شوق باعث ِ تقاوت ِ این دو (خشم و افسردگی) میشه. کسی که می خواد خدمت کنه و براش چیزی رو می خواد، فرق داره با کسی که نشسته و منتظره که تغییری ایجاد بشه. بعضی از ما کتاب می خونیم که بالاخره موفق بشیم انگیزه ی مؤثر بودن رو تو خودمون بکشیم. در حالی که تمام ِ هدف از اول زیاد کردن ِ انگیزه ی زندگیه.
شوق یعنی: بستن طناب به ميخ، و استوار کردن، و آويختن.
طنابت رو بستی به میخی شل که یوهو از جا کند. اونقدر خشمگینی از این میخ که دیگه بالا نمی ری. افسرده می کنی خودت رو.
یادت باشه: با تجربه ای که از کنده شدن ِ میخ داری، و شکر که الان سالمی، بدان که کوهنورد ِ قابلی شدی.
حافظ شعر عجیبی داره. میگه اونقدر انگیزه دارم که حتا اگه بیای بعد ار هزار سال نبش ِ قبرم کنی هنوز دود از کفنم در میاد
... محمد
Excerpt: Depression is Anger with lower enthusiasm.
6 نظر:
بی نظیر!
این ز شوق و ذوق رفو رو نفهمیدم.
هزار بار کشیده ست عشق ِ کافرخو
شبم ز بام به حجره، ز حجره تا سر ِ کو
شب، آن چنان به گاه آمده که هی برخیز
گرفته گوش ِ مرا سخت، همچو گوش ِ سبو
ز هر چه پُر کندم من ِ سبوی، تسلیمم
سبو اسیر ِ سقاست، چون گریزد از او؟!
1000 بار سبو را به سنگ بشکست او
شکست ِ او خوشم آید، ز شوق و ذوق ِ رفو
سبو سپرده به دو گوش، با هزاران دل
بدان هوس، که خورد غوطه در میانه جوی
مولوی
showgh yani tanab bastan?
az koja?
شوق
شرح : بستن طناب را به ميخ و استوار کردن و آويختن : شاق الطنب الي الوتد. (منتهي الارب ) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به ميخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء).
منبع
خیلی دوستت دارم محمد
میتونی حسش کنی احساسمو؟
ارسال یک نظر