نمیدونم چرا من این چندروز شبای احیا خل میشم نه اینکه فکر کنی حالا من خیلی همچین دینو واجبو مستحب به جا میارم نه ، ولی این چند روز جز اون وقتایی که همیشه حالم حال نیست نمیدونم. این آواز شجریان رو اگه این سرعت پایین اجازه میداد خیلی دوست داشتم بذارم،بشه حتما میزارمش. چه صدا رو رها میکنه، روح آدم رها میشه و شعر که حتما حافظ یه شب احیایی یه شوقی یه حالی گفتدش. سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه
شب وصل
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
1 نظر:
..همین دیروز بود که بهش گوش دادم. یادم که با خودم فکر میکردم وااای خدای من! این چه شعریه, چه صداییه,و چه توازنی توش نهفته که اینجوری داره منو به آسمون میبره ..این شعر زمزمه ی آدم آرزومندیه که داره آنسوی آسمون رو میبینه ...میشنوه و میخواد به اونجا پر بکشه اگرچه پیشاپیش اون بهشت درونش جاری شده..
امید
ارسال یک نظر