۱۳۸۶ فروردین ۲, پنجشنبه

نوروز بازی وبلاگی

خب راستش سال 85 برایم سال سختی بود .اما خاطرات شیرین زیادی هم داشتم :
بهترین آنها خبر شفا یافتن خواهرم بود که دچار نوعی سرطان شده بود. اون لحظه بهترین لحظه امسال و همه لحظات زندگیم بود.
او هیچ وقت شکایت نکرد .زندگی رو می خواست اما میگفت راضیم به رضای او البته نه ازین الهی شکرت ها که از صد تا فحش بدتره فکر میکنم آخر این امتحان همه فرشته ها براش کف زدند .
اما روزهای سختی بود او جسمش تقلیل میرفت ومن روحم

یادمه اون موقع یه شب که طا قتم تموم شده بود و حا ل خودم رو نمیفهمیدم به خدا گفتم :
آخه به کجای دنیا بر می خوره - به عظمتت چه لطمه ای میزنه اگه اونو خوب کنی
اصلا هر چی دلت میخواد ازمن بگیر- خوشبختیم و زندگیم و سلامتیم- هرچی
اما سلامتی سارا رو بهش برگردون ..
نمی دانم آدم چرا در لحظات بحرانی زندگی اینقدر کوتاه فکر میشه .
اما در همین لحظات یکدفعه یه آیه ای -شعری که قبلا خواندی مثل فرشته نجات به کمک آدم میاد
در تمام این مدت همیشه آیه ان مع العسر یسرا " به درستی که بعد از هر سختی آسانی است" در ذهنم برق میزدد

در نهایت او هیچی از من نگرفت . خواهرم راشفا داد و تازه خود مرا هم با شفا آشنا کرد.
در ضمن من هم فهمیدم خیلی از مرحله پرتم و باید یه فکری به حال خودم بکنم.
فکر میکنم یه جورایی می خواست بهم بگه :
من کارامو خوب بلدم کوچولو- میدونم چی رو باید به کی بدم و از کی بگیرم ....

تموم شد-دو تا خاطره شیرین دیگه هم دوباره همینه