فکر کنم ابن چهارمین یا پنجمین لایه رنگییه که روی بومم میذارم، نمیشه اون جیزی که باید بشه !
باید یک فکر دیگه براش بکنم این رنگهایی که روش اومده زمختش کرده، خشن شده!
رنگها رو رو پالت باهم مخلوط میکنم رنگهای روشن و پرانرژی، سیاه رو هم اصلا نمیریزم چون میترسم شیطونی کنه و با بقیه قاتی شه مخصوصا با سفید نمیخوام هیچ جای بومم خاکستری باشه همه چیز روشنه همه چیز عاشقه همه چیز می خنده
تا حالا خیلی چیزها و کس ها رو کپی کردم تا حالا خیلی از رویاهام و خوابهام ،احساسات و افکارم رو رنگ کردم و با رقص قلموم رو محوی سفید ی که باهات هزارتا حرف داشت کشیدم اما این یکی فرق داره هرچی میکشم هرچی رنگ میذارم از جنس این انتظار شیرین نمیشه !
میخوام لابه لای این شیرینی دست و پاهای کوچولو و ظریفش نقش بسته باشه، صدای گریه نرمش اونموقعه که لبهای پایینش شروع به لرزیدن میکنه رنگهامو بی دست و پا کنه ، لبخند شیرینش اونموقع که تو خوابه و فرشته ها پیشش اند بافتهای بومم رو زنده کنه.
به مامانی کمک میکنی عسلم؟ میخوام ببینمت رو ی بوم سفیدم
Excerpt: I want to paint this sweet expectancy in my white canvas but I dont know how?
1 نظر:
چه قشنگ نوشتی بهار جون، نمیدونی چند بار خوندمش . . .
حتما نقاشی قشنگی میشه !
ارسال یک نظر