۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

چیزی بالاتر از حرف


تا حالا شده احساس کنید زبان – هر زبانی رو میگم : فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و ... چقدر قاصره؟ احساس کنید واااای! اصلا نمیتونید چیزی که میخواید رو بگید، هر چی میگردین نمیتونید لابلای کلمات و عبارات و اصطلاحات حرفی که منظورتون هست رو پیدا کنید. بعد مجبورید یا سکوت کنید یا از کلماتِ مشابه استفاده کنید( که البته در صحبت کردن با هر کسی جواب نمیده، چون باز همه که نمیتونن بفهمن منظورِ واقعیِ تو چی بوده!)
این لحظه ها، این توی فقرِ زبان و کلام گیر کردنها بوده که به من کم کم یاد داده دنیای دیگه ای هم برای حرف زدن هست. دنیای سکوت کردن، روبروی هم نشستن و ساعتها سکوت کردن، نگاه کردن و لبخند زدن و باز هم سکوت کردن. اینقدر شیرینه حرف زدن به این زبان که اصلا حد نداره. عینِ منظورت رو میگی و عینِ منظور رو هم درک میکنی. من که اوایل کلی هیجان زده میشدم، البته هنوزم میشم. وقتی آدمی رو پیدا میکنم که بلده باهام به این زبون صحبت کنه، زبانِ دل. زبان خودت بودن و جاری شدن و ... و فهمیدن و فهماندن و درک کردن و درک شدن... و سکوت و سکوت... و فرار از همهِ زبانهای ظاهری، فرار از واژه های محدود، از سعی کردنها، و گفتن ها و گفتن ها ی بی فایده. خیلی حسِ خوبیِ. زبانِ خیلی قشنگیه، و خیلی آسون. فقط کافیه یاد بگیری سکوت کنی و به درونت اجازه بدی به حرف در بیاد. البته گفتم نمیشه با همه به این زبان صحبت کرد، اما خوب همیشه هستند کسانی که بشه با دل باهاشون ارتباط برقرار کرد.
حرف زدنِ اینطوری رو خییلی دوست دارم. احساس میکنم کلی انرژی بهم میده، کلی شارژ میشم. و جدیدا فقط دوست دارم با کسایی باشم و هم صحبت بشم که قادر به تکلم به زبانِ دل هستند.

4 نظر:

کیمیا گفت...

The best and most beautiful things
in the world
,cannot be seen , nor touched
but are felt in the heart

امیر گفت...

نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست
تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست
گوش كن با لب خاموش سخن مي‌گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش،ار نه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست
اين همه قصه فردوس و تمناي بهشت
گفت و گوئي و خيالي ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به ديباچه عقل
هر كجا نامه عشق است نشان من و توست
سايه ز آتشكده ماست فروغ مه و مهر
وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست

« ه .ا سایه»
----------------

امیر گفت...

سلام غزاله،
به تجربه ی واقعی و عزیزی اشاره کردی که با تمام وجود به درک ِ اون رسیدم..
و اینکه گاهی حتی از پس ِ کیلومتر هافاصله و بی حضور ِ حتی نگاهی هم می توان گفت و شنید..
می توان دریافت..
فهمید.
و دنیای سکوت ِ انسانی را گوش سپردن و دریافتن و با آن زبان سخن گفتن رساتر از هر واژه ای به هر زبانیست..
و اینکه گفتی که جدیدن دوستداری که هم صحبت ِ کسایی باشی که قتدر به فهم و تکلم به زبان دل هستند ، باید حواست جمع باشه که این میل رو به انزوا نبره تو رو،
بلکه این زبان رو سعی کنی تا به اونهایی که چیزی ازش نمی دونن یاد بدی و باهاش آشنا کنی اونها رو..
--------------------------
راستی کاش برای مطالبی که می نویسید،
- قابل ِ توجه هدی -
ذکر ِ عنوان رو فراموش نکنید،
دیدن ِ عنوان در سرآغاز ِ یک متن،
اون هم در جایی چون " شفا "
تاثیر زیادی روی خواننده داره،
یک جور آمادگی پیش از درگیر ِ متن شدنه به نظر ِ من،
یا یک پیش درآمد ..
البته این نظر ِ منه.

ممنون و سپاس از اینهمه ای که قسمتمان کردی..

غزاله گفت...

ممنونم امیر از تذکر به جات. من تیتر رو فراموش کرده بودم، وگرنه از قبل متنم عنوان داشت D:
به هر حال اصلاحش کردم (: