۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

روی رود تشنگی ات سد بزن



دانسته ها و تجربیات ِ حاصل از سالها زندگی روی کره ی زمین ، روبرو شدن همواره با انسانها در اجتماع ، انسانهایی که هر یک مجموعه ای منحصر به فرد از اخلاق و رفتار و سلیقه های متفاوت و جور و واجور هستند ، خواندن ِ پند و اندرزها و جملات پر مغز و کلمات تاثیر گذار و نوشته ها و تجربه ها و سرگذشت ِ بزرگان و نصیحت ها و ... همه و همه ی اینها اگر تاثیری بر نوع و نحوه ی نگرش ما به مسائلی که هر روز خواه و ناخواه با آن روبرو می شویم و تصمیماتی که در راستای آنها اتخاذ می کنیم نداشته باشند ؛ به هیچ نمی ارزند .
تنها انبوهی از دانسته های بی مصرف می شوند که حجم ِ عظیمی از مغز و روح و روان ِ عزیز و گرانقدر و ارزشمند ِ انسان رو پر می کنند و یا بهتر است گفت که اشغال می کنند !
چند نفر پیرامون ِ خود سراغ دارید که اینگونه اند و همینگونه نیز دارند ادامه می دهند به زیستن ؟
بگذریم ،
محسن ِ نامجو در ترانه ی " گذر " جمله ای می گوید که عجیب دوستش می دارم ،
رو جهان ِ بیکرانه را سند بزن
روی رود ِ تشنگیت سد بزن !
و در زندگی گاه هایی وجود دارد که علیرغم ِ اینکه همگان فکر می کنند که شکست خورده ای ، شکست در عرصه گاه ِ حریف اتفاق افتاده و به او فرصت ِ سند زدن ِ جهان ِ بی کرانه را عطا نموده ای که رود ِ تشنگی اش چنان طغیان نموده که گویی هیچ سدی رو یارای مهار و کنترل اش نیست آن را !!! بگذار او مست ِ سند زدن اش باشد و تو ...
تو سبکبار باش ،
تو سبکبار باش و مشق ِ پر گشودن آغاز کن ،
او روی زمین های سند زده اش که هی دارد وسیع تر می شود به جشن و پایکوبی اش خوش باشد .
اما دریغ از لذت ِ پروازی که تو داری حس می کنی ،
دریغ از ذره ای از شوق ِ دیدن ِ چشم اندازهایی که تو از سبکباری ات از آن بالاها داری می بینی او چیزی بفهمد با این حال ِ آلوده ی زمین و زمین و زمینی بودن اش ...
-------------------------------------------------------------
پ . ن 1 : گاهی وقت ها یک ایمیل مثل ِ ایمیلی که پرنیان زحمت ِ ارسالش رو برای گروه کشیده بود و حاوی یه فایل ِ پاورپوینت بود با موضوع ِ دوست داشتنی معجزه می کنه ! یک عالمه ممنون پرنیان
پ . ن 2 : اگه میشه مهزاد دوباره اون متنی رو که توی یه محوطه دخترک ِ بازیگوشی گم شده بود و داشتن صداش می زدن و دستاش رنگی رنگی بود رو بگذارش اینجا ، این یه خواهشه نه تقاضا !
پ . ن 3 : گاهی وقتها همواره و همیشه و هر لحظه دعا و توجه یکی رو که به اشتباه فکر می کنی که فراموش ات کرده رو با تمام ِ وجود ات حس می کنی و تاثیر ِ مستقیم اش رو می بینی تو زندگیت و از این حس ِ عزیز ِ وصف نشدنی نمیتونی با هیچ کسی چیزی بگی و تنها و تنها در درون ات با تمام وجود باهاش زندگی می کنی و عزیز میداریش و به حضور ِ به ظاهر دور ِ اون اعتماد می کنی ...
پ . ن 4 : همین ...

4 نظر:

مهزاد گفت...

سلام امیر جان

والا من یه کم جدیدا شعورم کم شده فرق تقاضا و خواهش رو نفهمیدم ولی‌ اگه منظورت لینکشه این زیر گذاشتمش ولی‌ اگه می‌خوای دوباره بذارمش، خوب باشه :) اگه هم منظورت اینه که دوباره بیاد همه‌جا رو رنگی‌ پنگی کنه، همین دورو براست سرو کله ش پیدا می‌شه ؛)

متن قشنگی‌ بود با متن‌های مدل امیر که از جاده میاد تو از اونوره نور می‌زنه بیرون فرق داشت، یعنی‌ همون بود ولی‌ به زبان ساده تر.ممنون از متن زیبات


http://shefa.blogspot.com/2008/11/blog-post_1450.html

مریم گفت...

نوشته های بوی شعر و دلتنگی میده. ممنون

شتر گفت...

متن خوبی بود ، ممنون... پ.ن 3- جالب بود!

sara گفت...

خیلی خوب بود.مخصوصا پ.ن.3 - خیلی وقته که منتظر چنین حسی هستم.