یک جمله توی کتاب " روی ماه خداوند را ببوس" هست که من تازه معناشو با پوست و گوشتم تجربه کردم: " تردید مرحلهِ خوبی در زندگیه اما ایستگاه بدیه!" و واقعا که عجب ایستگاه مزخرفیه! مغزت رو پوک میکونه! عین باتلاق می مونه. هر چی بیشتر باهاش باشی و بهش میدون بدی بیشتر توش فرو میری ، کم کم همه باورها ، اعتقادها – حتی بنیادیها رو!- میخوره! هر چی زور میزنی از کله ات بیرونش کنی نمیتونی. به هر کدوم از باورات که چنگ میزنی تا به کمکت بیان میبینی ای بابا! خود اونا رو هم برده زیر سوال!! عین یک مرض مسری و خیلی خطرناک! اینجاست که فقط اون اعتقادایی به درد میخورن که با هیچ چیز حتی این ویروس مسری هم پاک نمیشند! و خوش به حال هر کی که این پادزهرو داشته باشه.
امیدوارم هیچ وقت به همچین مرضی مبتلا نشید و شک همیشه براتون مرحله ای از زندگی باشه ، نه ایستگاه!
0 نظر:
ارسال یک نظر