۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

راهروهای جدید


یک رشته ی جدیدی در بیولوژی داره به وجود میاد بنام Biomimicry که متخصص ها باید بگن ترجمه اش چیه.

هفته ی پیش دکتر جنین بنیوس سخنرانی جالبی در TEDکرد.

زندگیش رو ببینین توی ویکی پدیا، به نظر میاد که بسیار مستقل تر از اینه که خودش رو پشت ِ نام ِ دانشگاهی مخفی کنه تا بزرگ بشه.

سوال اینه:

تصور کن که ما می خواستیم بهار رو برگزار کنیم، آره آره، می دونم که برگزاری ِ یه عروسی ِ ساده سخته، اما حالا بیا تصور کن که ما می خواستیم برگزاری ِ بهار رو برنامه ریزی کنیم.

این رو این خانم با گوشت و پوستش داره میگه، یعنی حسش کرده که برگزاری ِ بهار چه چیزهایی می خواد،برنامه ریزی از قبل، پروتکل برای تغییر ِ فصل و ... و ... این باید طوری باشه که هر سال سر ِ موقع ِ خاصی یه سری اتفاق پشت ِ سر ِ هم بیفته و اگه یکیش حا بمونه همه ی فرایند باید دوباره از اول تکرار بشه. چیزهای زیاد هست که باید انجام داد: تعداد ِ زیادی عشق در هوا باید بوجود بیاد بین ِ پرنده ها، تعداد ِ زیادی بازگشایی ِ گل می خوایم و ....

ما اولین کسانی نیستیم که داریم خونه می سازیم برای بچه هامون، نگران ِ تحصیل و زندگیشونیم، این همسایه های ما هم میلیون ها ساله دارن همین کار رو می کنن، اما اونا این کار رو به شیوه ای انجام می دن که باعث میشه برای میلیون ها سال بتونن زندگی کنن.

Biomimicrist ها روی زندگی های اطراف توجه کردن و من چیزهایی از این یافته ها رو بهتون الان می گم.

باید همیشه بپرسین: چطور طبیعت این مشکل رو حل کرده؟

یه مرغی هست به نام ِ Kingfish. از هوا شیرجه می زنه توی آب که ماهی بگیره اما وقتی وارد ِ آب که میشه یه جوری وارد میشه که چلپ چلوپ روی آب درست نمی کنه. خیلی آروم و نرم وارد ِ آب میشه تا بتونه ماهی ها رو ببینه.
با این یه جور قطار طراحی شد که حرکتش آشفتگی ِ هوایی Turbulance ایجاد نمی کنه اطرافش.

یا مثلا ما اولین کسانی نیستیم که باکتری رو از خودمون دور باید بکنیم. کوسه هایی هستن که بدنشون بدون باکتری می مونه. نه به خاطر ِ اینکه سریع تو آب حرکت می کنن تا باکتری ها ازشون بریزه. اتفاقا این کوسه ها خیلی آروم هم حرکت می کنن. به این خاطر باکتری ها ازشون دور میشن چون که پوستشون یه بافت ِ خاصی داره که باکتری بهشون نمی چسبه. یه شرکت ِ زرنگ هست که اینو یاد گرفته (به اسم ِ Sharklet Technologies) همین الان داره همین طرح رو روی راهروی بیمارستان ها پیاده می کنه و این از تی کشیدن ِ مداوم با مواد شیمیایی بسیار بسیار بهتر داره عمل می کنه.

یه سوسکی هست توی صحرا که آب نداره بخوره و از مه ِ هوا آب می خوره. این سوسک تهش به دریچه داره که هوا رو می میکه و میاره داخل ِ بدنش و آبش رو می گیره. حالا توی همین دانشگاه کمبریج یه استادی از همکارهای ما هست که داره یه ساختمونی می سازه که آبش از مه ِ هوا بتونه تامین بشه.

یا مثلا موجودات ِ زنده فکر نمی کنن CO2 یه چیز ِ سمیه. بسیاری از اونا از CO2 استفاده می کنن. حالا یه شرکتی هست به نام ِ Calera که داره سیمانی با جذب ِ CO2 میسازه.

در فرایند ِ سیمان سازی معمولا باید مقدار ِ زیادی CO2 به هوا داده بشه. اما این استفاده ی Coral ها از CO2 این خلاقیت رو عملی کرده.

حدود ِ ده مورد ِ دیگه میگه. خودتون بشنوید و ببینید

ایشون در آخر وب سایت askNature رو معرفی می کنه که بسیار بسیار جالبه. صحبت های این خانم بی نهایت بی نهایت بی نهایت تحریک کننده ی خلاقیت ِ ماست.



