۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

جادو

امروز دوستم میگفت احساس میکنم یه لوبیای سحرآمیزم که باهام لوبیا پلو درست کردن !
میگم خوب این خودش می‌شه یه داستان جدید، لوبیا سحر آمیزی که رفت توی دیگ لوبیا پلو ، حالا قراره این لوبیا چه داستان جادوییی راه بندازه!؟



Excerpt: I've cried enough,what you'll see on my face again, I am mysteriously standing on the good side of my soul....

2 نظر:

امیر گفت...

هیچی ! لوبیای سحرآمیز بخارپز فقط به درد ِ جادوی سیری می خوره و بس !
حالا من یه داستان ِ دیگه تو جونم ریشه دوونده ، داستان ِ فرشته ای که میاد رو زمین و با یکی روبرو می شه و تو همون اولین سلام دلش می شکنه از از هرچی زمین و زمینیه ...
و در نهایت دلمان لوبیااپولو خواست ...

محمد گفت...

لوبیایی که باهاش لوبیاپلو درست می کنن میشه آدم، لوبیا نمی مونه. این آدم می تونه به عددها فکر کنه، لوبیا نمی تونه.