۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

سلام خداي جان ِ حسام ..


سلام شفايي هاي عزيز نوراني ،
سلام محمد عزيز ..
سلام مهزاد ، غزاله ، هادي ، مجيد ، پرنيان و ..
مدتها و مدتهاست كه قادر نيستم از شهرمون صفحه ي ابتدايي BLOGGER رو باز كنم و واسه همينم خيلي از حرف ها و نوشته ها كه دوست داشتم اينجا قسمت ِ شما بشه فرصت ِ نوشتن اش از دست رفت ..
امروز بلاخره قسمت شد كه اين نعمت نصيبم بشه كه ..
يك دنيا حرف داشتم ،
ديدين آدم ِ تشنه كه ميرسه لب ِ رود چه حالي داره واسه هورتي قلپ قلپ آب ِ گوارا سر كشيدن؟!
اما همه از ذهنم پر كشيد و رفت وقتي " حسام " يادم افتاد ..
دلم خون بود و وجودم يه گلوله آتيش وقتي بچه هاي مظلوم و بي گناه و حتي گاه در خواب ِ فرشتگان ِ خدا تو همين روزهاي نه چندان دور داشتند به دست ِ اجلي ناخود خواسته بر مي گشتن سمت ِ فرشته هاي نگاهبانشون يه جايي همين نزديكي ها ..
دلم خون بود از هرچي دود و باروت و گلوله و جنگ ..
و حالا..
شفايي ها ،
فقط خدا مي دونه كه توي تمناي نورانيه دستاي بر خاسته سمت ِ نور ِ شما چه نيرويي نهفته از اميد و رسيدن و بودن و " شفا " يافتن ..
كه پيش از اين هم ديده ايم و خوانده ايم و زندگي كرده ايم و بغضمان شده است و خدا ..
همه ي حرفهايم ته كشيد از نوشته ي شفاي امشب شدن ..
همه ي مناجات هايم رنگ باخت وقتي " حسام " يادم افتاد..
با آن چشمان ِ رنگين ِ سبز و دوست داشتني اش ..
حسام تنها 2 سال دارد،
پزشكان به طور ِ اتفاقي متوجه صدايي اضافي كه حكايت از يك نارسايي دارد در قلب ِ كوچك اش شده اند ..
اول مي گفتند كه هر چه سريعتر بايد تحت ِ عمل ِ جراحي قرار بگيره ،
اما حالا..
اميد ِ اين ميره كه با متدهاي جديد و تكنيك هاي جديدي بشه بدون ِ عمل ِ جراحي ..
شفايي هاي تا هميشه راهي خوبتر شدن ِ دنيا و آدمهاي در اون ..
براي حسام ِ كوچولو دعا كنيد ..
براي نخود فرنگي من دعا كنيد ..
طفلك ِ معصوم همه اش 2 سال داره ..
من به استجابت ِ تك تك ِ واژه ها و نيايش هايي كه از صميم ِ قلباي آسمونيتون راهي سمت ِ خدا ميشه ايمان دارم ..

1 نظر:

Hadi گفت...

حسام نازنین،
آتشی روشن كرده ام و عهد بستم كه تا خاموش شدنش برایت دعا كنم. قوی باش و امیدوار به لطف الهی.
.
.
.
من هیزمی دیگر در آتش انداخته ام ...