۱۳۸۵ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

امروز


پيام آور خدا ميفرمايد: "به حساب خود برسيد پيش از آنكه به حساب شما رسيدگي شود."

«با امروزت چه میخواهی بکنی؟» این سئوالی است که وقتی چشم باز میکند از خود می پرسد... در دل و ذهنش به تناوب می گردد و خواسته هایشان را بلند بلند برای خود تکرار میکند. به خودش یادآوری میکند که چه جور باشد، چه کند، چه نکند، کجا برود در کنار همه شان دلیل آن را نیز بازگو ميكند.

شب که میخواهد چشم فرو بندد می پرسد «با امروزم چه کردم؟» با صبحم چه فرقی کرده ام؟

بهترم، بدترم، به هدفم نزدیکتر شدم یا دورتر؟ چی یاد گرفتم؟ این آموزه چه فرقی در عملکرد من داشت؟ بیربط و بدردنخور بود و فقط بار ذهنم را زیاد کرد یا نفعش را در وجودم حس میکنم؟

از پاهایش می پرسد که به کجاها رفت و برای چه. از دستهایش می پرسد که چه کردند، از چشمهایش که چه دیدند، گوشهایش چه شنیدند- کدام را ضبط کردند و کدام را از خود فقط عبور دادند-، زبانش چه گفت و چرا گفت.
امروز چه خوردم؟ چرا خوردم؟ چقدر با توجه غذا خوردم؟ درست جویدم؟ چقدر آن چیزهایی را که خوردم می شناختم و میدانستم به چه دردم میخورد؟


امروز در کارهایم چقدر با دلم بودم. حضور قلب و روح داشتم. چقدر رفتم به گذشته و آینده. نسبت به تغییراتم چقدر هوشیار بودم.

امروز چقدر ورزش کردم؟ در حین ورزش چقدر تمرکز به بدنم و هدفم از ورزش داشتم.
امروز برای نظافت خود و محیطم چه کردم؟ چند ساعت خوابیدم و چرا؟ عباداتم چه کیفیتی داشت. با حضور و به موقع بود؟ چقدر با خدایم خلوت ویژه داشتم؟

امروز چه کتابی خواندم و چرا؟
امروز کیفیت ارتباطم با آدمها چطور بود؟ چقدر براساس قانون «آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند» با دیگران رفتار کردم و چقدر براساس قانون کنش و واکنش؟

رفتار آنها مسبب رفتار من بود یا براساس آنچه خودم بودم انتخاب میکردم که چه کنم؟

کسی را که بدهکار خودم نکردم؟

اگر زیاد گفتم کمش میکنم. اگر زیاد خوردم کمش میکنم. اگر هرچه از تعادل خارج بود بدون اینکه خود يا ديگري را مقصر ببینم دلیلش را پیدا میکنم و دوستانه به خودم میگویم که حالا درستش كن.

در پايان، امروز را از زندگيش پاك ميكند. اگر بد بوده يا خوب! يكبار براي هميشه آن را مرور كرده و درسهايش را گرفته ديگر هرگز مجال بازنوازي حوادث امروز را به خود نميدهد.

ديگر هرگز اجازه نميدهد اين حوادث انرژي اش را ببلعند يا او را مشغول كنند. حساب نهایی امروزش را به دستان با کفایت خداوند می سپارد و دیگر با آن کاری ندارد.
وقتي سبكبار شد در آغوش خواب فرو ميرود...


نوشته ی شیرین

... محمد





.