۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

هر بار يكي آقا !

سالها قبل فهميدم با فرار از نگراني ،‌نميتوانم از شر ِ آن خلاص شوم ، بلكه بايد ديدگاهم را نسبت به موضوع عوض كنم .فهميدم كه نگراني از درون من است نه از بيرون .
زمان كه گذشت فهميدم زمان، خود به خود بسياري از نگراني ها را حل ميكند .در واقع مكرر ميديدم اصلاً يادم نميآيد هفته گذشته نگران چه بوده ام .برا ي خود قانوني درست كرده ام و آن هم اين كه درباره ي مسائل فكر نكنم مگر آنكه يك هفته از آن بگذرد .البته هميشه هم نتوانسته ام مشكلي را برا ي يك هفته مسكوت بگذارم ، ولي اجازه هم نداده ام قبل از گذشت هفت روز ، روي ذهن من سلطه ي كامل پيدا كند ‌حالا چه خود به خود حل شود ،چه برخورد ذهني من عوض شود و ديگر آن مشكل نتواند آزارم دهد .
خواندن فلسفه ي سر ويليام اوسلر كمك زيادي به من كرد .اين مرد هم پزشك متبحري بود ، هم بزرگترين هنرها ،‌يعني هنر زندگي كردن را خوب ميشناخت .يكي از گفته اي او بسيار كمكم كرد نگراني را از بين ببرم .سرويليام در يك مهماني شامي كه به افتخار او ترتيب داده شده بود گفت :

بيش از هر چيز ديگري ، موفقيتم را مديون اين هستم كه توانسته ام هر روز همان روز را به بهترين نحو انجام دهم و بگذارم آينده ،‌خودش از خودش مراقبت كند

برا ي حل مسائل، شعار زندگيم را از طوطي اي كه پدرم داستانش را برايم تعريف كرده بود ،‌ياد گرفته ام . پدرم ميگفت اين طوطي را در قفسي در مدخل ورودي باشگاهي در پنسيلوانيا گذاشته بودند .موقعي كه اعضا وارد باشگاه ميشدند ،‌طوطي بارها و بارها تنها كلماتي را كه بلد بود تكرار ميكرد :
آقا ،‌هر بار يكي ،‌هر بار يكي .
پدرم يادم داد كه مسائلم را به اين شكل حل كنم: هر بار يكي آقا ! هر بار يكي .
فهميدم اين شيوه ي برخورد با مسائل آرامم ميكنه و به من اجازه ميدهد وظايف بي شمارم را به شكل مطلوبي انجام دهم.
نوشته ي جان هومر ميلر نويسنده ي كتاب نگاهي به خودت بينداز

2 نظر:

ghazaleh گفت...

چه تجربهِ مفید و جالبی رو اینجا عنوان کردی پرنیان. بسیار بسی لذت بردیم (;

Mohammad گفت...

یکی یکی باید برنامه ریخت. کاملا درسته. ممنون از اینکه یادآوری کردی که عجله نکنیم. یک جور تعادل ِ خوبی بین ِ بیکار بودن و عجله کردن توی نوشتت هست که به درد می خوره. ممنون پرنیان.