۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

آنگونه عاشقم که ...


زیبا،
زیبا هوای حوصله ابری است،
چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا!
زیبا،
زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد،
از من مگیر چشم،دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد،
یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود،
یادم بده چگونه نگاهت کنم که طرهِ بالایت در تندباد عشق نلرزد.
زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم،


نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم،
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است،
زیبا چشم تو شعر، چشم تو شاعر است،
من دزد شعرهای چشم تو هستم
زیبا،
زیبا کنار حوصله ام بنشین،
بنشین و مرا به شط غزل بنشان،
بنشان مرا به منظره ی عشق،
بنشان مرا به منظره ی باران،
بنشان مرا به منظره ی رویش،
من سبز می شوم،
زیبا، زیبا ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار،


بر من ببار تا برویم بهاروار!
چشم از تو بود و عشق، بچرخانم بر حول این مدار!
زیبا،
زیبا تمام حرف دلم این است:
"من عشق را به نام تو آغاز کردم،
در هرکجای عشق که هستی آغاز کن مرا!"




پ.ن : دکلمهِ این شعر قشنگ رو که از آقای "محمدرضا عبدلملکیان" هست رو من چند وقت پیش از کانال 2 با صدای زیبای "خسرو شکیبایی" شنیدم. ظاهرا از کاستی با نام "مهربانی" هستش ( این اطلاعات رو من از اینجا یافتم). خود شعر که زیبا بود - هست - تصور کنید با صدایی اونقدر دلنشین هم خونده بشه! من که هنوزم بعد از 2 ماه صداش رو تو سرم میشنوم