۱۳۸۶ مرداد ۱۳, شنبه

يار ي دهنده ا ي ا زنوع ديگر!

بامدادان با خود بگو : امروز با جماعت مزاحمان ، ناسپاسان ، فخر فروشان، فريبكاران ،
حسد ورزان و ناسازگاران ، سر و كار خواهم داشت. اينان همه چون خوب را از بد تميز نمي دهند، بدين بلاها گرفتارند .
اما من كه ديده ام خوبي زيبا و بدي زشت است و مي دانم كه طبيعت آنكس كه به من بد ميكند همانند طبيعت من است .
ا زهيچ يك از آنها نمي رنجم .
زيرا كه هيچ كس نمي تواند زشتي را به من ببندد. و نيز از آنان متنفر نمي شوم زيرا كه ما براي همكار ي ساخته شده ايم
مانند پاها و مانند پلك هاي چشم و مانند رديف دندان هاي بالا و پائين .

و هر سخن يا كار ي را كه موافق طبيعت باشد ، موافق حال خود بدان
و ا ز سرزنشي كه مردم بكنند
يا از سخنان توهين آميزشان هيچ پريشان مشو . زيرا كه مردم اصول خاص خود را دارند و به را ه خود مي روند
( و حرف هايشان به خودشان مربوط است نه به ما )
تو بدين چيزها اعتنا مكن و به راه راست خود برو و ا زطبيعت خويش و طبيعت عام پيروي كن

اما ازآنجا كه بايد د ر حق آدميان نيكي كنم و وجودشان را بپذيرم ،
افراد آدمي را ا زهر چيز به خود نزديكتر ميدانم . ليكن چون برخي ا زآدميان، خود را مانع كارهاي نيك ميسازند ،
آدمي نيز د ر نظرم بيگانه ميشود
درست است كه اينها ممكن است مانع كارهاي من شوند ، اما مانعي د ر برابر روح و اراده من به حساب نمي آيند
زيرا روح و اراده من قدرت آن را دارد كه هر مانعي را كه د ر راه عملي باشد، به دست ياري دهنده اي مبدل ميكند

و لذا آنچه ما را ا ز هدفمان باز ميدارد ،‌ما را د ر راه يار ي خواهد داد...

قسمتي ا ز انديشه هاي ماركوس اورليوس