۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

براي چه زيسته ام


برتراند راسل
1872-1970

سه شوق ِ ساده ولي قاهر و نيرومند بر زندگي ِ من فرمان رانده اند:

يكي سوداي عشق،
يكي طلب ِ دانش،
و يكي احساس ِ تحمل ناپذيري از همدردي با آلام ِ آدميان

اين سه شوق چون باد هاي سخت مرا خودسرانه بدين سو و آن سوي كشانده و بر فراز ِ دريايي از غم و غصه ها تا لب ِ گرداب ِ نا اميدي پيش رانده اند.

نخست جوياي عشق بوده ام: چرا که عشق وجد و شادي مي آفريند، وجدي شگرف كه حاضر بوده ام براي بدست آوردن ِ چند ساعت از آن شادي ِ شگفت، باقی ِ عمرم را نثار كنم. ديگر بدان خاطر كه عشق آدمي را از رنج ِ تنهايي مي رهاند، تنهايي ِ هولناكي كه در آن انسان ترسان و
لرزان در مرز هستي، دره ي ِ بي انتها و مرگبار ِ نيستي را نگاه ميكند و بر خويش مي لرزد. و سر انجام عشق را بدان خاطر جويا بوده ام كه در پيوند و اتحاد ِ عشق، بهشتي را كه در خيال ِ قديسان و شاعران گذشته است را در يك مينياتور عرفاني به چشم ديده ام. اينهاست آنچه در عشق جستجو كرده و يافته ام هر چند عشق از آن خوبتر است كه با زندگي آدميان در آميزد.

با همين شور و شوق دانش را نيز طلب كرده ام و پيوسته آرزو داشته ام كه از راز دل آدمي با خبر شوم و سرّ تابش ستارگان را دريابم و كوشيده ام تا اعداد فيثاغورثي را كه بر جهان ِ كون و فساد حاكمند بشناسم. و در اين راه به اندك بهره اي دست يافتم.

عشق و دانش اين دو شوق ِ نخست، بدان قدر كه از آنها بهره يافتم، مرا به سوي آسمان سوق داده است.


اما احساس شفقت و همدردي با رنج هاي آدميان مرا پيوسته به زمين بازگردانيده. صداي فريادهاي درد آلود در قلبم به اهتزاز در ميآيد، كودكان قحطي زده، قربانيان شكنجه ها، كهنسالان ِ ناتوان و بيچاره اي كه خود را بار منفوري بر دوش فرزندان احساس ميكنند و تمامي دنياي ِ تنهايي و فقر و درد و رنج، همه طنز ِ تلخي ست كه آرمانهاي بلند ِ انساني را به ريشخند مي گيرند.

در دلم بوده است كه از شدت رنجها و كثرت ِ شرور در جهان بكاهم. اما توفيقي نيافتم و خود نيز از بديها و شرور رنج برده ام. اين راهي است كه من در زندگي پيموده ام و آن را شايسته زيستن يافته ام و اگر بار ديگر موهبت زندگي به من عطا شود با خوشحالي همين راه را خواهم پيمود.

منبع: نوشته های پرنیان در شفا

---------------
پی نوشت: برتراند راسل فيلسوف و رياضيدان و نويسنده ی انگليسي در شهري در منطقه ی ولز در انگلستان به دنيا آمد. در كودكي يتيم شد و نزد پدربزرگ خود پرورش يافت تحصيلات ابتدايي را در مدرسه زادگاهش گذرانيد و سپس به دانشگاه كمبريج رفت و به مطالعه و تحقيق رياضي پرداخت. از آثار معروف او ميتوان تاريخ فلسفه غرب، ازدواج و طلاق، چرا مسيحي نيستم ، چرا كمونيست نيستم را نام برد. به سبب كيفيت آثار او بخصوص در زمينه ادبيات و علوم انساني جايزه نوبل ادبيات در سال 1950 به او اعطا شد. راسل همچنين زندگينامه خود را به قلم خود نوشته كه متن فوق پيش در آمد و ميتوان گفت خلاصه كتاب است