اند - چراکه شاید از ادامه دادن زندگی بدین وضع خسته شده بودند
که البته در نهایت هردوشون فوت کردند
و خدا بیامرزت‌شون
اینقدر که حرف از آمار زدم، یاد استاد درس زلزله‌مون افتادم که می‌گفت بر اساس شواهد، درصد خیلی بالایی هست که تهران زلزله‌ی بدی بیاد و می‌گفت "مقاله‌ام رو آماده کردم و فقط منتظرم که زلزله بیاد تا داده‌هاش رو با داده‌های پیش‌بینی شده‌ی خودم مقایسه کنم و بعد چاپ‌اش کنم"
چقدر بی‌رحمانه و خودخواهانه
:-)
البته اگر به نقشه‌ی پهنه بندی خطر نسبی زلزله که توی آیین نامه‌ی 2800 هست، یه نگاهی بندازی، می‌بینی که تهران در ناحیه "خطر نسبی بسیار زیاد" هست - دیگه آخرین حد خطر در دسته بندی‌ها

البته از لحاظ تئوری مشکلی نداره، چراکه مثلا در طراحی و محاسبات یک ساختمان، این خطر رو به صورت یک ضریب اثر می‌دهیم ولیکن مشکل در نحوه‌ی اجرا و ساخت هست
اونجا که به صورت بزن درو کار می‌کنند و تریپ بساز بفروش هست، برای اینکه هزینه‌شون کمتر بشه و بیشتر سود کنند، خیلی چیزها رو دو در می‌کنند
نمونه‌ی بارزش همین زلزله‌ی بم هست

راستی اینجا چون ما نفت زیر پامون هست، به همین خاطر درصد زیادی از امواج زلزله حین عبور از این سیال دفع می‌شوند و خلاصه اینورا "خطر نسبی متوسط" و یا حتی خوزستان و آبادان "خطر نسبی کم" هست
البته به این هم بستگی داره که چقدر گسل دور و برت باشه

فکر کنم کامنت‌ام از خود ِ پست مهزاد هم بیشتر شد
میلاد تقصیر تو ِ ها (به این می‌گن فرا فکنی ;-) )

Milad گفت...

سلام فور اور جان
راستش وقتی این کامنت ِ بلند بالات رو خوندم ;-)از ادامه ی این مناظره و کنفرانس ُ ِ سران ترسیدم D:و با وجود اینکه فکر میکنم میشه منظورم رو بیشتر توضیح بدم ، رهاش میکنم برای آسوده شبی و خوش مهتابی و فکر میکنم هر چی بیشتر بنویسیم بیشتر میپیچیم در صورتی که فکر میکنم هر دومون چیز ِ پیچیده ایی رو نمی خوایم بگیم! و شاید اصلا یک چیز رو از دونگاه میبینیم ،نه از یک نگاه یک چیز را دوچیز! خلاصه آقا ما چاکریم ;-)