۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

انگيزههای خورد خورد زندگی


برگرفته از وبلاگ من و بیماری ام اس
نوشته ی ویولت

جمعه، 9 اسفندماه 1387

امروز از خودم و فکرم هم خنده ام گرفت هم خوشم اومد.

جلوی پله ها ایستادم و یه نفس عمیق کشیدم برای گرفتن انرژی و بالا رفتن از پله. بعد طی یک یا دوپله انرژیم تموم شدچشمهام رو بستم و خطاب به خودم گفتم : به این فکر کن که چه هفته خوبی رو پیش رو داری و چقدر برنامه های هیجان انگیز، دیدن دوستان خیلی خوب، گردهمایی خاتمی و شاید کمی کتک چاشنی اش و از همه مهمتر کنسرت رضا یزدانی که اینبار شخصا دعوت شدی و به این بهانه شاید دوستان و خوانندگان خوب دل مشغولی هات رو هم دیدی ،چی از این بهتر؟ انرژی ات رو جمع کن و برو بالا... این هفته بیشتر از همیشه به این ته مونده قوّت احتیاج داری...برو دختر جون خیلی کار داریم.





Excerpt: A new post from I and MS diary weblog.


6 نظر:

saeidneutron گفت...

salam,
man nemidoonam modir in web che kasi hastan,
amma midunam ke oonghad az in web va Dr.elahi ghomshei khosham miad,ke ba kamale eshtiagh shomaro too peyvan haye weblogam gozashtam,
age be man sar bezanid,kheyli khoshhal misham.

Anonymous گفت...

قبلا هر وقت که اینترنت می امدم اولین صفحه که می دیدم شفا بود اما حالا....
دیگه از اون ایده های ناب زیبا خبری نیست ساده نویسی محص و ازدیاد بیش از حد نویسنده هایی که فقط شخصی نویسی می کنند.هدف شفا چه بود؟ چه شد!

Anonymous گفت...

شفا دیگه اون شفا نیست. اون شفا واقعا شفا بود. نوشته هاش آدم رو مست می کرد. آدم واقعا مو به تنش می ایستاد و به فکر وادار می شد. تو را به خدا یه فکری کنید. خودتون شفای سال های اول رو تا سه یا چهار سال بعد رو با شفای هشت ساله امروز مقایسه کنین. اون شفا کجا و این شفا کجا. فاصله از ماه من تا ماه گردون شده. خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دور شدید از شفا بودن. مطالب اصلا چنگی به دل نمی زنه. همش یا تکراریه یا بحث بین نویسنده ها. قبول کنین که شفا به شدت افت کرده. الان صادقانه بگم که فقط و فقط مطالب غزاله و پرنیان شفا رو زنده نگهداشته. مطالب مهزاد بسیار پراکنده و آشفته است. و هادی با عرض معذرت اصلا نمی فهمم برای چی می نویسه؟ و بقیه نویسنده ها هم که نمی نویسند و که این البته فرقی توی محتوی نمیگذاره. محمد هم که هر سه ماه یک بار ظاهر میشه و دو خط می نویسه و میره. شفا شده مثل نیویورک که اینقدر روی قالبش کار میشه روی محتواش کار نمیشه. قالبش الان زیباست اما از درون تهی شده. من شکایتم فقط به همه نویسنده هاست. پس کو اون آدمی که خط به خط نوشته هاتون قلب آدم رو بیرون می آورد از توی قفسه سینه؟؟؟؟؟؟؟!!!!! به کجا می روید؟؟؟؟

Mohammad گفت...

ممنون از نظرات و تذکراتتان. من ابدا فکر نمی کنم که از مسیر خارج شدیم. هنوز هم اکثر مطالب شفا برای خود ِ من پر از لحظات ناب و با ارزشه.

هدی گفت...

man fekr nmykonam een ja kassy be chyzi tazahor koneh. age matalebe shefa be dele shoma nmyshineh shayad salyghe shakhsy toon chyze dyge ee basheh. matalebe shefa be dele man hanooz ham myshineh. nevisandeh hay een ja faghat baray khudeshoon mynevisand, dorost mesle yaddasht hay shakhsi. agar chahar saale pysh een ja joor dyge ee bode be khatere een bode ke nevysande ha ehtyajate roohy motefavety dashtand ke alan shayad nadarand.

مهزاد گفت...

دوست ناشناس به قول استادم که اینجور موقع ها میگه ، قربون شما!
خب اول از همه مرسی که حتی اگه فکر میکنی اینجا تغییری رخ داده نسبت به قبل حواست جمع بوده و برات مهمه و بهمون میگی . این عمل ِ گفتن خیلی با ارزشه .
اما سوالی که پرسیدی، کجا میریم ، حالا بقیه رو نمی دونم کجا میرن . ولی من دارم میرم ولایت مهزاد آباد ، گاهی هم میام اینجا و از راه و جاده اش میگم از آسفالت پر از چاله چوله اش از راهش از جاهایی که آسفالت نکردن خاکی مونده با قلوه سنگاش ، از دشتای سبزش از باد خنکی که وقتی سرتو میاری بیرون از پنجره محکم میخوره توی صورت. من دارم میرم اونجا، مسیرشم فقط زمینیه ، کو تا خط هواییش رو راه بندازن. من دارم میرم این ولایت ، مسلما تو هم ولایتی ِ من نیستی ولی خب میتونی توریست باشی! (: