۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

وقتی به عظمت این عالم نامتناهی فکر میکنم دنیایی که در او ن خورشید ما تنها یه ذره ی غبار و بلکم کوچکتر از این ِ
وقتی از کشفهای جدید جستجوگران این عرصه ی پهناور خبری میرسه ، با خودم فکر میکنم من توی این بی نهایتِ عالم کجا جا دارم اصلاً انسان این اشرف مخلوقات که خدا فقط و فقط موقع آفرینش او به خودش آفرین گفته همین موجود ِ دوپای ناچیز و ضعیف و کوچکه که داره روی این ذره ی غبارِ معلق در فضای بیکران وول میخوره ،
واقعاً راز این جهان کجاست ، اصلاً رازو رمز این عالم تمومی داره ؟داریم دورتر و دورتر میریم ،از زمین به منظومه و از آنجا به کهکشان و کهکشانهای دیگر ، نمیدونم از سیاهچاله ها و سفید چاله ها و دیگه نمیدونم چی چی داریم سر در میاوریم ولی تمومی نداره
راز این جهان و راز انسان .
چه سریه که خدا اینقدر به این مخلوقش مینازه ، در وجود این انسان چیه ؟در فکرش چی میگذره که جهانی در اون جا میگیره ؟
واقعاً کل این عالم برای ما خلق شده و برای به کمال رسیدن ما و یا سرگرمی ما ؟
انوقت ما کجای کاریم ؟هنوز با کوپن گوشت و یارانه ی گاز و برق سرگرمیم ؟هنوزم تنها دغدغمون گروون شدن گوجه فرنگیه
من که سردر نیاوردم ولی بعضیها هم اینطوری میگن :


دوست علمی من شریفترین زنی که دوست من بود ، شبی پس از بحث بسیار با این سخن به گفتگوی ما پایان داد که :

چکیده و نتیجه ی آنچه ما از علوم کهنه و نو و مکاشفات عمیق و زمین شناسی ها و تاریخ ها و ستاره شناسی ها ، نظریه تکامل و اصول ماوراءالطبیعه و همه ی معارف دیگر میدانیم این است که ما و کائنات همه به پیش میرویم ، آهسته میتازیم و بی شک رو به بهتری داریم ، و زندگی این راه بی پایان و این سپاه ِ بی انتها بی هیچ درنگ به پیش میرود و به هنگاه به انتها میرسد و جهان ما و نژاد آدمیان و روح و کیهانهای بیشمار که در زمان و مکان گسترده اند همه فراخور حال خود در بند مقصودی هستند
و بی شبهه به جایی می روند...

والت ویتمان - کتاب خوشه های علف

1 نظر:

Mehdi گفت...

از ویتمن "معجزه" شو بیشتر از همه دوست دارم! ممنون پرنیان, عالی بود.

هر که قدم بر سر گنجی نهاد
چون به سخن آمد گنجی گشاد