۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه



دعاهای زیادی کردم، دربارهِ رفتن و نرفتن

دعاهای زیادی کردم، دربارهِ گرفتن و نگرفتن

دعا هایی درباره اینکه قلبم صبورانه بگوید: "نه"

دستهایم عجله کنند

پاهایم دو قدم آهسته بردارند و سرم بچرخد تا قدمهای قبلی ام را نگاه کند



دعای زیادی کردم

درباره اینکه روز کش بیاید، شب بلندتر شود، کسی که میخواهم تلفن کند، تلفن خراب باشد

و وقتی ساعت 4 به دوستم تلفن میکنم او بگوید: "به خیر گذشت!"



دعاهای زیادی کردم

دربارهِ اینکه فراموش کنم، به یاد بیاورم، عصبانی نشوم، بیخودی نخندم

رک و راست باشم، خرفم را نخورم، به موقع سکوت کنم

رازم از چشمهایم بیرون نزند

بخوابم، بگویم میتوانم و واقا بتوانم

چیزهای کوچک را نادیده بگیرم، چیزهای جلوی چشمم را ببینم

دعاهایی دربارهِ شنیدن، شنیدن آنچه که باید شنیده شود، شنیدن آنچه که اگر نشنوم راهم را غلط انتخاب می کنم



دعاهای زیادی کرده ام

دربارهِ انتخابهای درست

انتخاب بین عقل و دل، انتخاب وقت درست انجام دادن کاری بزرگ

انتخاب گلهایی که برای بهترین دوستم می برم

و انتخاب راهی از بین هزار راه که همه جلوی پایم هستند



دعاهای زیادی کرده ام

دربارهِ این که بالاخره یک روز...

دربارهِ اینکه بالاخره یک سال...


دربارهِ اینکه هیچ وقت آن روز نیاید که...

دربارهِ این که چه خوب می شود اگر روزی...

دربارهِ اینکه میخواهم روزی که...


دعاهای زیادی دربارهِ هرچه می خواهم، دعاهای زیادی دربارهِ هرچه که نمی خواهم

هرچه که نباید بخواهم، نباید بدانم، همان بهتر که ندانم!



دعاهای زیادی کرده ام

وقتی که گریه کرده ام، مریض بوده ام، خوشحال بوده ام، مسافرت بوده ام، می خواستم بخوابم و به محض اینکه بیدار شوم



و تو

فقط دعاهایی را برآورده کرده ای که می دانستی برای من از همه بهتر است

چیزی که خودم هیچ وقت نخواهم فهمید!




لیلی شیرازی