۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

خداحافظ یکشنبه های دوست داشتنی من


تموم هفته رو برای یک لحظه زندگی میکنی یک لحظه ای که برای خودتی و رویاهات. خیالهایی که توش بکن و نکن نیست صلاح و غیر صلاح نیست تویی و احساساتت تویی و موجودیتت
تموم هفته باید یک چیز دیگه باشی یک طور دیگه نباید گریه کنی که فکر کنن ضعیفی نباید از ته دل بخندی که فکر کنن جلفی
وبدون لحظه های خاصی که برای خودتی تو یک ماشینی یک ماشین
من تو نقاشی هام گریه کردم و توشون خندیدم احساس خوب پرواز رو کشیدم و رنج رو با تموم وجودم حس کردم
همشون رو هم قایم کردم وبا تموم کمی جام نفرستادمشون توی انباریم جلوم هستن تا پروسه زندگیم از یادم نره


یکشنبه ها برای من روزی بود برای فرار از عادتهای تکرای و اغازی برای شروعی تازه
اما این پروسه برای مدتی مجبور به توقفه

بوم نیمه کاره نقاشی و رنگهام گوشه اتاقن دلم می خواد یک روز فقط یک روز باهاش تنها باشم تا بعد از 3 ماه تمومش کنم
یک وقتهایی با خودم حساب می کنم که چند سال دیگه بازنشسته میشم که کارهایی که دلم میخواد رو بکنم
ایا اون زمان این شور جوونی این انرژ ی واین اقای مولاییان و دوستهای هنرمندم هستن!


هرچند بوی غیرو بنزین خونه رو می گرفت ولی شروع کردم اول همه مقوام رو باهاش تیره کردم ولی بعدش نورهای سفید اومدن اونها همه ی چیزها قشنگی هستن که دارم و خورشید با نور زردش باعظمت تر از همیشه کمکم میکنه از اون ته دره ای که گیر افتادم راهم رو، رو به بالا پیدا کنم
مطمئن باش دوباره به تو سلام خواهم کرد

4 نظر:

ناشناس گفت...

به نظر من در شفا رو تخته کنید بهتره. این همه نویسنده و تنها یک یا دو نفر می نویسند؟ کو پرنیان و مهزاد و غزاله و هدی و مجید و هدی و مرجان و ...
چی شد اون روزهای اوج؟ مراد و ساغر و میلاد کو؟ اون رورهای پر امید کو؟ چرا اینقدر همه توی شفا می نالن؟ اون روزایی که تنها منبع امید من بودی کو؟ اون روزا کو؟

ناشناس گفت...

manam bahat movafegham manam delam vase un shefa tang shode engar shefa mesle bahare gozara bud bahari ke umado raft man dobare neveshtehaye ghablo murur mikonamo mikhunam chon tush safao eshgh budvali alan chi,,,,,

Hoda گفت...

naghashi toy post ro khudet keshidi bahar? jalebeh, az tarkib ranghash khusham myad.


:)

بهار گفت...

اره عزیزم خودم کشیدم با غیر و بنزین و اکریلیک
ناشناس محترم: شفا هم دفتر خاطراتییه برای نویسنده هاش که یک روز تو زندگی پر از امید هستن و روز دیگه برای رسیدن به امید دوباره تلاش می کنن به این نمی گن نالیدن !