سال ۲۰۰۴ یه سال بعد اینکه شیرین عبادی نوبل صلح گرفت، نوبل پزشکی رسید به دوتا دانشمند که روی گیرندههای بویایی، شبکه بویایی و ارتباطش با بقیه بخشها بخصوص حافظه کار کردن. دیدی یه بویی رو حس میکنی یهو پرتاب میشی توی یه مکان و زمان دیگه، یه خاطره که با این بو پیوند خورده.
یه ماده هست اسمش تریپتونه، میدم باکتریهام بخورن جون بگیرن واسم پروتئین بسازن، این اگه بدونئ چه بویی میده! بوی شیر کاکائو داغ میده!، هروقت بوش میکنم یهو پرتاب میشم توی نه ده سالگیم توی زمستون خیابون ولیعصر پره آدمه، وایسادیم جلوی آبمیوه فروشی بالای سینما استقلال، داریم شیر کاکائو داغ با پیراشکی کرم دار میخوریم، شیر کاکائو خیلی داغه منم که مثل همیشه طاقت ندارم، میخورم، زبونمو مریو معده رو میسوزونه، پشت اون سوزش داغی یه مزه شیرین هست،...
اینا همش با یه بو کردن اومد. من به جای عطر دیگه تریپتون میزنم به خودم ، خیلی حس خوبی به آدم میده!
اون عکس بالایی شرقیترین نقطه آمریکای شمالیه، یه باریکه که از جزیره اومده بیرون و رفته وسط آب، اگه به سمت شمال وایسی و بری تا اون ته ته میرسی به آخر دنیا . ته دنیاازین دور که وایساده بودم چیز خاصی نبود یه جایی بود که ازش باد میومد خیلی مرموز نبود، تهش بود دیگه همین بود. اینم از ته دنیا.
اینا همش با یه بو کردن اومد. من به جای عطر دیگه تریپتون میزنم به خودم ، خیلی حس خوبی به آدم میده!
اون عکس بالایی شرقیترین نقطه آمریکای شمالیه، یه باریکه که از جزیره اومده بیرون و رفته وسط آب، اگه به سمت شمال وایسی و بری تا اون ته ته میرسی به آخر دنیا . ته دنیاازین دور که وایساده بودم چیز خاصی نبود یه جایی بود که ازش باد میومد خیلی مرموز نبود، تهش بود دیگه همین بود. اینم از ته دنیا.
امروز یکی از دوستهام روی فیس بوک گذاشت که این روزها خیلی غمناکن، آره هستن شکی که نیست ولی...
غم از کمبود میاد، برای جنگیدن واسه به دست آوردن اونچیزی که میخوای باید روحیه داشته باشی ، از هر چیز کوچیکه ممکن انرژی بگیری، بقول یکی؛ میدونم، سخته، ولی آدم فقط یکبار زندگی میکنه.
این آهنگ برای اینکه یه ۴ دقیقه، بیخیال، زیاد باشی.
نمیدونم چرا فونت فارسی روی کامپیوترم نصب نمیشه ، این مدت با بهنویس مینویسم خدا موسسانش رو خیر بده.
نمیدونم چرا فونت فارسی روی کامپیوترم نصب نمیشه ، این مدت با بهنویس مینویسم خدا موسسانش رو خیر بده.
حرف نوبل شد اینم بگم، برنده نوبل پزشکی امسال که اومده بود دانشگاهمون ازش پرسیدم هیچوقت فکر میکردی نوبل ببری، گفت نه ، وقتی روی این موضوع کار میکردم هیچوقت به این فکر نکرده بودم که قراره نوبل بگیرم یه موقعی به خاطرش.به قول دکتر قمشهای که هیچ خبری ازش نیست و امیدوارم هرجا که هست سلامت باشه، میگفت آدمهای بزرگ هیچوقت به این فکر نکردن که بزرگ باشن ، بزرگ بودن. یا به قول فیلم متریکس ، اون سیاه پوسته داشت به نئو آموزش مبارزه میداد، میگفت سعی نکن منو بزنی، منو بزن!
یکی از بلک برن پرسید چه نصیحتی واسه ماها داری، گفت فقط یه چیز، برید دنبال اونچیزی که دوست دارید ، با همه سختیهاش، برید دنبال اونچیزی که دوست دارید.
3 نظر:
باشه (: (در جواب خانم بلک بورن) . . . اون پادکست شفا رو یادت میاد مهزاد که توش میگی انگار آدمها همه میخوان از یه در کوچیک برن بیرون، همه در یک جهت میدون؟ ۲-۳ ماهه شروع کردم خلاف جهت دویدن . . .
منم دلم برای پیراشکی های کثافت تنگ شده!
برای سوسیس ِ کثافت هم ایضا!
ارسال یک نظر