۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

چند خبر از خواننده ها

در صفحه ي شما در شفا بنويسيد عزيزي بنام محمد نوشته:

سلام دوستان شفایی ام
خواهرم فاطمه 13روزه که توی کماست، تو رو خدا براش دعا کنید به هوش بیاد، فقط 12 سالش هست و ته تغاریه، مادرم نمیتونه دوریشو تحمل کنه، بعد از فوت بابا تازه کمی تونسته آروم بگیره
میلاد، پرنیان، غزاله، محمد و همه ی همه
تو رو خدا دعا کنید


برايت خواهرت همگي دعا مي كنيم. الهي

-------------------

رضا زحت كشيده و طرحي راه اندازي كرده براي ساختن يك مستند از شفا. متن فراخوان ِ او اينچنين است

جالب است كه علاوه بر نويسندگان، خوانندگان شفا هم دعوت شده اند كه با تماس با جيكنامه ي (ايميل) رضا در اين پروژه شركت كنند.

دوستان، فرصت خوبي براي اجراي يك پروژه ي گروهي خوب است. ممنون رضا جان

شفا





Excerpt: One of the Shefa readers asks for a prayer to her sister who is in hospital, another reader suggested making a video cast about Shefa.


4 نظر:

Ghazaleh گفت...

آقا محمد عزیز، اوایل که با شفا آشنا شده بودم یک جمله از نوشته های دکتر الهی قمشه ای توی بخش "امروز با دکتر الهی قمشه ای" خیلی چشمم رو گرفت. کلی با این جمله حال کردم و تا امروز هم کلی به دردم خورده. محتوای اون جمله که ممکنه خودتم دیده باشی این بود: وقتی که با تمام وجود دعا میکنید، دعای شما از مرز این دنیا، از مرز زمان و مکان میگذره و میره جایی که نه زمانی هست و نه مکانی، اونجا تقدیرگر بزرگ که تقدیر همهِ آدمها دستشه دعاتون رو برآورده میکنه و تقدیر شما رو بر اساس دعاتون مینویسه.
با تمااااام وجود دعا میکنیم که خواهر عزیزت زودِ زود خوب بشه و برگرده به آغوش خانواده!

parnian گفت...

من هم با همه ي وجودم دعا ميكنم ، اگه جوابي نگيريم بلندتر دعا ميكنم.
ميدوني محمد اولش كه متنت رو خوندم ، يعني هر وقت كه كسي بهم ميگه دعا كنيد ، يه كم شرمنده ميشم ، با خودم ميگم من كه بنده ي خاص خدا نيستم كه توجه خاصي به حرفم داشته باشه ولي هر بار كه متنت رو خوندم ، آنچنان به قلبم فرو رفت كه ديگه برام مهم نيست چه بنده اي هستم خوب يا بد همين امشب ميرم سر وقت ِ خدا .
ما رو از احوال ِ خواهرت بي خبر نذار.

Milad گفت...

محمد جان حتما دعا میکنیم، ما همگی که این متن رو خوندیم دعا میکنیم، واسه خواهرت که ایشاالله هر چه زودتر خوب میشه. توکلت به خدا باشه.

امیر گفت...

سلام عزیزان ِ شفایی ام،
شبی که برای اولین بار سوار قطار شده بودم و داشتم به سمت مشهد ِ مقدس می رفتم ،تمام شب رو همنشین ِ کتابی بودم که خیلی چیزها ازش یاد گرفتم درباره ی راه و رسم ِ دعا کردن و نیایش.
هر چند معتقدم که سبک و سیاق ِ هر انسانی برای نیایش و ارتباط با معبودش و نیز دعا کردن، منحصر بفرده.
کتاب ِ نیایش ِ دکتر شریعتی.
راستش دلم گرفت وقتی پرنیان نوشته بود که:" من كه بنده ي خاص خدا نيستم كه توجه خاصي به حرفم داشته باشه "
آخه خیلی وقتها بی اونکه آدمها خودشون خبر داشته باشند پیش ِ خدا حساب ِ ویژه ای باز شده برای اونها و دعاهاشون و خواسته هاشون خیلی زود قبول میشه.
عزیزی می گفت که روزی مادرش در حال ِ کما داشت میان ِ ماندن و رفتن تقلا می کرد و در این میان برای تسلی خاطر در مجلس ِ ترحیم ِ مادر یکی از دوستانش حاضر شد و وقتی پیرمردی که او را می شناخت در آن مجلس طلب ِ " شفا " برای مادری کرد که در بستر ِ بیماریست ، قسم می خورد که هنوز آن مجلس به پایان نرسیده بود که برادرش تماس گرفت و خبر ِ برگشتن ِ مادر اش را داد.
حرف زیاد است در این باره و مجال اندک..
همه با هم دست به دعا بلند می کنیم و دلهامان را راهی نور برای طلب ِ شفای همه بیماران..
یا من اسمه دواء و ذکره " شفا "