خودتون قضاوت کنین که نسلی که این چیزها رو داره جلو می بره چطور می تونه اگه ببینه آداب و رسوم ِ "همه" که عرف شده، اشتباهه بهش نقد نداشته باشه. چطور ازش پیروی کنه. من بارها نوشتم که من ابدا به این کوروش و داریوشی و 2500 سال تمدن احترام نمیگذارم. اگر این تمدن رو نداشتیم برای هر مشکلی می گشتیم یه جواب می آفریدیم، یعنی جوابی خلق می کردیم، نه اینکه بگردیم ببییم باباهامون چی می کنن یا عرف ِ قبیله ای چیه و ما هم فکر کنیم که مساله حل شد. پیروی از عرف یعنی تکرار ِ اشتباه از نسلی به نسل ِ دیگه.



طبع، چیز ِ نو به نو خواهد همی
چیز ِ نو، نو راهرو (*) خواهد همی
جلال الدین محمد بلخی
بقیه ی شعر
(*) نو راهرو: راهروی نو، دانشجوی جدید، نسل ِ جدید، نورون های Neuron نو

من موندم این آدم های گنده د ِماغی که فکر می کنن خیلی با تجربه هستن و همه چیز رو بلدن (و در عمل هم نشون دادن که خیلی اشتباه های جبران ناپذیری رو باعث شدن) به چی چی خودشون مینازن یا بر اساس ِ کدوم اطلاعات تصمیم می گیرن که کاری انجام بدن یا چیزی رو به کسی تحمیل کنن؟!

منی که موهام رو تماما در راه ِ یادگیری از دست دادم و نیمه های عمرم هستم همیشه توی یه حالت ِ "حیرت" به سر می برم از اینکه روز به روز دارم توی مقاله های علمی دنبال ِ خدا می گردم و همیشه در "حیرت هام" پیداش می کنم. من به تعداد ِ بسیار کمتری اصل اعتماد دارم. گویا هر چه "حیرتت" بیشتر باشه کمتر "اصل" توی زندگی داری و هر چی خودت رو به "همه" و "عرف" بچسبونی بیشتر "اصل" برای خودت می تراشی.

حالا هر کسی هر جوری هست مبارکش باشه، اما ای کاش یه روزی بفهمم با چه جرأتی کسی با این همه ضعف توی دانسته هاش تصمیم می گیره که برای زندگی ِ دیگران برنامه ریزی کنه و گاهی برای عمرشون تصمیم بگیره!

... محمد



Excerpt: On the Biomimicry with Jenyne Benyus


6 نظر:

ناشناس گفت...

محمد عزیز. بسیار لذت بردم. شفا را دوباره جایی کرده ای که معنای یگانه ی دارد. چند سالی بود که شفا جایی بود شبیه به بقیه وبلاگها کمی بهتر. اما این روزها با نوشته های جدیدی که می نویسی بعد از اینکه وب سایت های سیاسی را خواندم و خسته شدم از این همه تزویری که در دولت ما بوجود آمده خواندن شفا شده یک لیوان لیموناد خنک برام. جملاتت رو دونه به دونه می بلعم. از احساست لذت می برم. فقط می توانم بگویم که الهی زنده باشی. در ضمن از این گیری که به عرف و سنت جدیدا می دهی بسیار لذت می برم. من هم از تاریخ بلند ما راضی نیستم.

محمد گفت...

دوست ناشناس ِ عزیز. ممنون از توجهت و تعریفت. اما من فکر می کنم بی انصافی باشه اگه بخوایم اینطور قضاوت کنیم. در این چند سال بچه های شفا همه و همه بی نهایت نکاتی که حتا به مغز من و شما خطور نمی کرد رو نوشتن برامون. نوشته های پرنیان، مهزاد، غزاله، بهار، مراد همه و همه در مواقعی نوشته شدن که باید نوشته می شدن و انشالله نوشته خواهند شد. امیدوارم که قدر شناس ِ همه باشیم.

ناشناس گفت...

سلام

عالی‌ بود محمد، استفاده کردم.

پاینده باشی‌

امید

لیلی گفت...

محمد عزیز. مطلب تهمت به خدا که نوشتی برای من خدا بود. با اجازه ات در وبلاگم استفاده کردم. دوست تو. لیلی

ناشناس گفت...

فردا 13 آگوست روز جهانی چپ دست هاست. ضمن تبریک این روز به همه چپ دست های عزیز، کسی تو نویسنده های شفا چپ دست نیست یه پستی در این خصوص ارسال کنه. (-:

شاد باشید
هادی

Mehdi گفت...

ورق زدن شفا و دوباره خوندن مطالب آدمو زنده می کنه!
تاریخ مصرف ندارن! هر وقت بخونیشون ، بازم برات تازگی دارن...
ممنون از همه ی بچه های شفا خصوصا" تو محمد...


پ.ن: تقزیبا" 5 سال از پست شدن این مطلب می گذره...