۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
کلاه قرمزی ۹۰
تاریک می شد و چراغ نفتی روشن می کردیم توی موشک باران. صدایی نبود غیر از صدای رادیو باطری ای و خیلی وقت ها باطری اش تمام میشد و دیگه صدا نبود. بعد گاهی پیش میومد که دور ِ یه چراغ ِ گردسوز جمع می شدیم و قصه می ساختیم برای همدیگه و تعریف میکردیم. گاهی برق نمی اومد و ما می خوابیدیم و با باد ِ پهن کردن ِ رخت ِ خواب ها نور ِ چراغ ِ گرد سوز می لرزیدو کم ِ کم ِ کم می شد اما دوباره آرام می شد. ما می خوابیدیم و گاهی نصف ِ شب نور ِ لامپ ها توی چشممان روشن میشد و من همیشه از این نور ِ ناگهانی می ترسیدم. مامانم می رفت که چراغ ها رو خاموش کنه تا بخوابیم.
کلاه قرمزی سال ها بعد اومد ولی صداقتش و سادگیش همیشه منو می بره به اون سال ها.
امسال؛ ببعی شخصیت جالبی بود در سریال کلاه قرمزی ِ نود. اعتماد به نفس؛ استعداد فراوان؛ شوخ طبعی و آرامش!
هه هه هه ... نِس سِ سِری
پسرخاله هم که دستور آشپزی داد که به درد ِ اکثریت دانشجوها می خوره: دو پیمانه آب؛ یک کم نمک؛ دیگه ببین چی داری یه پیمانه هم از اون بریز روش. اگه پیاز داشتی نصفشو خورد کن توش و نصفشم بذار سر سفره. اگه هم نداشتی نمکشو بیشتر کن!
حقیقتش از فامیل ِ دور زیاد خوشم نیومد به غیر از دستور ِ آشپزیش! آخرش نوبسنده ها گند زدن و ازدواج با دختر خاله رو دوباره معرفی کردن جدای از اینکه این اشتباه تا حالا میلیون ها ایرانی رو معلول و فلج و ناتوان کرده. مطمننم هیچ کدوم از این نویسنده ها بچه ی معلول ِ ناشی از ازدواج فامیلی نداره و ندیده.
خوشحالم که کلاه قرمزی هنوز یه برنامه ی خیلی جذابه و امید دارم که امسال فیلم قشنگی از این گروه نمایشی ببینیم. سال هاست سینمای ایران برای بچه ها فیلم نساخته.
لینک
لینک
... محمد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
1 نظر:
حذف کردن ازدواج خانوادگی در ایران بسیار سخته و کار فرهنگی بزرگی می خواهد. با تشکر از وبلاگ خوبتون. یاسمین
ارسال یک نظر