۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

معلمی شغل انبیا


یک مهر برای من یه روز خیلی مهم توی ساله . هر وقت حتی اسمش میاد یه دفعه کل خاطرات روی نیمکت نشستن میاد توی ذهنم . کلا من دانش آموز خوبی بودم فقط مساله اینجا بود که از قانون دوم نیوتن که میگه هر اعمال نیرو عکس العمل خواهد داشت همیشه پیروی میکردم . چه کارایی که ما نکردیم ، میدونید دوران مدرسه آدمها محدودن به اونچه که براشون ناظم و مدیر و معلم تعیین میکنه و چه مزه ای داره این خارج شدن ازقانونهای اونها . زمانی که خودم یه مدت معلم شدم هم خیلی جالب بود دقیقا میتونستی بفهمی الان فلانی میخواد چیکار کنه یا میخواد چه جوری سوالش رو بپیچونه آخی بیچاره ها همه نقشه هاشون برآب میشد آخه نمی دونستن معلمشون خودش در این زمینه پی اچ دی داره! دلم برای شاگردام تنگ شده . من زیست شناسی دبیرستان درس میدادم یادمه یه بار سر کلاس ِ بچه های اول، اوایل سال هم بود یه دفعه یکیشون وسط کلاس بی مقدمه یه سوالی پرسید. سوالش برای یه بچه سال اولی یه کم زود بود . صحنه ای بود کلاس ساکت شده بود بچه های دیگه، الهی چقدر ساده و پاک بودن ، چشماشون گرد شده بود ، بیچاره ها خجالت کشیده بودن چندتاشون هم سرشون رو انداخته بودن پایین ، اون کسی که سوال پرسیده بود هم صاف زل زده بود توی چشمم که یعنی تو که هی میگی به همچی علمی نگاه کنید بیا جواب بده ، جواب سوالش رو دادم کامل و دقیق و البته کاملا علمی . نمی دونید چقدر صحنه لذت بخشی بود وقتی میدیدی آروم آروم اون شرم و خجالتی که توی چهره بچه ها بود جای خودش رو میداد به یه اعتماد به نفس و حس اینکه من خیلی باز و علمی و بی تعصب به همچی نگاه می کنم ، خیلی حس خوبی بود آدم احساس قدرت میکرد . معلمی شغل خیلی مهمیه خیلی تاثیرگذاره خیلی . میدونم که چیزی که معلمها دریافت میکنن به اندازه تلاشهاشون نیست یادمه اولین بار که حقوقم رو گرفتم جا خوردم گفتم همش همین !!؟ آدم انرژی و وقتش رو هم از سر راه نیاورده که بگه خب من حالا در راه خدا بیام به این بچه ها با تمام وجود درس بدم . خیلی باید هوای معلمها رو داشت خیلی زیاد ، خیلی زحمت میکشن و خیلی نقششون تاثیر گذاره و حساسه . معلم ِ نا امید ، بی انگیزه ، سرد ، با ذهن بسته بره سر کلاس میخواد چی به شاگرداش منتقل کنه جز ناامیدی و سردی ؟
در مورد خودم بعضی معلمها واقعا تا آخر عمر منو بنده خودشون کردن اصلا از لحاظ تدریس و اونچیزایی که توی کتاب بود نه ، هر چیزی که خارج کتاب بود از دنیای خارج از کتاب ِ اون درس ، تا شوق ، تا هویت ، حتی زندگی .


----------------------------------------------------
پ.ن. خطاب به نویسنده ها ، اگه همه این صفحه شد نوشته های من تقصیر خودتونه!

4 نظر:

امیر گفت...

سلام مهزاد،
هی من میگم " شفا " رو دربست گرفتی و هی تو می گی بعضی وقتها آدم نوشتنش میادد و بعضی وقتا...
اما من آرزو دارم که همه شفایی ها همواره نوشتنشون بیاد مثل ِ تو..
حیف ِ واقعن که اینهمه اندیشه و واژه های جاری و دوست داشتنی از جنس ِ آسمان و معرفت و خوبی بمونه تو دل ِ آدمها و گفته ی همه نشه..
این صفحه هم هنوز همه نوشته های تو نشده و یه متن از غزاله او پایین کارها رو خراب کرده !!!

حرف های خودم از یادهای معلم هام اینقده زیاده که تو این مجال نمی گنجه..
مادرم معلم بود سالهای سال،
هر آنچه که نوشتی رو من ب تمام ِ وجودم به درک و احساسش رسیدم..

پرنيان گفت...

خيلي هم خوبه ، شما همچنان يكه تاز هستيد .
ولي من اصلاً اول مهر رو دوست ندارم ،نه مهر و نه بوي مدرسه رو ،
سوم مهر بهتره :)
ممنون مهزاد جان.

مهزاد گفت...

ممنون پرنیان (;

Mohammad گفت...

مهزاد، حرفات مثل طبیعت درسته. ممنون که می نویسی.