۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

پنجره



خونه ما طبقه اوله یعنی باید گفت همکفی که از سطح زمین بالاتره ، پنجره اتاقها رو به خیابونه که خیابون خلوتی هم نیست . وقتی آدمها توی پیاده رو از کنار پنجره رد میشن انگار دقیقا توی اتاقتن قشنگ صدا و حرفاشون رو میشنوی. خلاصه این پنجره اتاق ما شده پنجره ای رو به زندگی گاهی که بیکار میشم یه دفعه حواسم میره به صداها ، صداهایی که از دور میاد هی قویتر و قویتر میشه و بعد ضعیف و ضعیفتر کلش سی ثانیه هم نمیشه . عین رادیویی که بدون اینکه پیچش رو بچرخونی دائم آهنگهای مختلف ، آدمهای مختلف ، دنیاهای مختلفو نشونت میده . دنیایی که آدما قربون هم میرن تا دنیایی که برای برای یه مقدار پول کمتر و بیشتر همو تهدید می کنن . دنیایی که طرف داره پشت گوشی میگه اگه الان بیام خونه میکشمت تا صدای بانمک یه دختربچه (قربونش برم!) که باعث میشه بی اختیار از جا بلند بشی بری دم پنجره که روی ماهش رو هم ببینی .


چند روز پیش توی اتاق نشسته بودم که یه آقایی داشت با موبایلش بلند بلند قلدرانه حرف میزد و رد میشد . داشت میگفت : ببین من آدمیم که رفتم یه با یه دختر بیست و چهار ساله ، یه بچه هم براش گذاشتم مجبورشم کردم بچه اشو سقط کنه . الانم شکایت کرده دادگاه ، هی میره میاد[…] هیچ غلطی هم نتونسته بکنه .

یه لحظه همینجوری موندم پیش خودم داشتم میگفتم عجب آدم آشغالی تازه این کارا رو جز افتخارات خودش هم میدونه که دوتا آدم دیگه از کنار پنجره رد شدن، فارسی کردی حرف میزدن .

داشت میگفت نگران ِ نتیجه کارم آخه ، دوستش گفت توکلت به خدا باشه تو تلاشتو کردی کاری که میتونستی انجام دادی دیگه بقیه اش رو توکل کن به خدا .

حس خیلی نمی دونم چی باید گفتی بود. شاید فاصله این دوتا با اون آدم قبلیه بیست قدم هم نمی شد اما تا مقیاس فاصله و متراژ قدم چی باشه !



1 نظر:

Anonymous گفت...

sharmande nazaram rabti be topic nadare va farsi ham nadaram.modatie matalebe shefa be delam nemishine nemidonam chera.cherasho peida konin plz shefaee ghadimi ro dost daram