۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

من يك زن هستم


چند وقتي ميشه كه مجلس به شدت تمركز كرده روي مسئله زنان . بهر حال حقوق زنان و كودكان يكي از مهمترين دغدغه هاي هر دولت و كشوريست! و مطرح كردن ازدواج موقت ، (با وجود هزار صيغه اي هم كه الان وجود داره و مانعي سر اين راه نيست )
و قانونمند كردن تعدد زوجات ،شده دغدغه ي اين روز هاي نمايندگان ما . تا قبل از اين رضايت همسر اول هم براي اين كاراحتياج بود اما اگراين قانون تصويب بشه ، ديگه احتياجي به اين كار نيست .
من نمي دونم ما داريم چه كسي رو گول ميزنيم ؟ چه اصراري داريم كه كه مي خواهيم اين مسائل رو شرعي و قانوني جلوه بديم ؟
اين صيغه ها ديگه چيه اختراع مي كنند؟ مي خوان وجدانشون راحت باشه كار خلاف شرع و قانون نمي كنند ؟
كه خيالشون راحت باشه كه اون دنيا رو هم دارند؟ كه مبادا خدا قهرش بگيره از تعداد حوري- پرياي اون دنياييشون كم كنه ؟
يه چيزي بگم يه كم بخنديد ، يكي از همينا ميگفت :آقا چرا اينقدر مردم رودعوت ميكنيد به خدا شما چي كار به كار ديگرون داريد ؟ بذاريد اونجا تعداد بيشتري به ما حوري برسه ؟....
ميبينمش اين آقا رو.. انشاءالله اون دنيا... كنار مادر فولاد ز ِره و اَكوان ديو!
از شيعه علي و پيرو محمد بودن فقط تعدد زوجات رو بلدند . ديگه به بقيه كارهاشون كار ندارند .
(كتاب زن در چشم و دل محمد دكتر شريعتي رو بخونيد لطفاً )
در قرآن آمده شما مي توانيد زن ديگري اختيار كنيد ، بشرطي كه بتوانيد ميان آنها به عدالت رفتار كنيد و بلافاصله بعدش گفته :
و شما هرگز قادر به انجام اين كار نيستيد.
( حالا فراموش ميكنيم كه اين آيه چند قرن پيش و براي چه مردمي نازل شده و چقدر احتياج به تفسير داره.)

شما هرگز نمي توانيد ميان زنان به عدالت رفتار كنيد ، هر چند راغب و حريص بر عدل و راستي باشيد.
آيه 29سوره نساء –ترجمه حكيم مهدي الهي قمشه اي _ به اهتمام دكتر الهي قمشه اي .

من نمي خواهم راجع به اين مسئله بحث كنم كه چرا بعضي مرد ها اين كار روميكنند .چه اهميتي براي من داره ؟ برن به جاي دو تا زن، چهل تا زن بگيرن ، اصلاً صد تا بگيرند ( بيچاره اون زن هايي كه به خاطر جهل يا اجبار ميرن زن اين جور آدما ميشن ) .
حرف من چيز ديگري ست :
اينايي كه اينقدر به فكر مرد ها هستند. و به فكر تنوع طلبي بعضي آقايون ، چرا از دادن كمترين حق آزادي به زن امتناع ميكنند ،
نه نه ...عصباني نشيد ،‌منظورم اين نيست كه زن ها هم بتونند همزمان شش تا شوهر داشته باشند ، چون اين كارِ پست و حقيري ِ
به نظرم . ولي چرا وقتي زني شوهرش رو دوست نداره
و نمي خواد باهاش زندگي كنه بايد يه عالمي بدبختي بكشه تا بتونه ازش جدا بشه ،‌تازه اگه آقا راضي بشن طلاقش رو بده.
چرا قوانيني داريم كه باهاش ميشه زن رو مثل يه عروسك خريد و در يه جعيه قايم كرد. قوانيني كه اجازه ميده كسي به جاي كس ديگري تصميم بگيره كه چطور فكر كنه ، احساس كنه ... اصلاً درس بخونه يا نه ؟، كار كنه يا نه ؟ ، زندگي كنه يا نه ؟

