۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

من از خدا چه خواستم


یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد  شده در پیله نگاه کرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و بنظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمیتواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله راباز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود. آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد، چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گستزده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.            هیچ اتفاقی نیفتاد!
در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.چیزی که ان شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
گاهی اوقات تلاش تنها چیزی است که در زندگی نیازداریم

اگرخدا اجازه میداد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم. به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.         من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم. من سعادت و ترقی خواستم و خدا بمن قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کارکنم.من جرات خواستم و خدا موانعی بر سر راهم قرارداد تا برآنها غلبه کنم.من عشق خواستم و خدا افرادی بمن نشان داد که نیازمند کمک بودند...من به هرچه که خواستم نرسیدم اما به هرچه که نیاز داشتم دست یافتم.

نوشته های مرضیه

Excerpt: ...

لطفا اگر از مطلبی خوشتون اومد با دوستانتون در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید..

3 نظر:

Hoda گفت...

mamnun Marzieh jan, khyly jaleb bud.

محمد گفت...

خوش آمدید مرضیه خانم. امیدوارم مطالب خوبی از شما بخوانیم در شفا.

Mehdi گفت...

خوش اومدین مرضیه خانم.