عمری به سر دویدم در جستجوی یار:
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود.
دادم درین هوس، دل دیوانه را به باد؛
این جستجو نبود.
هر سو، شتافتم پی آن یار ناشناس،
گاهی ز شوق، خنده زدم، گه گریستم.
بیآنکه خود بدانم ازین گونه بیقرار
مشتاق کیستم!
رویی شکفت چون گل رویا و، دیده گفت:
-" این است آن پری که ز من مینهفت رو.
خوش یافتم، که خوشتر ازین چهرهای نتافت
در خواب آرزو..."
... هر سو مرا کشید پی خویش دربه در،
این خوش پسند، دیدهء زیبا پرست من.
شد رهنمای این دل مشتاق بیقرار،
بگرفت دست من.
و آن آرزوی گمشده، بینام و بینشان،
در دورگاه دیدهء من جلوه مینمود.
در وادی خیال، مرا مست میدواند،
وز خویش میربود.
از دور، میفریفت دل تشنهء مرا؛
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود.
وآنگه که پیش رفتم، با شور و التهاب،
دیدم سراب بود!
بیچاره من، که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که:-" یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا میدهد فریب؟
بنما، کجاست او!..."
"هوشنگ ابتهاج"
---------------------------------------------------
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود.
دادم درین هوس، دل دیوانه را به باد؛
این جستجو نبود.
هر سو، شتافتم پی آن یار ناشناس،
گاهی ز شوق، خنده زدم، گه گریستم.
بیآنکه خود بدانم ازین گونه بیقرار
مشتاق کیستم!
رویی شکفت چون گل رویا و، دیده گفت:
-" این است آن پری که ز من مینهفت رو.
خوش یافتم، که خوشتر ازین چهرهای نتافت
در خواب آرزو..."
... هر سو مرا کشید پی خویش دربه در،
این خوش پسند، دیدهء زیبا پرست من.
شد رهنمای این دل مشتاق بیقرار،
بگرفت دست من.
و آن آرزوی گمشده، بینام و بینشان،
در دورگاه دیدهء من جلوه مینمود.
در وادی خیال، مرا مست میدواند،
وز خویش میربود.
از دور، میفریفت دل تشنهء مرا؛
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود.
وآنگه که پیش رفتم، با شور و التهاب،
دیدم سراب بود!
بیچاره من، که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که:-" یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا میدهد فریب؟
بنما، کجاست او!..."
"هوشنگ ابتهاج"
---------------------------------------------------
سلام خدای جون ،
سلام " شفا "
سلام نارنجیه دوست داشتنیه عزیز ،
سلام همه ی عزیزایی که دلم براتون تنگ شده بود.
و سپاس محمد عزیز ،
که امروز خاطره ی فرصت ِ اولین حضور و " گفتن " تو شفا به لطف و کمک ِ تو زنده و تداعی شد برام .
یه عالمه حرف و خاطره دارم براتون از " سفر "
سفر به سرزمین ِ عراق ،
نجف و کوفه و سامراء و کاظمین ،
و " کربلا "
سفری که یادهای تک تک ِ شماها به یادم بود و همراهم و حضور داشت.
و " کربلا "
سفری که یادهای تک تک ِ شماها به یادم بود و همراهم و حضور داشت.
یه کوله بار ِ عزیز از خاطره های تکرار ناپذیر و بدیع مونده به جا که مرور و یادآوریش لحظه به لحظه جون می ده بهم .
نمی دونم چرا و از کجا شعری که اون بالا نوشتم هم مثل ِ یه کوبه بیت های اولش توی تموم ِ جونم طنین مینداخت تو تموم ِ طول ِ سفر.
نمی دونم چرا و از کجا شعری که اون بالا نوشتم هم مثل ِ یه کوبه بیت های اولش توی تموم ِ جونم طنین مینداخت تو تموم ِ طول ِ سفر.
و رنگ ِ سبز ِ عزیزی که همه جا بود و جاری بود ،
هم تو حریم ِ حرم های عزیز ،
هم تو دست ِ بچه و پیر و جوون ،
چه بر گردن آویخته و چه بر دست بسته و چه ...
1 نظر:
امیر جان زیارتت قبول.
ارسال یک نظر