۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

واقعا عشق ما چیه؟




یه وقتهایی یک جمله که تویک لحظه به گوشِت می رسه برای مدتها تو ذهنت می مونه وتوساعتها بهش فکر میکنی مخصوصا اگر انتظارشنیدنش رو هم نداشته باشی.

فیلم step up 2 the street برام پر این لحظه ها بود.اول فیلمش رو میخواستم بعنوان یک فیلم صرفا سرگرم کننده نگاه کنم ولی بر خلاف انتظارم واقعا تاثیر گذار بود.

شروع فیلم با صدای دختری شروع شد که خاطرات بچگی اشو می گفت از اون روزها که مادرش پیش اش بود و هنوز تنهاش نگذاشته بود.اون بهش یاد داد که تو زندگیش بره دنبال اون چیزی که دوست داره وتمام انرژی اش رو روی اون بذاره چون تو زندگی اونقدر وقت نداره که کس دیگه ای باشه .
اون دخترهم رفت دنبال اون چیزی که از بچگی تو خیابانها می دید و براش جالب بود. رقصیدن تو خیابونها.
فیلم شادی بود ولی تلاش بی اندازه این دختر ادمو به گریه وا میداشت .مبارزه اش با تمام کسانیکه مخالفش بودن تحسین برانگیز بود. اون موفق شد هرچند مادرش نبود بهش افتخار کنه.
وسوالی که از اون شب دارم از خودم میپرسم اینکه چرا من هیچ وقت درطول زندگی ام این جمله رو نشنیده بودم ؟نه تو مدرسه نه تو خونه! .
تنها چیزمبهمی که از کودکی در ذهنم مونده اینه که واقعا من اون چیزی شدم که باید؟
هیچ وقت تو مدرسه فرصت اینو نداشتیم تا استعدادمون رو محک بزنیم تو ورزش ،موسیقی ونقاشی و خیلی چیزهای دیگه تنها چیزی که داشتیم کتاب بود .
نمیدونم واقعا چرا ما اینجوری هستیم خودمو می گم .با تمام ادعام خیلی وقتها خواهرمو مجبور به کاری میکنم که واقعا به اون هیچ علاقه ای نداره وبجاش وعده اینده رو بهش می دم نمیدونم چرا همش دلمون میخواد همه دکتر و مهندس بشن غافل از این حقیقت که هر کاری که عشق توش نباشه سرانجام خوبی نداره خوبی انجام کار یکه دوستش داری این ِکه اصلا متوجه گذشت زمان نمی شی چون توش محو شدی و اون شده جزئی از تو وتو جزئی از اون.
ولی اینجا که من هستم تنها چیزی که اهمیت نداره همینه "روحتِ" کسی نگاه نمیکنه عشقت چیه و با چی حال می کنی همه چیز ماده است وازار دهنده. حتی خیلی از پدر و مادرها با تمام عشقشون به بچه شون ،اول می بینن عشق خودشون چیه و تورو مجبور به انجام اون میکنن.
نمیگم الان از موقعیتی که دارم راضی نیستم ولی این سوال تو ذهنم هست که اون روزها اگه بابا دفتر نقاشی هامو قایم نمی کرد من الان چی بودم ؟اون بفکر من بود وآینده ام و الان هرچی که درام از اونه .ولی دنیای ماشین و رتور و مدار با دنیای رنگ و بوم خیلی فرق داره هرچند که خدارو شکر میکنم که با لاخره به اون دنیا رسیدم ولی به قول استادم ما باید بجای 24 ساعت 48 ساعت در شبانه روز وقت داشته باشیم چون 24 ساعتش روباید صرف راضی کردن دیگران و مقابله با مخالفتاشون بکنیم .
واقعا خودمم هم نمیدونم ایا تو اینده جرات میکنم به بچه ام همین حرف و بزنم :که برو دنبال عشقت، برو دنبال اون چیزی که میتونی توش محو شی، اونوقت تو واون میتونین باهم یک انرزی بشین وفریاد بزنین که فریادتون تمام دیوارهای جلوتون رو خراب میکنه و نور رو نشونت میده. نوری که از افقهای دور می اومد الان پیشت. تو توشی .نورمیخوره تو اب ِپاک. میشه مثل دونه های ستاره .
اون وقت میتونی نونت رو در بیاری واگه بعد این همه راه خشک شده بزنی تواب و بخوریش مهم نیست لاش چی باشه عسل طبیعی با گردو یا مربا و پنیر یا اصلا هیچی مهم این ِکه تو اون رو با لذت میخوری با عشق می جوی وبا اطمینان قورت میدی چون برای بدست اوردن اون راهی رو رفتی که دوست داشتی .

به امید اون روز




Excerpt: what is your reallove?in step up 2 you can see who a girl try yo achieve her love "dancing in the streets

3 نظر:

Parnian گفت...

ولي بهار من به شدت به بچه ام ميگم بره دنبال ِ علاقه اش حالا ميخواد موسيقيدان بشه يانجار ، فضانورد يا پليس يا ،نقاش يا آهنگر، بره دنبال ِ عشقش ، مگه ما چند دفعه به دنيا مياييم ،
چقدر خوشم اومد از اين فيلمي كه تعريف كردي ، بايد ببينمش .
`

Hadi گفت...

شـرط رشد کـردن ایـجـاب می کند که تمام وجودت را در راه عشق به هر آنچه با وجودت سازگار است فدا کنی.

(برگرفته از كتاب بيگانه اي بر لب رودخان)

ghazaleh گفت...

کاش اون روز واقعا برسه که یاد بگیریم هم به عقاید خودمون بپردازیم هم بقیه رو برای تلاش برای رسیدن به عشقشون اذیت نکنیم!