چرا ؟.. مگه ما انسان نيستيم ؟ و مگه نه اينكه انسانيت ما در گرو آزادي ماست ؟
چرا يه زن بايد براي همه اينها از همسر آينده اش امضا بگيره ؟وسند داشته باشه ؟ و مجبوره بگه :
ميدوني عزيزم من بهت كاملاً اعتقاد و اطمينان دارم كه حاضر شدم باهات ازدواج كنم .
اما خب...چي بگم... كسي چه مي دونه ممكنه تو يه دفعه صد و هشتاد درجه عوض شدي ، و بزني زير همه حرفات ، لطفاً اين برگه رو امضا كن تا مطمئن بشم، من، با تو ميتوانم به زندگي ِآزاد خودم ادامه بدم ، البته ميدوني كه ..من به تو كاملاً ....ولي انگشت هم بزني ديگه اطمينانم بهت كامل ميشه!

در جايي كه عشق باشه اصلاً احتياج به هيچ قانوني نيست ،‌اما چرا ما بايد اينقدر بد شده باشيم كه بايد مدام به ما تذكر بدهند : همديگر رو آزار ندين ، همديگر رو با القاب زشت صدا نكنيد . با همديگه خوب باشيد . به هم دروغ نگيد ، با هم صادق باشيد

چرا يكي بايد مدام اين چيزا رو به ما بگه ؟چرا بايد ما رو با قول و زنجيرو مجازات و زندان و تنبيه وادار كنند به وعده مون ،‌به عهدمون ،‌به قولمون به انسانيتمون پايبند باشيم
چرا ما مي خواهيم با قفل و زنجير دو نفر رو وادار كنيم با هم باشند ، چرا با مهريه هاي سنگين مرد بيچاره رو پابند ميكنيم كه مُردي و موندي با يد با اين خانم سَر كني ؟
مگر نه اينكه وقتي دو نفر به هم علاقه نداشته باشند اصلاً به هم محرميتي ندارند ؟ پس اين اجبار و تحمل و اسارت چيه ؟

من امروز دلم خيلي گرفته .. خيلي ... نه از زن بودنم ، چرا كه هميشه از آفرينشم به عنوان يه زن خوشحال بوده ام ،
خيلي خوشحال ،و هرگز از خيالم هم نگذشته كه ايكاش پسر بودم .
اما زن بودن ( فادار ماندن به خلقت خدا) در اين دنيا خيلي سخته ، وجود حقيقي زن، روز به روز، در حال فراموشيه ، همانطور كه هنر ،‌زيبايي و عشق داره كم كم از خونه ها رخت سفر ميبنده ،‌زن هم ديگه طنين صداش داره محو ميشه ،‌و ما زن ها هم بيشتر ازهمه داريم خودمون رو فراموش ميكنيم ، طبيعتمون رو ، خلقتمون رو .
‌من بايد مدام به برادرم يادآوري كنم كه يك دخترم و نبايد با من مثل دوستان پسرش رفتار كند . من بايد مدام براي داشتن كمترين حق انسانيم بجنگم ،‌من بايد زير سنگيني و خشونت و جديت اين دنيا دوام بياورم.
من نبايد شكسته شوم و بايد در عين حال زن باشم
،‌ياد حرفهاي يك زن افتادم در كتاب فراتر از بودن ِ كريستين بوبن :
پنج دقيقه كريستين ، بايد برم مدرسه دنبال كوچولو ،بايد يه خروار ورقه صحيح كنم ، بايد روغن و پاستا بخرم
بايد يه نامه بنويسم ،‌بايد اون كسي باشم كه همه از زنها انتظار دارند ،‌بي نقص و در عين بي نقصي ،‌ظريف
و نه تنها ظريف بلكه در دسترس و نه تنها در دسترس بلكه عطر آگين ، زيبا .
تمام شب را بايد سيندرلا بود و تمام روز بايد پرسيد چگونه ميتوان كدوها را به كالسكه و پنج دقيقه قدم زني را
به پنج قرن خوشبختي تبديل كرد ؟ كريستين تندتر راه بيا ...تندتر...

عشق و آزادي تنها چيزيست كه زن مي خواهد ، عشقي كه در آزادي به وجود آمده ،‌آزادي كه در عشق اعمال شده .
آيا اين خواسته محال است ؟... آري محال است .