۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

یکمی آدم باش

شمردن صفرهای حساب بانکی اش شاید از حوصله ی من و تو خارج باشه ،همینطور رقم های معاملاتی که هر روزه انجام میده،
اما همسرش رو کتک میزنه !
دست به خیر و کمک به همنوعانش خیلی خوبه ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
همیشه اتومبیل های روز و مدرن و گرون قیمت سوار میشه و ساعت های گرون قیمت میبنده ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
تو یکی از بهترین نقطه های شهر یه دفتر کار ِ شیک و تر و تمیز و مدرن و مجهز داره ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
خونه ای که میشینه خیلی درندشت و وسیعه ، همینطور زمینهایی که تو مناطق خوش آب و هوا و مرتفع واسه ویلاسازی خریده،
اما همسرش رو کتک میزنه !
برای پدر و مادرش و همه ی فک و فامیلای دور و نزدیک سرمنشا خیر و برکت ِ سرتاسر ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
خدا بهش دو تا بچه داده عین ِ دوتا دسته ی گل و ماه و دوست داشتنی ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
وقتی اومدن خواستگاری همه و همه ناراضی و مخالف بودن اما اون ادعای عاشقی و سینه چاکیش میشد ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
همسرش به خاطرش از خونه پا گذاشت به فرار چونکه داشت دیوانه وار دوست داشته میشد از سوی مرد ِ آینده اش ،
اما همسرش رو کتک میزنه !
و ...

یکی دو بار از سر ِ درد و جراحت به اورژانس محل زندگی اش میره و حالا دیگه میترسه به اونجا مراجعه کنه چونکه میگه براش پرونده تشکیل میدن و آبروش میره و ...
مرد ِ قدرتمند ِ پولدار وقتی بچه هاش مدرسه هستند و یک فصل دوباره کتک نثار ِ همسرش میکنه ،همسری که عاشقشه و شدیدن بیماره و سالهاست که رنج میبره از بیاری های مختلف ، میزاره میره از خونه و میگه ماهی 3 ، 4 میلیون براتون میفرستم .
اینبار بدجوری کتکش زده ،
بدتر از همیشه،
چون اینبار اولین باریه که طفلکی داشته از خودش دفاع میکرده !
.
.
.

شاید شاید شاید ...
شاید اگه همون عکاس ِ ساده ی بی پول و تقریبن آس و پاس و ساده باقی می موندی و اینطور ییهویی پله های ترقی رو جفت پا جفت پا طی نمی کردی اوضاع الان اینطوری نبود !
این مردی که ساختی از خودت به " هیچ " نمی ارزه به " هیچ "
چون که تو همسرت رو کتک میزنی !!!
میگن دل سیاهی !
میگن درست بشو نیستی !
نمیدونم !
دلم به حال ِ اون زن میسوزه !
با اینهمه تحملی که میکنه ،
با اینهمه معصومیت و بیگناهی که در وجودشه !
و صبری که داره ،
و دردی که میکشه...
خدایا خودت کمک اش کن...
دلم میخواد زودی خودم رو بهش برسونم و بغلش کنم و سرش رو بگذارم رو شونه هام تا های های گریه کنه و دلش خالی شه...
یاد ِ بازیگوشی های روزهای رهای بچگی بخیر ...
--------------------------------------
پ . ن : " شفا " ببخش ،
همیشه دوست داشتم اینجا از امید و شوق ِ زندگی بنویسم،
اینبار بعد از اینهمه ننوشتن این قسمتم شد برای گفتن...


3 نظر:

Ghazaleh گفت...

yade in jomleye maroof oftadam ke mige : Jadeye jahanam ba niathaye khoob farsh shode! Vaghean kheilia be esme eshgh har kari deleshoon mikhad mikonan. Va na tanha mikhan baghie bavar konana in asheghie, balke khodeshoonam bavareshoon shode

محمد گفت...

امیر جان. امید که آدم ها یاد بگیرن اجازه ندن کسی بهشون توهین کنه. این هنر ِ سختیه. عزت نفس هنر بسیار سختیه که نه با تو سر خور بودن به دست میاد و نه با سلیته گری. دعا می کنیم ...

شتر گفت...

من نمي دونم با آقاي دكتر هلاكويي چقدر آشنايي داريد ... ايشون در مورد مسائل خانواده و كلن آدم ها از 4 نون حرف ميزنن كه موجبات گرفتاري آدم هاست. يكي از اون ها ناداني هست كه اون 3 تاي بقيه هم يه جوري با اين در ارتباطن. مشخصه كه منظور از دانايي تحصيل تو يه رشته ي دانشگاهي و داشتن مدرك نيست. من فكر مي كنم اين دانايي انسان هاست كه اون هارو به حق و حقوقشون آشنا مي كنه و از اشتباهات و تصميم هاي اشتباهي كه يه موقعي گرفتن آگاه مي كنه... همون ياد گرفتني كه محمد گفت... اينكه آدم بدونه حقش چيه و فرق علاقه و محبت رو با تحقير و سركوب بفهمه... چطور يه نفر مي تونه كسي رو دوست داشته باشه كه كتكش ميزنه؟!!! هيچ جاي دنيا به اين نمي گن عاشقي... من نظرات شخصي دارم ولي اين نظرات به درد كسي نمي خوره... من اگه با يه همچين كسي برخورد داشته باشم راهنماييش مي كنم تا با يك روانشناس دانا مشورت كنه و يه تصميم درست بگيره. ازدواج وسيله اي براي آرامش انسان ها در كنار هم نه زجر كشيدنشون.