۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

تنها نقطه ی آبی رنگ پریده



این عکسی ست که فضا پیمای voyager از زمین گرفته است .عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان میدهد .
کارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است ،کتاب جالبیه ، در قسمتی از این کتاب میخوانیم :
دوباره به این نقطه نگاه کنید ، همین جاست ، خانه اینجاست ، ما اینجاییم .تمام کسانی که دوستشان دارید ، تمام کسانی که میشناسید ، تمام کسانی که چیزی تا به حال در موردشان نوشتید، تمام کسانی که وجود داشته اند زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند .
برآیند تمام خوشی ها و رنجهای ما در این نقطه جمع شده .هزاران مذهب و ایدوئولوژی که آفرینندگانشان از صحت آنهاکاملاً مطمئن بوده اند . تمامی شکارچیان و صیادان ،تمامی قهرمانان و بزدلان ،تمامی آفرینندگان وویران کنندگان تمدن ،تمامی پادشاهان و رعایا ،تمامی زوجهای جوان و عاشق ،تمامی پدران و مادران ،کودکان امیدوار ،مخترعان و مکتشفان ،تمامی معلمان اخلاق ، همه ی سیاستمداران فاسد ،تمامی ابرستاره ها ،تمامی رهبران کبیر،تمایم قدیسان وگنهکاران در تاریخ ، اینجا زیسته اند ،
در این ذره ی غبار در فضای بیکران هستی و در مقابل اشعه ی خورشید شناور .
زمین ذره ای خرد در برابر عظمت جهان است .به رودهای خون که توسط امپراطورها و ژنرالها و حاکمان بر زمین جاری شده ، البته با عظمت و فاتحانه، بیاندیشید .این خونریزان و اربابان ، فقط لحظات کوچکی از این نقطه بوده اند ، به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه که توسط ساکنان گوشه ی دیگر متحمل شده اند بیاندیشید ، چقدر اینان به کشتن یکدیگر مشتاقند ، چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند .
تمام شکوه و جلال ما ، تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما ، توهم اینکه ما دارای موقعیت ممتاز در پهنه ی گیتی هستیم ، به واسطه ی این عکس به چالش کشیده میشود ، سیاره ی ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست ،در این تیرگی و عظمت بی پایان ، هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگه دارد ، دیده نمی شود .
زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد ، هیچ جای نیست (حداقل در آینده ای نزدیک) که گونه ی بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند .
خوشتان بیاید یا نه زمین تنها جایی ست که میتوانیم روی پای مان بیاستیم .گفته میشود فضانوردی تجربه ایست شخصیت ساز که فرد را فروتن میسازد .شاید هیچ تصویری بهتر از این غرور ابلهانه و نابخردانه ی نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد .

برای من این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر
و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی رنگ ، تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم .


3 نظر:

امیر گفت...

سلام ،
با خوندنش بغضم گرفت نمیدونم چرا...

محمد گفت...

این روزها سالروز ِ بمباران ِ شیمیایی ِ حلبچه است. اگه غکس ها رو دیده باشید تمام ِ کردهایی که فوت کردن توی آغوش هم جان دادند. مادر ِ پیری روی دوش ِ فرزند ِ چهل ساله ای بوده، دو کودک و عروسی و دختری و پسری و پیر ِ مردی. همه یه گوله جا توی دشت کنار ِ هو افتاده بودن. مادر هنوز روی پسر سواره و بچه ها هنوز دست در دست ِ بابا داشتن. اینها رو صدام کشت، چرا چون پایه های حکومتش باید محکم می شد. صدام کو؟ از دار که آویزون شد، گردنش شکست و گردن شکسته از دنیا رفت. همه رفتن. جرج بوش رو مردم ِ آمریکا مثل ِ دستمال ِ توالت انداختن دور. تونی بلر رو انداختن دور. این ها همه یه روزی اونچنان در قدرت بودن اونچنان با هیجان از کشتن حرف می زدن که آدم باور نمی کرد روزی ذلیل بشن. بشر اگه درس می گرفت الان جای بهتری بود و داشت مسائل مهم تری رو می فهمید. امید که تکرار های تاریخ کمتر و کمتر بشن و ما به اخلاق ِ پاک نزدیک و نزدیک تر. چرا زندگی رو برای مردم شاد و آسان تر و زیباتر نکنیم؟ نگه خدا از ما اینو نمی خواد که خدمت کنیم به آدم های معلول، ناتوان، ضعیف، بی پول، بی سواد، و ... . ما هم روزی هم معلول بودیم، هم بی سواد، هم ناتوان، هم بی پول. پس چرا کمک نکنیم به دیگران همونطور که ما با کمک ِ دیگران و همت ِ خود از اونجاها رد شدیم و به راه های سخت تر و هیچان انگیز تر رسیدیم. همش بازیه. نباید آلوده ی بازی شد و هفت تیر کشید برای هم بازی ها.

محمد گفت...

پرنیان حیلی تاثیر گذار نوشتی. واقعا چرا آدما اینقدر بزرگی رو جدی می گیرن. آدم به این ظالم های دنیا که می رسه (اونایی که بد رفتار می کنن و حال ّ خوبت رو می گیرن و لذت ِ ابلیسی می برن!) دوس داره مثل ِ موسی و محمد و مسیح بشه و بهشون بگه بابا اومدی 60-70-80 سال بازی کنی، کمک کنی، روحیه بگیری و روحیه بدی و بری گورت هم گم بشه. چرا اینقدر ادا اطوار. چرا اینقدر جدی می گیری همه چی رو؟

سال ِ نو هم با وجود ِ آدم های پاکی مثل ِ تو مبارک میشه برای همه ی ما.