۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

مهر مهربان




ومن

دیروز

نگرانِ رها شدن برگهای سوخته ئ تابستانی خیابان

نگران از شنیدنِ نابهنگام صدای خش خش شان زیر پای رهگذران

وامروز

صدای پاشیدن اب از میان چرخهای ماشین بر سرو روی دیوارِگریان

و زنی که کودکش را زیر چادر پنهان کرده ، می دود از ترس باران

صدای گرفتهء ناظم مدرسهء همسایه مان

صدای هیاهوی انان

شورِ زندگی است که می دود خندان

وفردا

این تویی که پیش کش میکنی مارا به مهر مهربان

این تویی که هستی در دیروز و امروز و فردا

ای مهربان مهربانان


1 نظر:

محمد گفت...

این نقاشی تون خیلی زیباست.