۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

چیزی که باورش داری رو بساز


میخواستم درمورد سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر بنویسم . اول میخواستم از احساسم بگم از اینکه اگر اون موقع بودم چیکار میکردم و صرفا احساس . بعد درمورد تاریخ عملیات بیت المقدس و جزییاتش توی صفحه های مختلف گشتم ، یکی باز شد : چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت!؟ مطلبهای مختلفی رو خوندم ، خیلی فکر کردم درموردشون . اون یکی اون یکی رو متهم میکرد یکی قصه می بافت یکی مینداخت گردن دیگری و .... و از این بازیهای سیاسی که من کلا از بحث درموردشون خوشم نمیاد . عزیز من نه احساس ِ صرف نه عقل ِ صرف هیچ کدوم به کار نمیاد ، اونهایی که بدون اینکه چیزی رو بفهمن ، یقه پاره می کنن و فقط کارشون هارت و پورت کردن و قبلنا با موتور سر خیابون وایسادنه با اونها که یه گوشه نشستن و فقط نطق غرا میکنن و حرفهای قلمبه و روشنفکرانه میزنن ، هیچ فرقی با هم ندارن . نه افراط نه تفریط . کشور ما چه اون زمان چه الان فقط به مدیریت درست (مسئولانه و عاقلانه ) احتیاج داشته و داره و بدون این ، عقل و احساس و تعصب و نفت و ...هیچ به کار نمیاد . هرکدوم از ما یه خرمشهر داریم که باید آزادش کنیم. خرمشهر من ، مسئولیتی ِ که به عهده منه توی هر مقام و شغلی که هستم . غر نزنیم که همه سیستم فاسده و پارتی بازی و نامردی و ... اگر من مسئولیتی رو که به عهده دارم درست انجام بدم بغل دستیه من دیگه جرات کم کاری و تقلب و منفعت طلبی رو نخواهد داشت و همینجور زنجیروار اثر میذاره تا بالاترین سمتها .

مرا دیگرگونه خدایی می بایست
شایستهء آفرینه ای که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند
و خدایی دیگرگونه ، آفریدم