۱۳۸۶ مرداد ۱, دوشنبه

ساربان سرگردان روی تخت بیمارستان


من تقریبا هیچ کاری از سیمین دانشور رو نخوندم ولی فکر میکنم اگه آدم بخواد واقعیت او و طرز فکر و دیدش رو بشناسه باید ردپاش رو توی کارای آل احمد ببینه ، مگر نه اینکه خود ِ جلال، رمان ِ نانوشته اون بوده !

رسیدن این دو نفر به هم ماجرای جالبی داره ، توی اتوبوسی که از اصفهان به تهران میومده با هم آشنا میشن ،سیمین دو سال از جلال بزرگتربوده وخانواده جلال هم به شدت مذهبی بودن و با ازدواج این دو مخالف . عملا جلال به خاطر ازدواج با سیمین از خانواده طرد میشه . ولی به هر حال جلال شدن جلال و سیمین شدن سیمین حاصل همین ازدواج بود. جلال سالها پیش رفت و الان ممکنه این دو بلاخره بعد از 38 سال به هم برسن .

یک قصه بیش نیست غم ِ عشق وین عجب

کز هر زبان که می شنوم نامکرر است