۱۳۸۶ دی ۱۱, سه‌شنبه

عروسك خدا

من عروسكم

عروسك كسي كه پشت پرده است

دست هاي او مرا درست كرده است

من عروسكم

عروسك خدا

دوست عزيز و كوچك خدا

يك عروسك نخي كه شب به شب

توي دامن خدا به خواب مي رود

روي بال نازك فرشته ها سوار مي شود

تا دم حياط آفتاب مي رود

صبح ها خدا به من

نان داغ و آفتاب مي دهد

شب كه مي شود مرا

توي ننوي سپيد ماه

تاب مي دهد

راستي خدا خودش براي من

يك لباس تازه دوخته

جاي دگمه هاي آن ولي

چند تا ستاره كاشته

يك كمي هم از خودش

توي جيب من گذاشته

قلب يك عروسك نخي نمي زند

ولي خدا

قلب شد

توي سينه ام تپد

تيله هاي چشم من

اشك را بلد نبود

يك شب او

قطره قطره از كنار چشم من چكيد

اين عروسك نخي

كاردستي خداست

خنده هاي او چقدر

مثل خنده فرشته هاست

هيس !

فكر مي كنم عروسك خدا

باز هم به خواب رفته است

يا سوار بال نازك فرشته ها

تا دم حياط آفتاب رفته است

شب بخير عروسك خدا

دوست عزيز و كوچك خدا

از كتاب چاي با طعم خدا

مجموعه اشعار عرفان نظر آهاري