۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟


این مطلب رو دوسال پیش نوشتم ، شب عاشورا. اون موقع به خاطر کنکور و تست و دوستای خرخون و.... از نظر روحی به مرحله انفجار رسیده بودم . اون شب قبل از اینکه اینها رو بنویسم سعی کردم با جهل و نادونی یکی از نزدیکانم از واقعه عاشورا مبارزه کنم اما نمی دونستم ، تعصب داغ اون از نفس سرد من قویتره . خیلی ناراحت شدم انگار تمام آدمهای اطرافم پوچ شده بودن ، که بازهم کاغذ و قلم به دادم رسید و اینها رو نوشتم .نوشتن یکی از بهترین راه ها برای حرف زدن با خود ِ واقعیمونه . حتما امتحان کنید .

با عصبانیت نوشتم ، الان دیگه به بعضی جاهاش معتقد نیستم ولی دوست دارم بخونیدش و نظرتون رو بگید.

.

هزاران سال پیش خواهران و برادران من ، تو را ، در ورای بتها ، ستارگان و خورشید می پرستیدند . چون پرستش نیاز است به معبود ، گرچه عقل سنگی و چوبی اش را بپرستد اما دل ، پیامبر راستین است حتی اگر عقل برایش بتکده بسازد .

هزاران سال پیش مردم با ایمان تر بودند چون بتی را می پرستیدند اما دریغا که امروز هر نفس بتی شده است که صاحبش را به پرستش خویشتن وامی دارد و هر بت ، پرستنده بتی اعظم .

این جهل است که پیرهن لات ها و هبل ها و عزا ها را بر تن کرده ، جهل ، بزرگترین درد بشریت . جهلی که در آغاز خلقت مقدس ترین آرمانها و آرزوها را در بر داشت ، جهلی که خداوند در قرآن از آن یاد می کند : انه کان ظلوما جهولا * چون در سرازیری تمدن قرار گرفت آنچنان پست و خوار گشت که امروز ، من و تو ، آن را جهل می خوانیم .

نیرومندترین سلاحی که تا به حال بر علیه بشر به کار گرفته شده ، در دستان خود بشر . و این خاصیت جهل است که انسان را به طواف کالبد خویشتن وامی دارد و تمام خواستها ، نیازها و اعمال و عبادات را همسوی خویش می کند . دایره وار ، از خود به خود .

و جهل چون رنگ و لعاب نیازهای بشری را به خود می گیرد ، همچون دیوی مخوف می گردد که مطیع بودنش ، حلال و نزدیک شدن به آن و رسوا کردنش گناهی ست بالاتر از خوردن میوه ممنوع .

چه تشابهی ست میان جهل و هبوط ، که هر دو از خود به خود می رسند ، تنها با یک تفاوت کوچک ، تفاوتی که هستی و کائنات را به وجود آورد و چقدر جالب که به خاطر همان تفاوت کوچک ما را جاهل خواندند، چه حسن تشابهی !

نمی دانم آنچه می گویم حقیقت است یا دروغ ، اما ذهن آشفته و ایمان سستم بر این باور است که آن چیز که باید گفت آنقدر واضح و روشن است که مرا حاجتی به زبان گویا نیست ، باشد که چشم ها بینا گردد .

.

* انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فََاَبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا

ما امانت را بر آسمان ها و زمین ها و کوه ها عرضه کردیم ، پس ، از پذیرفتن و حمل آن خودداری کردند و از آن هراسناک بودند و انسان آن را بر دوش کشید . به درستی که او ستمگر و نادان است . (سوره احزاب آیه 72 )

.

مهزاد