۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

وه چه کردی با دل من



همچین هوا طوفانی که میشه باد شدید میاد درختای با تنه های ضخیم این ور اون ور خم میشن همه چی توی هوا داره چرخ میخوره برگه های روزنامه پرنده ها برگهای چنار من . میری لای درختا توی آغوش تک تک برگها ، میری میچرخی میری لای ابرها اونجا که ابر داره پخش میشه داره میشه بارون . میری . باد میاد تو میری باد می پیچه توی موهات . عصیانگر بی قرار می چرخه لای شاخه ها می پیچی شاخه ها رو خم میکنی ابرها رو می بری هلشون میدی که ببارن که بی خاصیت نباشن . بوی خاک پیچیده ، یکی نشسته دم پنجره با نفس عمیق میگه چه بویی حاصل فعالیت نوعی باکتری در خاک . هجوم میاری به سمتش نم میپاشی تو صورتش که بیدار شه . میچرخی لای شاخه ها میچرخی توی هوا کنار پرنده ها میری پایین یکهو میای بالا میری میچرخی .


آخ که من دیوانه این هوام .

2 نظر:

Anonymous گفت...

سلام،مهزاد جون خیلی دوست دارو که انقدر تند تند می نویسی نمیدونم چرا ولی تا اول نوشته هاتو می بینم بدون اینکه اسم نویسنده رو ببینم می فهمم مال تو هستش.

دل پناه گفت...

سلام و درود

خيلي خوشحالم که با شفا آشنا شدم.

آرشيو غني و پر باري داريد.

اميدوارم هميشه موفق باشيد.