۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

تجلیٌات صوفیانه


یکی‌ از زبان‌هایی‌ که من خیلی‌ بهش علاقه دارم (و البته به خیلی‌ از زبان‌ها علاقه دارم) زبان عربیه. یک کتابی‌ هست به اسم "تا سبز شوم از عشق" که منتخب شعر و نثر نزار قبانی (شاعر لبنانی) هست به همراه اصل متن عربی‌ کنار ترجمه فارسی (از موسی‌ اسوار) که خوندنشو خیلی‌ جذاب می‌‌کنه. این شعر که اسمش "تجلیات صوفیانه" است از شش بخش تشکیل می‌شه و از شعر‌های قشنگ همین کتابه . . .


1

آنگاه که چشمانت

چون چلچراغی مسین بر درگاه ولیٌی در دمشق می درخشد

فرش تبریز را بر زمین می گسترم و به نماز دعوت می کنم...

و سرشک بر گونه فریاد می زنم :

ای تنها ... ای یگانه ... مددی

به من نیرو ده که در محبوب خود فنا شوم،

و همه حیاتم را بگیر...



2

آنگاه که در چشمانت، ای بانوی من

سبز با سیاه، با آبی، با زیتونی، با گلی ، در می آمیزد

حالتی نادر بر من می رود ...

که میان هشیاری و نا هشیاری است، میان وحی و اِسرا،

میان کشف و ایما، میان مرگ و میلاد،

میان برگ آرزومند عشق... و کلمات

و مرا می خوانند

باغ هایی که باغ هایی دیگر در پس آنهاست،

و بهشت هایی که بهشت هایی دیگر در پس آنهاست،

و فانوس هایی که فانوس هایی دیگر در پس آنهاست...

و در پس آنها نیز زوایایی و تکایایی و مریدانی،

و کودکانی سرود خوان... و شمعی... و جشن ولادت هایی...

و پیرامون من پرندگانی زرین و آسمانی زرین

و فواره هایی که با صدایی زرین پر گویی می کنند

و آنگونه که در خواب می بینند دو پنجره می بینم گشوده

که آن سویشان هزاران معجزه رخ می نماید...



3

آنگاه که شب هنگام در چشمانت

بزم صدا و روشنا آغاز می شود... مناره ها شادمان گام برمیدارند

آن افسانه ای جشن آغاز می شود که پیش از آن جشنی چنان نبوده است...

و سفاینی از جزایر هند خواهد آمد، تا تو را عطرها و آفتاب ها ارمغان آرَد

آنگاه...

مرا وجد تا به هفت آسمان می رباید

آسمان ها را هفت دروازه است...

بر دروازه ها هفت نگاه بان...

آسمان ها را هفت خلوت خانه است...

در آنها هفت خدمتکار زن...

که در جام هایی مه نشان باده می گردانند...

و هر که را در راه عشق جان سپرده است

کلیدهای حیات سرمدی تقدیم می دارند...

و ناگه سرزمین شام

در هیئت رودهایی ... و آب هایی ...

و چشمان عسلی ... فراز می آید

و ناگه من

با مادرم، با دوستانم،

و با تکالیف مدرسه به سر می برم ...

پس آنگاه، سرشک بر گونه ، فریاد بر می آورم :

مددی!

ای تنها ، ای یگانه

به من نیرو ده که در دانش عشق

من نیز از اولیای صالحیٌه شوم ...



4

آنگاه که دریا در چشمانت، چون شمشیری سبز در ظلمات، بلند می شود

بر من خواهش مرگ، بسمل شده بر کف قایقها، چیره می شود

و مسافت هایی مرا می خوانند ...

دریا چه هایی مرا می خوانند ...

اخترانی مرا می خوانند ...

آنگاه که دریا دو نیمه ام می کند

چندان که لحظه در عشق تمامی لحظات است ...

و آب دیوانه وار از همه سو می آید

و همه پل های مرا ویران می کند

و همه ریز و درشت زندگی ام را محو ...

شوق سفر بر من حاکم می شود

به آنجا که پس دریا دریایی است ...

در ورای جزر مدٌی است ... در ورای مدٌ جزری ...

و در پس شن بهشت هایی است

همه مومنان را

و منارهایی ...

و ستاره ای ناشناخته ... و عشقی نا به آیین ... و شعری نا نوشته ...

و نار سینه ای ... که شمشیر های فاتحانش ندریده است



5

آنگاه که به پادشاه نشین ضرباهنگ و نعنا و آب گام می نهم

به شتابم وا مدار ...

شاید از خود بیخود شوم و به آهنگ طبل ها چو درویشان در رقص آیم

به ضریح خضر ... و نام های پیامبر ... پناه ببرم

خدا را، بانوی من ، مرا بیدار مکن

و بگذار

در میان باغ هایی که شعر و آب یاسمن سر مستشان کرده است

خفته مانم

شاید شبانگاهان در خواب ببینم

چلچراغی شده ام بر درگاه ولیٌی در دمشق ...



6

آنگاه که در چشمانت هزاران آینه لب به سخن می گشایند

هر کلام دیگری پایان می گیرد ...

و من خویشتن را در آستان عشق خاموش می بینم

و کیست که در آستان عشق لب به سخن بگشاید ؟

اگر پریده رنگ و غریب نگاهم دیدی ...

اگر دیدی که کودک وار نماز خود را به جا می آورم

و بر سرم پروانه هایی و فوج های کبوتر است ...

به تندی و جنونم، چنانچون پیش ، دوست بدار

و چندان که هلاکم خواهی ، قلبم را چون سیب سرخ بفشار ...

و بر دنیا بدرود ...






2 نظر:

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

پیرو فراخوان تعدادی از مراجع عظام تقلید، برای سوگ‌یاد درگذشت مرجع گرانپایه تشیع، فقیه عالیقدر و مجاهد آزاده، حضرت آیت الله العظمی حسینعلی منتظری فردا - دوشنبه 30 آذر 1388- را عزای عمومی اعلام می کنیم و از مومنان عزادار آن فخر جهان تشیع دعوت می نماییم در مراسم تشییع پیکر پاک آن اسطوره مجاهدت، فقاهت و معنویت شرکت نمایند.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی

پریسا گفت...

خیلی‌ ناراحت شدم . . . خدایش رحمت کند . . .