۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

من هیچم و تو همه چی

حاضر نیستم هیچ لحظه ای رو با این لحظه عوض کنم. روی چمنها دراز کشیدم و به حرکت ابرها نگاه میکنم وقتی اینجوری دراز می کشی احساس میکنی دیگه زمینی نیستی .
میشه ازتوابرها هزارتا شکل در اورد! خیلی باحالن یک لحظه هم از حرکت وای نمی ایستن!اسمون پرشده از حیوانات و ادمها و گلهاکه همشون سفیدن.
خیلی دلم برات تنگ شده. نمیدونم بین من و تو واقعا فاصله از زمین تا اسمونه ؟
حتما هست که دیگه مثل قدیمها پیش من دراز نمی کشی وباهام حرف نمی زنی که یادم بیاد من چقدر کوچیکم و توچقدر بزرگ!


از میان جانمازهای مامان اون جانمازی که موقع کنکور روش نماز میخوندم رو پیدا کردم همون جانماز سبزی رو که روش ایه های قران نوشته شده با اون مهری که یک شب تو خواب باهاش رفتم تو اسمون و رو ابرها نماز خوندم ،خدا کنه حواسم دیگه انقدر پرواز نکنه وبجاش خودم پرواز کنم بشم مثل اون موقع ها که تک تک ایه هات رو لمس می کردم وبا تمام وجود بهشون اعتقاد داشتم.

ولی بازم نمیشه نمیدونم چم شده .


هوا خیلی خوبه بازم از این نور نارنجی ها افتاده رو دیوار .بوی نان کنجد زده میاد بوی نون پاک ِ، تو اینجایی!


دم صبحِ هوا خیلی سوز داره و تاریکِ .
وای باورم نمیشه ابرها اومدن این پایین همه جا رو مه گرفته انگار تو ابرها دارم راه میرم.
ای کاش میتونستم تو باغچه کنار گلها لم بدم و از تو ابرها باهات حرف بزنم خیلی حرفها دارم باهات.
صورتم نمناک شده چشمام خیس ِ چه خوبه که تو راه کسی منو نمی بینه فقط من و توایم
بین من و تو هیچ چیز نیست به غیر از ابر .


اینبار هم مثل همیشه تو اومدی پیشم ولی من هنوزهیچم


Excerpt: GOD is always here around us. in the smell of bread ,movment of clouds or density of fog .GOD is everything I am still nothing.

3 نظر:

Mahzad گفت...

چه جای خوشگلی زندگی میکنی بهار یعنی چه دنیای خوشگلی داری . پر از بو و رنگه . هی خدا رو وسوسه میکنی بیاد توی دنیای خوشگلت، بیاد بغلت (:

Hadi گفت...

بسيار لطيف و شيرين بود. ممنون

Ghazaleh گفت...

بهار خانوم، مغز بادوم،... D: خیییلی لطیف و زیبا بود، از ته دل بود و تا ته دل هم رفت (: ممنون