۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

یک برش از کیک ِ پرتقالی



گاهی وقتا به سالهایی که گذشته فکر می کنم ، به روزها و شبهای سپری شده ی عمرم که از مرز 30 سالگی گذشته و داره سرازیر میشه سمت ِ چهل سالگی و یه دلگیری عجیبی میاد سراغم نمیدونم واسه چی ! یعنی راستشو بخوای میدونما ! یه ترس شاید بهتر بشه اسمش رو گذاشت یا یه افسوس ! از عمری که گذشته و لحظه هایی که سپری شده و احساس می کنم که یه جورایی بی حاصل و بیهوده بوده شاید ! می گم شاید چونکه مطمئن نیستم !
واسه اینکه خب خیلی چیزها برام داشته که میشه بهش افتخار کرد و بالید بهش و یه جورایی دلخوش بود به بودنشون ! اتفاق افتادنشون ! حتی اگر حالا " حضور " نداشته باشن !
خدا رو شکر که این دلگیری و حرمان ِ زمان و عمر از دست رفته معمولن زیاد طول نمیکشه و بعد از لحظاتی زندگی تو روزای گذشته و خاطراتش و گوش دادن به یه موسیقی خاطره انگیز با تموم انگیزه ای که چند برابر شده حالا شیرجه میزنم تو زمانی که در حال گذر و از دست رفتنه و این اندیشه هر لحظه پر رنگ تر و پر رنگ تر میشه تو جونم که مهم نیست که آدم چند سال و ماه و روز و شب زنده بوده باشه ! مهم اینه که چند تا از این لحظه ها رو تونسته باشه اونطور که شایسته و لایق ِ نام ِ زندگیه " زندگی " کرده باشه !
برای دلخوشی بهونه های خیلی خیلی زیادی هست !
با نشستن و زانوی غم در بغل گرفتن و حسرت گذشته ها رو خوردن و بی امید به روزهای آینده نگریستن دردی رو دوا نمی کنه که هیچ ! بلکه افسردگی و اندوه رو تزریق میکنه تو رگهای بیگناه و سرشار از بودن ِ زندگیت!
تو زندگی همه ی ما " اسلاید " هایی هستن از شیرین ترین و به یادموندنی ترین لحظه های زندگی مون که حتی تو سخت ترین شرایط هم یاد آوریشون دل انگیز و زیبا و امید بخشه ! باید این " اسلاید " ها و میکروفیلم های خاطرات زیبا رو که تو عزیزترین جای دل و جونمون واسه همیشه حک شدند رو به یاد بیاریم و از اونا با دیگرون حرف بزنیم قسمتشون کنیم و اونهایی رو که یه جورایی حس می کنن که به انتها رسیدن و به بن بست وادار کنیم تا برگردند به اون لحظه های خوب و به یادموندنیشون و داشته هایی که الان از چشمشون پنهون مونده و میتونن با تکیه به اونها یه شروع که چه عرض کنم ، بارها و بارها دوباره بلند شن و از نو آغاز کنن.
این یادآوری ها به عزیزامون مثل یه تلنگر و یه گوشزد به خودمون میمونه و خیلی هم تاثیر خوبی داره رو خودمون.
در نهایت ، هرچند بی ربط باشه اینکه " تموم راه های منتهی به آسمون از همین زمین خودمون میگزره ! "
همین.
....................................................................................................
پ . ن1 : بعد از مدتها غیبت حس می کنم که یه عالمه حرف موند تو دلم نتونستم بنویسم و بگم !
پ . ن2 : " شفا " جان خیلی دوستت دارم و مخلصم .


5 نظر:

محمد گفت...

امیر جان. ممنون از نوشته ی زیبات. ای کاش یک فایل صوتی هم می فرستادی برای پادکست. در ضمن چطور در شفا می نویسی؟ راهش رو می تونی ای میل کنی به من. و دوم اینکه آیا تا به حال نوشتن با ای میل رپ امتحان کردی. فقط کافیه یک ای میل بزنی تا متن نامه ات اینجا اتپماتیم نوشته بشه. جزییات رو در لینک زیر میگذارم. موفق باشی و منتظر نوشته های دیگت هستیم.

محمد گفت...

لینک توی همین ستون شناسنامه ی شفاست لینک دوم.

http://shefa.blogspot.com/2011/04/blog-post_4233.html

محمد گفت...

راستی اینکه میگی برای دلخوشی بهانه زیاده رو پایه ام. :)

امیر گفت...

مرسی محمد جان ، دوست عزیزم من همیشه مدیون اینهمه خوبی های تو هستم و تا همیشه هم خواهم بود ...
چشم ، برات ایمیل می کنم و اون روشی که گفتی رو هم حتمن امتحانش خواهم کرد.
:)

Mohammad گفت...

امير جان ممنون ازت. لطف داري. منتظرنوشتهھاي خوبت