۱۳۸۶ شهریور ۱, پنجشنبه

اینجا ماهی‌ها آواز می‌خوانند

این جا آسمان آبی به زمین نزدیک تر است . نگاهم به اندازه عریانی یک درخت تنهاست. من یکی از هزاران کودک سرطانی زمین خاکی ام . این جا خانه من است .

ایمان درتاروپود تکه تکه شده ام جاری است . تمام آدم هایی که شب ها انسانیت را به همراه زباله های خانه هاشان دورنمی ریزند به من یاد داده اند که سرطان مساوی مرگ نیست.سال ها پیش حدود 87 درصد کودکانی همچون من لحظه هایشان با کابوس های مرگ می گذشت ، اما حالا خیلی از ما می دانیم که زنده می مانیم. امروز به خانه ما بیا. به آسمان نزدیک شو. ما می پنداریم که باید بودنمان را اثبات کنیم. خانه ما نزدیک به رشته کوه های البرزاست. بیا!

به چشمان شفاف ماهی های پلاستیکی آوازخوان آویزان شده از سقف اتاق هامان نگاه کن. آن ماهی که اسمش ستاره است منم .اسم آن یکی ریحانه ، این یکی حامد و او که در جستجوی دریاست اسماعیل است و...اما نام دیگران را نمی توانم بگویم ! خیلی از بچه ها و پدر و مادرهایشان دوست ندارند حتی نزدیک ترین فامیل از مریضی فرزندانشان اطلاعی داشته باشد پس با احتیاط و بی سر و صدا از کنار اتاق هایشان عبور کن.

اسماعیل زانوانش را درآغوش می گیرد. گفته بودم نباید پیش او بغض کنی. چشم هایش نگاه هایت را می خواند وچند گلوله اشک از چمشش می چکد. تو سوختی! نباید بچه های این جا را یاد بیماری شان بیندازی. باید از اتاق بیرون بروی .

اسماعیل برایت دست تکان می دهد. مادرش موقع رفتن می گوید : این جا همه چیز رایگان است. درود به روح آدم هایی که نذرشان برای مریض هاست...


ریحانه با معصومیت نگاهت می کند. مادر او را درآغوش می کشد. نگاه نوازشگرش به تو خوش آمد می گوید. ریحانه از روی تخت بلند می شود و دوان دوان به سمت اتاق پر از ماهی می رود . ماهی آوازخوان ریحانه روی سقف چرخ می خورد. چشمان شفاف تمام عروسک های خانه ما بچه های سرطانی به خدا نزدیک ترند .

این جا دست ها همیشه بالاست.

وقت استراحت ماست، برو. اما یادت باشد دنیا فقط همان نیست که زیراین رشته کوه ودر دود و روغن شهر می بینی، وقتی آسمان لاجوردی می شود و ستاره ها جوانه می زنند برای ما دعا کن.

سلام دوستان عزیز شفا

سرباز شفا با کوله باری از تجربه ، به وبلاگ شفا برگشت...

می خواستم اولین مطلبم ،رو در زمینه موفقیت بنویسم ...ولی وقتی مقاله بالا رو خوندم دلم نیومد یادی از ستاره های نورانی نکنم ...متاسفانه بعضی از ماها وقتی اسم سرطان رو می شنویم زودی موضع می گیریم که سرطان یعنی مرگ! و برای کسی که این بیماری رو گرفته دلمون می سوزه و به جای روحیه دادن به اون شخص که امید به زندگی داشته باشه ، بیشتر ناراحتش می کنیم. به نظر من امید به خدا همیشه باید مدنظرمون باشه و به قولی :

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی

ندا آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

بیایید دست به دست هم بدیم و اگه در بین دوستان یا خویشاوندانمون چنین بیمارانی رو داریم ، با ملاقات و تقویت امید به زندگی در وجود اونها ، زندگی رو براشون زیباتر کنیم...و درضمن اگه وضع مالی خوبی داریم ،کمک به این ستاره های کوچولو رو از یاد نبریم:

دلا معاش کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد