۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

عادت




این مقاله (۱) رو تو وبسایت دکتر بهشتی‌ پیدا کردم . . . به نظرم جالب اومد!


نقل‌ مي‌كنند كه‌ دوك‌ ولينگتن (2) روزي‌ از روي‌ تعجب‌ چنين‌ گفت‌: «عادت‌ طبيعت‌ ثانوي‌ است!» عادت‌ ده‌ هزار برابر طبيعت‌ است!

شايد هيچ‌ كس‌ به‌ اندازه‌ او، كه‌ خود سربازي‌ كهنه‌كار و ازموده‌ است‌، نداند اين‌ سخن‌ چقدر درست‌ است‌. سالها كار منظم‌ و تمرين‌ و مشق‌ روزانه‌ است‌ كه‌ مردي‌ را از نو مي‌سازد و اداره‌ او و فرماندهي‌ بر او را ممكن‌ مي‌كند.
پروفسور هاكسلي (3) مي‌گويد:داستاني‌ است‌ كه‌ شايد واقعيت‌ نداشته‌ باشد، ولي‌ مي‌توان‌ ان‌ را همچون‌ داستاني‌ واقعي‌ پذيرفت‌. مي‌گويند مردي ‌خوشمزه‌ و شيرين‌كار سرباز بازنشسته‌اي‌ را ديد كه‌ سورسات‌ شب‌ خود را روي‌ دست‌ به‌ خانه‌ مي‌برد. به‌ محض‌ اينكه ‌چشمش‌ به‌ او افتاد بي‌مقدمه‌ بر او فرياد زد: خبر دار! سرباز فورا دستهايش‌ را پايين‌ انداخت‌. به‌ حالت‌ خبردار ايستاد و گوشتها و سيب ‌زمينيهايش‌ در نهر خيابان‌ ريخت‌. اين‌ مشق‌ نظامي‌ در او به‌ حد كمال‌ رسيده‌ و گويي‌ جزء ساختمان‌ عصبي‌ او شده‌ بود.
در بسياري‌ از جنگها ديده‌ شده‌ است‌ كه‌ اسبهاي‌ جنگي‌ بي‌انكه‌ كسي‌ بر پشت‌ انها سوار باشد فقط به‌ صداي‌ شيپور به‌ هيجان‌ امده‌ و مثل‌ زماني‌ كه‌ كسي‌ بر انها سوار مي‌شود دور هم‌ جمع‌ شده‌اند. بيشتر حيوانات‌ اهلي‌ چون‌ ماشينهاي‌ ساده‌اي‌ به‌ نظر مي‌رسند كه‌ دقيقه‌ به ‌دقيقه‌، بدون‌ شك‌ يا ترديد و توقف‌، وظايفي‌ را كه‌ به‌ انها ياد داده‌اند انجام‌ مي‌دهند، بي‌انكه‌ علامتي‌ از انها بروز كند كه‌ نشان‌ دهد امكان‌ تغيير رويه‌ به‌ مغز انها راه‌ يافته‌ باشد. اشخاصي‌ كه‌ در زندانهاي‌ طويل‌ المدت‌ به‌ سن‌ پيري‌ رسيده‌اند، پس‌ از خلاصي‌ خود درخواست‌ كرده‌اند كه‌ دوباره‌ به‌ زندان‌ برگردند.

نقل‌ مي‌كنند در يك‌ تصادف‌ راه‌ اهن‌، قفس‌ پلنگي‌ كه‌ براي‌ يكي‌ از سيركها مي‌بردند شكست‌. پلنگ‌ از قفس‌ بيرون‌ پريد، ولي‌ بلافاصله‌، بي‌انكه‌ محافظين‌ او به‌ زحمت‌ بيفتند، به‌ جاي‌ خود برگشت‌. اين‌ است‌ كه‌ عادت‌ لنگر بزرگ‌ اجتماع‌ و پرارزش‌ترين‌ كارگزار محافظه‌ كار اوست‌. عادت‌ است‌ كه‌ مردم‌ را تحت‌ فرمان‌ نگاه‌ مي‌دارد و ابناي‌ ثروت‌ و مكنت‌ را از طغيان‌ رشك‌ بينوايان‌ نجات‌ مي‌بخشد. عادت‌ است‌ كه‌ نمي‌گذارد دشوارترين‌ و زننده‌ترين‌ امور زندگي‌ معوق‌ و بلا متصدي‌ بماند و انها كه‌ براي‌ تصدي‌ اين‌گونه‌ امور اورده‌ مي‌شوند كار خود را رها كنند و بروند. عادت‌ است‌ كه‌ ماهيگير و عرشه‌بان‌ كشتي‌ را در قلب‌ زمستان‌ در دريا، معدنچي‌ را در تاريكي‌ معدن‌، كشاورز را در ماههاي‌ برف‌ بار در كلبه‌ چوبي‌ و گوشه‌ تنهايي‌ مزرعه‌ نگه‌ مي‌دارد. عادت‌ است‌ كه‌ ما را از هجوم‌ بيابانگردان‌ و ساكنين‌ مناطق‌ يخبندان‌ مصون‌ مي‌دارد. عادت‌ است‌ كه‌ ما را محكوم‌ مي‌كند تا نبرد زندگي‌ را در همان‌ خطوط كه‌ در ان‌ پرورش‌ يافته‌ يا خود در اغاز انتخاب‌ كرده‌ايم‌ ادامه‌ دهيم‌ و كاري‌ را كه‌ مطابق‌ ميل‌ ما نيست‌ به‌ بهترين‌ وجه‌ دنبال‌ كنيم‌، چون‌ نه‌ براي‌ كار ديگر اماده‌ شده‌ايم‌ و نه‌ وقت‌ ان‌ مانده‌ كه‌ از نو شروع‌ كنيم‌ و خود را براي‌ كار ديگر اماده‌ سازيم‌. عادت‌ است‌ كه‌ طبقات‌ مختلف‌ جامعه‌ را از به‌ هم‌ ريختگي‌ مصون‌ مي‌دارد.در حدود سن‌ بيست‌ و پنج‌ سالگي‌ معين‌ مي‌شود هر كس‌ از چه‌ طبقه‌ است‌ و چه‌ كاره‌ خواهد بود. صفات‌ لازم‌ براي‌ حرفه‌ يك‌ بازرگان ‌جوان‌، يك‌ پزشك‌ جوان‌، يك‌ رييس‌ اداره‌ جوان‌، يا يك‌ مشاور حقوقي‌ جوان‌، در اين‌ سن‌ در او استقرار پيدا مي‌كند. در اين‌ سن‌ در طرزتفكر و بينش‌ اشخاص‌ خطوط و شيارهاي‌ ريزي‌ مي‌بينيد و تمايلات‌ و خواسته‌هاي‌ خاصي‌ مي‌يابيد كه‌ كم‌ كم‌ جزء شخصيت‌ انها مي‌شود و نمي‌توانند انها را از خود دور كنند. بر روي‌ هم‌ بهتر هم‌ همين‌ است‌ كه‌ نتوانند. براي‌ دنيا همين‌ وضع‌ مفيد است‌ كه‌ شخصيت‌ بيشتر ما در سي‌ سالگي‌ چون‌ سنگ‌ خاره‌ مستحكم‌ مي‌شود و ديگر نرم‌ نمي‌گردد. اگر دوره‌ ميان‌ بيست‌ و سي‌، دوره‌ متشكل‌ شدن‌ عادات‌ حرفه‌اي‌ و عقلاني‌ است‌، دوره‌ پيش‌ از ان‌ در پيدايش‌ و تشكيل‌ عادات‌ شخصي‌، از قبيل‌ طرز تلفظ كلمات‌، سبك‌ سخن‌ گفتن‌، اطوار وحركات‌ و امثال‌ اينها، اهميت‌ بيشتري‌ دارد. زباني‌ را كه‌ پس‌ از بيست‌ سالگي‌ مي‌اموزيد به‌ سختي‌ مي‌توانيد درست‌ با اكسان‌ خود زبان ‌تلفظ كنيد. جواني‌ كه‌ به‌ محيط اجتماعي‌ بالاتر از خود قدم‌ مي‌گذارد، به‌ سختي‌ مي‌تواند معايب‌ و نواقصي‌ را كه‌ معاشرين‌ سنين‌ رشد در او ايجاد كرده‌ و رسوخ‌ داده‌اند از ياد ببرد. حتي‌ هر اندازه‌ هم‌ پول‌ در جيب‌ خود داشته‌ باشد باز بسيار مشكل‌ است‌ كه‌ بتواند نظير يك ‌اشراف‌زاده‌ بداند چه‌ جور لباس‌ بپوشد. سوداگران‌ اجناس‌ خود را با همان‌ اشتياق‌ كه‌ به‌ شيك‌پوش‌ترين‌ افراد عرضه‌ مي‌كنند، بر او هم‌عرضه‌ مي‌دارند، ولي‌ او نمي‌تواند از عهده‌ انتخاب‌ چيزهاي‌ مناسب‌ برايد. يك‌ قانون‌ نامرئي‌ چون‌ قوه‌ جاذبه‌، نيرومند و قوي‌، او راهمچنان‌ در مدار اصلي‌ خود نگه‌ مي‌دارد. لباس‌ پوشيدن‌ او امسال‌ همان‌ است‌ كه‌ پارسال‌ بود، و اين‌ نكته‌ كه‌ اشنايان‌ شيك‌پوش‌ او چگونه‌ توانسته‌اند لباسهاي‌ مناسب‌ براي‌ خود تهيه‌ كنند، تا لحظه‌ مرگ‌ بر او پوشيده‌ خواهد ماند.
بنابراين‌، بزرگترين‌ اصل‌ تعليم‌ و تربيت‌ اين‌ است‌ كه‌ دستگاه‌ عصبي‌ خود را به‌ جاي‌ انكه‌ دشمن‌ خود كنيم‌ دوست‌ خود سازيم‌. بايد انچه‌ كسب‌ كرده‌ايم‌ سرمايه‌ قرار دهيم‌ و با سود ان‌ اسوده‌ زندگي‌ كنيم‌. بايد تا حدي‌ كه‌ ممكن‌ است‌، خود را به‌ كارهاي‌ سودمند معتاد سازيم‌ و همانطور كه‌ كاملا مراقبيم‌ به‌ طاعون‌ مبتلي‌ نشويم‌، مراقبت‌ كنيم‌ با صفاتي‌ بار نياييم‌ كه‌ شايد روزي‌ سد راه‌ ترقي‌ ما شود و به ‌پيشرفت‌ ما لطمه‌ زند.

هر قدر بيشتر بتوانيم‌ امور جزئي‌ زندگي‌ را به‌ دست‌ اتوماتيسم‌ بي‌درد سر عادت‌ بسپاريم‌، نيروهاي‌ عالي‌ مغز براي‌ فعاليتهاي‌ ديگر فارغتر مي‌ماند. هيچ‌ موجود انساني‌ بيچاره‌تر از ان‌ كس‌ نيست‌ كه‌ هيچ‌ چيز برايش‌ عادي‌ نيست‌; در همه‌ چيز احتياج‌ به‌ تصميم‌ داشته‌ باشد; در روشن‌ كردن‌ هر سيگار، نوشيدن‌ هر فنجان‌ چاي‌، خوابيدن‌ و بيدار شدن‌ هر روز، و شروع‌ ساده‌ترين‌ و جزئي‌ترين‌ كارها به‌ تامل‌ و انديشه‌ و اتخاذ تصميم‌ نيازمند باشد. درست‌ نيمي‌ از عمر اين‌ گونه‌ اشخاص‌ صرف‌ تصميم‌ يا تاسف‌ بر كارهايي‌ مي‌شود كه‌ بايد ان‌قدر برايشان‌ عادي‌ شده‌ باشد كه‌ بي‌توجه‌ و خود بخود انجام‌ دهند. اگر در ميان‌ خوانندگان‌ من‌ كسي‌ هست‌ كه‌ هنوز اين‌گونه‌ وظايف‌ زندگي‌ برايش‌ عادي‌ نشده‌ است‌، بگذاريد هم‌ اينك‌، قبل‌ از هر چيز، به‌ رفع‌ اين‌ نقيصه‌ بپردازد.

در فصل‌ «عادت‌ اخلاقي» كتاب‌ پرفسور بين، نظرهاي‌ شايان‌ تحسيني‌ وجود دارد كه‌ از مجموع‌ انها دو اصل‌ كلي‌ مهم‌ به‌ دست‌ مي‌ايد:
1ـ در تحصيل‌ عادت‌ جديد يا ترك‌ عادت‌ سابق‌ بايد دقت‌ كنيم‌ قدم‌ نخستين‌ را با حداكثر قدرت‌ و تصميم‌ برداريم‌. همه‌ مقتضياتي‌ را كه‌ ممكن‌ است‌ در به‌ كار انداختن‌ نيروهاي‌ لازم‌ موثر واقع‌ شود جمع‌اوري‌ كنيد. با جديت‌ هر چه‌ تمامتر خود را در شرايطي‌ قرار دهيد كه ‌وضع‌ جديد را تقويت‌ كند و براي‌ خويش‌ قيودي‌ ايجاد كنيد كه‌ با وضع‌ سابق‌ ناسازگار باشد. حتي‌ اگر وضع‌ اجازه‌ مي‌دهد، يك‌ ضمانت ‌اجتماعي‌ براي‌ خود درست‌ كنيد. خلاصه‌: تصميم‌ خود را با هر كمك‌ مناسبي‌ كه‌ به‌ نظرتان‌ مي‌رسد پيش‌ ببريد.
اين‌ روش‌ به‌ قدم‌ اول‌ شما چنان‌ نيروي‌ موثر فوريي‌ مي‌بخشد كه‌ نمي‌گذارد خيال‌ به‌ هم‌ زدن‌ تصميم‌ جديد به‌ ان‌ زودي‌ كه‌ در غير اين‌ صورت‌ ممكن‌ بود در شما پيدا شود به‌ مغز شما راه‌ پيدا كند. هر روز كه‌ در هم‌ شكستن‌ تصميم‌ جديد به‌ تاخير افتد، يك‌ درجه‌ اميدوارتر مي‌شويد كه‌ هرگز شكسته‌ نخواهد شد.
2ـ تا عادت‌ جديد در شما درست‌ ريشه‌ نكرده‌، هرگز نگذاريد استثنا در كار شما پيش‌ بيايد.اگر يك‌ بار به‌ طور استثنا به‌ وضع‌ سابق‌ برگشت‌ كنيد، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بگذاريد گلوله‌ نخي‌ كه‌ با دقت‌ مي‌پيچيد يكباره‌ از دستتان‌ بيفتد. همين‌ يك‌ بار افتادن‌ بيش‌ از چندين‌ دور را باز مي‌كند و بايد دوباره‌ بپيچيد. مداومت‌ هر كار معين‌ تنها وسيله‌ مهمي‌ است‌ كه ‌مي‌تواند دستگاه‌ اعصاب‌ را درست‌ و بي‌نقص‌ به‌ كار بيندازد. همان‌ طور كه‌ پرفسور بين مي‌گويد:
«خاصيت‌ ويژه‌ عادات‌ اخلاقي‌، برخلاف‌ اكتسابات‌ عقلي‌، وجود دو نيروي‌ متقابل‌ و متضاد است‌ كه‌ به‌ تدريج‌ يكي‌ رو به‌زوال‌ مي‌رود و ديگري‌ جانشين‌ ان‌ مي‌گردد. با اين‌ وضع‌، بالاترين‌ چيز ان‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از صحنه‌هاي‌ جنگ‌ اين‌ دو نيروي‌ متقابل‌ را نبازيم‌. هر بار كه‌ جانب‌ باطل‌ غلبه‌ كند، اثر چندين‌ بار غلبه‌ جانب‌ حق‌ را خنثي‌ مي‌كند. بنابراين‌، مقتضاي‌ احتياط لازم ‌ان‌ است‌ كه‌ وضع‌ دو نيرو چنان‌ تنظيم‌ شود كه‌ غلبه‌ متواليا با يكي‌ از انها باشد، تا در اثر تكرار چنان‌ نيرومند و مستحكم‌ شود كه ‌ديگر به‌ هيچ‌ وجه‌ و در هيچ‌ موقع‌ نشود با ان‌ مقابله‌ و ستيزه‌ كرد. اين‌ است‌ بهترين‌ خط مشي‌ اخلاقي‌ كه‌ مي‌شود فرض‌ كرد.»
احتياج‌ به‌ موفقيت‌ قاطع‌ و اطمينان‌ بخش‌ در اغاز كار امري‌ ضروري‌ است‌. شكست‌ وهله‌ اول‌ زمينه‌ مساعدي‌ براي‌ تزلزل‌ قدرت‌ همه‌ تلاشهاي‌ بعدي‌ است‌; در صورتي‌ كه‌ مشاهده‌ گذشته‌ موفقيت ‌اميز موجب‌ تقويت‌ بعدي‌ اعصاب‌ انسان‌ است‌. گوته به‌ مردي‌ كه‌ درباره‌ كار مهمي‌ با او مشورت‌ مي‌كرد و به‌ توانايي‌ خود بر انجام‌ ان‌ كار اعتماد داشت‌ مي‌گويد: «اوخ! شما فقط بدين‌ محتاجيد كه‌ روي‌ دستهاي‌خود بزنيد!» اين‌ جمله‌ تاثير خط مشي‌ موفقيت‌اميز گوته‌ را در اعصاب‌ و روحيات‌ خود او روشن‌ مي‌كند.

اكنون‌ اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌ايد كه‌ مگر نبايد در مبارزه‌ با اعتياد به‌ ترياك‌ و مشروبات‌ الكلي‌ و نظاير اينها به‌ تدريج‌ عمل‌ كرد؟

در اين‌ قسمت‌ تجارب‌ تا حدودي‌ مختلف‌ است‌، ولي‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ اختلاف‌ بيشتر مربوط به‌ اوضاع‌ و احوال‌ شخصي‌ و تعيين‌ بهترين‌ روش‌ مناسب‌ با احوال‌ شخصي‌ است‌; وگرنه‌ در اين‌ اصل‌ اساسي‌ همه‌ متفقند كه‌ اگر واقعا ميسر باشد بهترين‌ طريق‌ همان‌ است‌ كه‌ عادت‌ جديد يكباره‌ و سريع‌ تحصيل‌ شود. البته‌ بايد دقت‌ كنيم‌ كه‌ بر اراده‌ خود وظيفه‌اي‌ چنان‌ سنگين‌ تحميل‌ نكنيم‌ كه‌ يقين‌ داريم‌ از همان‌ قدم‌ اول‌ دچار شكست‌ مي‌گردد. در هر حال‌، بهترين‌ راه‌ براي‌ نيل‌ به‌ مقصود، خواه‌ در ترك‌ عادتهايي‌ از قبيل‌ افيون‌ و خواه‌ در كارهاي‌ ساده‌اي‌ از قبيل‌ ساعت‌ برخاستن‌ از خواب‌ يا شروع‌ به‌ كار، اين‌ است‌ كه‌ با در نظر گرفتن‌ قدرت‌ خود در يك‌ دوره‌ كوتاه‌ و سريع‌ به‌ خود فشار بياوريم‌ و بقيه‌ وقت‌ خود را اسوده‌ و ازاد باشيم‌. شگفت‌ انكه‌ اگر شوق‌ خود را به‌ كلي‌ بي‌غذا بگذاريم‌ زود از لاغري‌ مي‌ميريم‌.
«پيش‌ از اينكه‌ شخص‌ به‌ نو ساختن‌ خود شروع‌ كند بايد بتواند روي‌ يك‌ راه‌ باريك‌ مستقيم‌، بي‌انحراف‌ و بي‌انكه‌ به‌ چپ‌ و راست‌ بنگرد، راه‌ برود. ان‌ كه‌ هر روز تصميم‌ تازه‌اي‌ مي‌گيرد، مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ بايد از گودالي‌ بپرد، ولي‌ هر بار كه‌ براي‌ پريدن‌ خيز مي‌گيرد، به ‌محض‌ رسيدن‌ لب‌ گودال‌ بايستد و برگردد كه‌ دوباره‌ خيز بگيرد. تجمع‌ قواي‌ اخلاقي‌ و تمركز انها بدون‌ پيشرفت‌ پي‌گير و مداوم‌ ميسر نيست‌. تنها به‌ بركت‌ قدرت‌ تمرين‌ مداوم‌ است‌ كه‌ به‌ تجمع‌ و تمركز قوا نائل‌ و بدان‌ معتاد مي‌شويم‌(4).»

به‌ دو اصل‌ نامبرده‌ مي‌توان‌ اصل‌ سومي‌ را افزود:

[3ـ] همان‌ فرصت‌ نخستين‌ را بگيريد و روي‌ هر تصميمي‌ كه‌ مي‌گيريد و هر شوق‌ دروني‌ كه‌ در جهت‌ تامين‌ عادات‌ ارزويي‌ خود مي‌يابيد به‌ عمل‌ بپردازيد. اراده‌ و شوق‌ وقتي‌ به‌ ان‌ حد برسد كه‌ خاصيت‌ اتوماتيسم‌ پيدا كند، قدرت‌ ان‌ را دارد كه‌ وضع‌ جديد را به‌ مغز منتقل‌ كند، نه‌ در همان‌ لحظه‌ اول‌ كه‌ تازه‌ پديد امده‌ است‌.
همان‌ طور كه‌ نويسنده‌ اخير خاطرنشان‌ مي‌كند:زمينه‌اي‌ مساعد و جدي‌ براي‌ عمل‌ لازم‌ است‌ تا نقطه‌ اتكايي‌ فراهم‌ ايد و اهرمي‌ كه‌ با ان‌، قدرت‌ اراده‌ چندين‌ برابرمي‌شود بر ان‌ تكيه‌ كند و سر ديگرش‌ بلند شود، وگرنه‌ ان‌ كس‌ كه‌ زمينه‌ مساعد جدي‌ براي‌ عمل‌ ندارد تا فشار نقطه‌ اتكاي‌ اهرم‌ را تحمل‌ كند، كار او فقط ژست‌ و ادا و اطوار توخالي‌ است‌.
اگر شخص‌ زمينه‌ جدي‌ براي‌ عمل‌ نداشته‌ باشد، هر قدر ذهنش‌ انباشته‌ از اصول‌ و قواعد اخلاقي‌ و احساساتش‌ خوب‌ و عالي‌ باشد، باز ممكن‌ است‌ به‌ نتيجه‌ نرسد و نفسانياتش‌ هميشه‌ بلا اثر بماند. ضرب‌ المثلي‌ هست‌ كه‌ نيتهاي‌ خوب‌ و بي‌عمل‌ سنگفرش‌ جهنم‌ است‌.اين‌ همان‌ نتيجه‌اي‌ است‌ كه‌ از قواعد سه‌ گانه‌ مزبور به‌ دست‌ مي‌ايد. همان‌ طور كه‌ جان‌ استورات‌ ميل مي‌گويد: «خلق‌ و خوي‌ اراده‌اي‌ است‌ كه‌ درست‌ در نفس‌ مستقر شده‌ باشد.» اراده‌ به‌ اين‌ معنايي‌ كه‌ او در اين‌ عبارت‌ خواسته‌، هماهنگي‌ فكر براي‌ عمل‌، در راهي‌ محكم‌ و سريع‌ و مشخص‌، مافوق‌ همه‌ حوادث‌ و رويدادهاي‌ زندگي‌ است‌.
انديشه‌ هر كار فقط به‌ نسبت‌ دوام‌ لاينقطع‌ ان‌، كه‌ خود بخود به‌ وقوع‌ كار منجر مي‌شود، در ما راسخ‌ و موثر مي‌شود و مغز بدان‌ معتاد مي‌گردد. اگر شوق‌ يا اراده‌ خوبي‌ را بي‌انكه‌ به‌ نتيجه‌ عملي‌ برسد از دست‌ بدهيم‌، بدتر از ان‌ است‌ كه‌ شانس‌ خوبي‌ را از دست‌ داده‌ باشيم‌، زيرا كمترين‌ اثرش‌ اين‌ است‌ كه‌ تصميمهاي‌ ديگر را نيز مسلما از اينكه‌ در راهي‌ نتيجه ‌بخش‌ بيفتد باز مي‌دارد.
منش‌ هيچ‌ كس‌ پست‌تر از منش‌ شخص‌ احساساتي‌ و خيالي‌ و رويا بين‌ نيست‌، كه‌ عمري‌ را در درياي‌ متلاطم‌ احساسات‌ تهييج‌ شده‌ مي‌گذراند ولي‌ هرگز كاري‌ مردانه‌ و جدي‌ از او سر نمي‌زند. نمونه‌ بارزي‌ از اين‌ افراد روسو است‌. روسو با كلمات‌ نافذ و بليغ‌ خود به‌ همه‌ مادران‌ فرانسوي‌ توصيه‌ مي‌كند كه‌ پيرو طبيعت‌ باشند و خود به‌ پرستاري‌ و تربيت‌ فرزندانشان‌ بپردازند، ولي‌ خود او برخلاف‌ گفته‌ خود، فرزندانش‌ را به‌ شيرخوارگاه‌ مي‌فرستد تا از انها پرستاري‌ كنند.
هر كس‌ از ما كه‌ به‌ كار خوب‌ اخلاقي‌ مطلق‌ اظهار اشتياق‌ كند ولي‌ در مقام‌ عمل‌، انجا كه‌ همين‌ كار اخلاقي‌ خوب‌ با لباس‌ بدل‌ لابلاي‌ لوازم‌ نامطلوب‌ و بدنماي‌ ديگر سر راه‌ او قرار گرفته‌، ان‌ را ترك‌ كند، به‌ سهم‌ خود در همان‌ راه‌ روسو قدم‌ گذارده‌ است‌. در اين‌ روزگار همه‌ فضائل‌ لابلاي‌ لوازم‌ ناپسند و نامطلوبي‌ نهفته‌ است‌; واي‌ بر ان‌ كس‌ كه‌ فضائل‌ را فقط وقتي‌ بشناسد كه‌ انها را در ذهن‌ خود به‌ شكل‌ مطلق ‌و خالص‌ تصور كند. اشخاصي‌ كه‌ در خواندن‌ داستان‌ و رفتن‌ به‌ نمايش‌ افراط مي‌كنند از همين‌ قبيل‌اند. عادات‌ اينها هيولاي‌ عجيبي‌ است‌. مثلا، يك‌ خانم‌ روسي در تماشاخانه‌ به‌ حال‌ بازيكنان‌ خيالي‌ نمايش‌ اشك‌ مي‌ريخت‌، ولي‌ در همان‌ حال‌ كالسكه‌چي‌ او بيرون‌ از شدت ‌سرما يخ‌ كرده‌ بود و خانم‌ از اين‌ بابت‌ هيچ‌ نگراني‌ نداشت‌. از اين‌ قبيل‌ وقايع‌ همه‌ جا، ولو با زنندگي‌ كمتري‌، اتفاق‌ مي‌افتد. حتي‌ اعتياد به ‌افراط بي‌اندازه‌ در موسيقي‌، براي‌ كساني‌ كه‌ نه‌ خود نوازنده‌اند و نه‌ از موهبت‌ موسيقي‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ برخوردارند تا ان‌ را فقط در راه‌ عقلاني‌ خالص‌ ان‌ به‌ كار برند، شخصيت‌ افراد را متزلزل‌ و انان‌ را سست‌ عنصر مي‌كند، چون‌ غالبا مملو از هيجاناتي‌ مي‌شوند كه‌ معمولا بي‌انكه‌ به‌ مرحله‌ عمل‌ برسد نابود مي‌گردد. چاره‌اي‌ نيست‌ جز اينكه‌ انسان‌ هرگز حاضر نشود در يك‌ كنسرت‌ احساساتي‌ پيدا كند كه‌ بعدا منشا صدور كاري‌ از او شود، اگر چه‌ ناچيزترين‌ كارهاي‌ دنيا باشد. مثلا اگر شجاعت‌ كارهاي‌ بزرگ‌ را ندارد لااقل‌ با مادر بزرگش‌ با نرمي‌ و ملاطفت‌ صحبت‌ كند; يا در يك‌ وسيله‌ حمل‌ و نقل‌ عمومي‌ صندلي‌ خود را به‌ ديگري‌ واگذارد. در هر حال‌ اين‌ احساسات‌ او در عمل ‌ظاهر شود.
حالات‌ اخير ما را بر اين‌ نكته‌ واقف‌ مي‌كند كه‌ نه‌ تنها خطوط مخصوص‌، بلكه‌ اشكال‌ عمومي‌ كار نيز به‌ وسيله‌ عادت‌ در مغز منطبع‌ مي‌شود. مثلا اگر اجازه‌ دهيم‌ خواستهاي‌ ما رو به‌ زوال‌ بروند، رو به‌ زوال‌ خواهند گذاشت‌. به‌ همين‌ دليل‌ بايد گفت‌ كه‌ اگر غالبا از جد و جهد و عمل‌ خودداري‌ كنيم‌ استعداد جد و جهد ما پيش‌ از انكه‌ خودمان‌ متوجه‌ شويم‌ از بين‌ خواهد رفت‌. يا اگر بگذاريم‌ دقت‌ و عنايت‌ و توجه‌ ما اين‌ سو و ان‌ سو برود براي‌ هميشه‌ چنين‌ خواهد ماند. سعي‌ و دقت‌، چنانكه‌ بعد خواهيم‌ ديد، دو نام‌ براي‌ يك‌ واقعيت‌ رواني‌است‌، ولي‌ ما به‌ درستي‌ نمي‌دانيم‌ كه‌ اين‌ دو به‌ كدام‌ يك‌ از جريانهاي‌ مغز ارتباط دارند. عمده‌ترين‌ دليل‌ بر اينكه‌ اجمالا به‌ جريانهاي‌ مغز مربوطند و يكسره‌ كار روح‌ نيستند اين‌ است‌ كه‌ دريافته‌ايم‌ تا حدودي‌ از موارد قانون‌ عادت‌اند كه‌ يك‌ قانون‌ مادي‌ است‌.
اخرين‌ اصل‌ عملي‌ مربوط به‌ عادات‌ اراده‌ كه‌ ما مي‌توانيم‌ طرح‌ كنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ با مختصر تمرين‌ روزانه‌، استعداد جد و جهد را در خود زنده‌ نگه‌ داريد، اگر چه‌ در كارهاي‌ بيفايده‌ و غيرضروري‌ باشد. مثلا يك‌ يا چند كار ناچيز و غير ضروري‌ را براي‌ رياضت‌ و ورزش‌ تصميم‌ و شجاعت‌ در خود به‌ طور منظم‌ انجام‌ دهيد. هر روز يا يك‌ روز در ميان‌ كاري‌ انجام‌ دهيد، فقط به‌ اين‌ منظور كه‌ كار مرتبي‌ انجام ‌داده‌ باشيد كه‌ هرگز از شما ترك‌ نمي‌شود، به‌ طوري‌ كه‌ چون‌ ساعت‌ ان‌ كار فرا رسد، هيچ‌ گاه‌ شما را ارام‌ و بي‌حركت‌ براي‌ قيام‌ به‌ ان‌ نيابند.
اين‌ نوع‌ رياضت‌ و تمرين‌ نظير حق‌ بيمه‌اي‌ است‌ كه‌ شخص‌ براي‌ خانه‌ و اثاث‌ خود مي‌پردازد. موقع‌ پرداخت‌ فايده‌اي‌ به‌ حال‌ او ندارد، شايد هم‌ اين‌ پول‌ هرگز به‌ جيب‌ او برنگردد، ولي‌ اگر اتش‌سوزي‌ به‌ سراغ‌ او بيايد تنها انچه‌ تاكنون‌ پرداخته‌ است‌ او را از خانه ‌خرابي‌ نجات‌ خواهد داد. عينا همين‌ است‌ وضع‌ كسي‌ كه‌ با انجام‌ كارهاي‌ بيفايده‌ و غيرضروري‌ خود را به‌ تمركز توجه‌ و دقت‌، قوت‌ اراده‌ و خويشتن‌داري‌ معتاد مي‌كند. چنين‌ كس‌ در ان‌ موقع‌ كه‌ هر چه‌ پيرامون‌ اوست‌ دچار تزلزل‌ و بي‌ثباتي‌ است‌، چون‌ برج‌ بر جاي ‌خواهد ايستاد; در صورتي‌ كه‌ همقطاران‌ سست‌ او چون‌ ذرات‌ كاه‌ در برابر تندباد پراكنده‌ و نابود شده‌اند. از اينجاست‌ كه‌ روانشناسي‌ اخلاقي‌ قوي‌ترين‌ دستيار علم‌ اخلاق‌ است‌.

جهنمي‌ كه‌ بر طبق‌ معتقدات‌ ديني‌ در دنياي‌ ديگر بدان‌ مبتلا مي‌شويم‌، بدتر از جهنمي‌ نيست‌ كه‌ در اين‌ دنيا با بد اموزي‌ و انداختن ‌نفسانيات‌ خود در راههاي‌ غلط و كسب‌ عادتهاي‌ ناروا براي‌ خود مي‌سازيم‌. اگر جوانان‌ مي‌توانستند تشخيص‌ دهند كه‌ چقدر زود به‌ توده ‌متحركي‌ از عادات‌ مبدل‌ مي‌شوند، در ان‌ وقت‌ كه‌ چون‌ تركه‌ تر حالت‌ ارتجاعي‌ و پلاستيكي‌ داشتند بيشتر به‌ ساختمان‌ خود عنايت‌ مي‌كردند. خوب‌ يا بد، ماييم‌ كه‌ رشته‌ سرنوشت‌ خود را مي‌تابيم‌ و اين‌ رشته‌ تافته‌ هرگز از هم‌ باز نخواهد شد.(5) كوچكترين‌ ضربه‌ پاكي‌يا ناپاكي‌ و گناه‌ كه‌ بر اين‌ پيكر وارد ايد جاي‌ ان‌ براي‌ هميشه‌ باقي‌ خواهد ماند. در نمايشنامه‌ جفرسن، ريب‌وان و نيكل شرابخوار و باده‌گسار، هر بار كه‌ در انجام‌ وظيفه‌ خود قصور مي‌ورزد با خود مي‌گويد: «اين‌ يك‌ بار هيچ‌; اين‌ را نمي‌شمرم!»
بسيار خوب‌، او مي‌تواند اين‌ بار را نشمرد; شايد خداي‌ رئوف‌ هم‌ ان‌ را نشمرد، ولي‌ بي‌ كم‌ و زياد شمرده‌خواهد شد. مولكولهاي‌ سلولهاي‌ عصبي‌ و بافتهاي‌ او همه‌ اين‌ يك‌ بارها را مي‌شمرند و ثبت‌ و بايگاني‌ مي‌كنند، تا بار ديگر كه‌ در معرض‌ وسوسه‌ و اغوا قرار مي‌گيرد عليه‌ او به‌ كار رود. در ترجمان‌ تحت‌ اللفظي‌ مو به‌ مو و دقيق‌ علم‌ از عالم‌ واقع‌، هر كار كه‌ از ما سر زند هرگز محو نخواهد شد. اين‌ البته‌ از جهتي‌ خوب‌ است‌ و از جهتي‌ هم‌ بد. همان‌ طور كه‌ ما در اثر چندين‌ بار شرابخواري‌ متناوب‌ دايم‌الخمر مي‌شويم‌، در اثر ساعتها كار متناوب‌ علمي‌ و عملي‌ نيز در كار خود مسلط و ماهر و با تجربه‌ مي‌شويم‌; گر چه‌ در عين‌ حال‌ در عرفيات‌ و اخلاقيات‌ ضعيف‌ مي‌گرديم‌.
هيچ‌ جوان‌ نوخاسته‌ را نگذاريد نسبت‌ به‌ نتيجه‌ تعليم‌ و تربيت‌ خود، در هر راه‌ كه‌ هست‌، ذره‌اي‌ نگراني‌ و تشويش‌ داشته‌ باشد. اگر اين‌جوان‌ در همه‌ ساعات‌ ايام‌ كار خود با ايمان‌ و اطمينان‌ به‌ كار مشغول‌ باشد، ممكن‌ است‌ به‌ نتيجه‌ نهايي‌ برسد و در هر حرفه‌ كه‌ انتخاب ‌كرده‌ با اطمينان‌ كامل‌ به‌ صبح‌ سعادت‌ خود اميدوار باشد; يك‌ روز سر از خواب‌ بردارد و خود را از افراد مستعد و شايسته‌ دوران‌ خود بيابد. ارام‌ ارام‌، ضمن‌ كارهاي‌ جزئي‌ روزانه‌ كه‌ در حرفه‌ خود انجام‌ مي‌دهد قدرت‌ اظهار نظر در همه‌ موضوعات‌ مربوط به‌ ان‌ حرفه ‌همچون‌ سرمايه‌ و ثروتي‌ كه‌ هرگز بر باد نرود در او به‌ حد كامل‌ خواهد رسيد.
بايد جوانان‌ از اين‌ رمز ترقي‌ اگاه‌ گردند. بي‌اطلاعي‌ از اين‌ راز بيش‌ از همه‌ علل‌ احتمالي‌ ديگر در جواناني‌ كه‌ به‌ كارهاي‌ سخت‌ مبادرت‌ مي‌كنند توليد ترس‌ و ضعف‌ خواهد كرد.
1- جيمز، ويليام، عادت‌، ترجمه‌ سيدمحمد حسيني‌ بهشتي، مجله‌ مكتب‌ تشيع، شماره‌ 3، خرداد 1340، صص‌ 143ـ127.
2- ژنران‌ و رجل‌ سياسي‌ انگليسي‌، 1852ـ1769، (مترجم‌).
3- توماس‌ هنري‌ هاكسلي‌، زيست‌شناس‌ انگليسي‌، 1895ـ1825 (مترجم‌)
4- اين‌ قسمت‌ از كتاب‌. ج‌. بانسن‌ نقل‌ شده‌ است‌.
5- نكوهش‌ مكن‌ چرخ‌ نيلوفري‌ را برون‌ كن‌ ز سر باد خيره ‌سري‌ را
تو چون‌ خود كني‌ اختر خويش‌ را بد مدار از فلك‌ چشم‌ نيك‌ اختري‌ را








۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

پیش به سوی آسمان



اداجو در جی مینور، جیوانی آلبینونی



لینک دانلود

همون آهنگ با تم شرقی‌


لینک دانلود

همون آهنگ با ساکسیفون

لینکش رو نمیذارم چون خیلی‌ دلگیره


دلم هواتو کرده



داشتم یه گزارش میدیدم درمورد هایده ، یه آقا آهنگساز داشت درمورد صدای هایده میگفت: جنس صدا متفاوت بود، صداش تعلیم دیده بود نتهارو می‌دونست ولی‌ در عین حال صدا آزاد بود..


امروز با یه دوستی‌ درمورد فاینمن حرف میزدیم میگفت، فاینمن مرزی نداشت،

.
.

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه




!in life , answer to only one question matters
have you chosen a course that leads to a destination
? wich matters most to you

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

مشکی و قرمز



ماههاست که روزها و شبها می گذرند از پی هم ،
حال و روزم صفحه ی سیاهی را می ماند ،
صفحه ای به غایت سیاه ،
که بر آن خطوط ِ قرمز ِ تند ِ تند کشیده اند ،
محتاج ِ زردی نارنجی را شبیه ام ،
محتاج ِ زردی از تبار ِ نور ،
نور از جنس ِ بخشش است ،
نور همواره می بخشد ،
می تابد و بی دریغ می بخشد ...
و آلوده ی سکوتم نیز،
سکوتی که گاه بغض را نیز می ترساند از شکفتن ،
اشک را می هراساند از صدای چکیدن ،
گاه به حال ِ روح ها قبطه می خورم ،
و در حال خنده می گیردم از اندیشه ام ،
که روح ها به غایت آزادند و رها ،
که روح ها چون نور می مانند ،
با خودم قهرم ماههاست ،
غریبه شده ام با تو تقصیر ِ تو نیست ،
حساب روزها رفته پاک از دستم ،
که امروز به گمانم شنبه ی یکم بود و نیست !!!
دلخوشی هایم ناچیز و اندک شده اند ،
و چه دوووووووووووووور و دست نیافتنی انگار


پ ن1 : " شفا " ببخش این حضور ِ خاموش ِ خسته رو ، بی حضورم ولی هنوز هستم .
پ ن2 : کسی میدونه چه رازی نهفته تو آرامشی که در برت می گیره گاه ِ نگریستن به کودکی که در خوابه و گاه لبخند میزنه؟!

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه


چند وقتی میشه که باغچه یخ زده و درختای تو باغچه سربریده شدند
شاخه ها خشک و شکسته افتادند رو خاک ،انگار پتویی از جنس مرگ رو باغچه ها کشیده شده یا شاید فرشته ی مرگ تو باغچه خونه کرده .
وقتی درختا رو با اره سر میبرن، دل آدم به جوری میشه ، اما اگه بدونیم چرا شاید دیگه تحملش راحتتر باشه .

بالاخره سبز خواهند شد
میدانم ، میدانم ، میدانم ...
یاد حرفای مولانا میافتم :
چرا شکفته نباشم ، خدا سبب ساز است
دری که بسته شود ، صد در دگر باز است
دل آدم گواهی میده راست میگه ،
خب حتماً راست میگه ...
راستی یادم رفت
... سلام...
+ لبخند






۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

چی‌ بگم!؟



شادی پسربچه ای که پس از ۸ روز از زیر آوار در هاییتی زنده بیرون آورده شد




۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

آدمي هميشه عاشق آن چيز است كه فهم نكرده



بخوانیم. نگیم شعره و ... . یک بار هم که شده چشمامونو وا کنیم و بخوانیم. اون بابایی که این رو گفته شعر نگفته، مطلب گفته. تابلو کشیده. اونقدر تجربه داشته که چیزی بگه بدرد بخور و ورای زمان.

گزینشی از ادبیات
توسط: دکتر الهی قمشه ای

■ آيه اي از قرآن:
هل من خالق غيرالله يرزقكم من السماء و الارض ( آيه 3 ، سوره فاطر )
آيا جز خدا آفريننده اي هست كه شما را از آسمان و زمين روزي عطا كند .


■ حكايتي از سعدي:
بازرگاني را هزار دينار خسارت افتاد . پسر را گفت نبايد كه اين سخن با كسي در ميان نهي گفت : اي پدر ، فرمان تو راست ، نگويم ولكن خواهم مرا بر فايده اين مطلع گرداني كه مصلحت در نهان داشتن چيست. گفت : تا مصيبت دو نشود : يكي نقصان مايه و ديگر شماتت(1) همسايه.

مگوي انده خويش با مردمان
كـــه لاحـــــول گويند شـــادي كــنان


■ نظامي از شعر خود مي گويد:
شعبده اي تازه بر انگيختم
هيكلي (2) از قالب نو ريختم

صبح رويي (3)چند ادب آموخته
پرده ز سحر (4) سحري دوخته

مايه درويشي و شاهي در او
مخزن اسرار الهي در او

تيــــغ ز الـــماس (5) زبــــان ســـاختم
هـــر كـــه پس آمد ســـرش انداخـــتم


■ سخنان كوتاه از فيه ما فيه مولانا:
- آدمي هميشه عاشق آن چيز است كه نديده است ، نشنيده است و فهم نكرده است و شب و روز آن را مي طلبد. و از آنچه فهم كرده و ديده است ملول و گريزان است
- ما همچون كاسه برآبيم رفتن كاسه بر سر آب ، به حكم آب است الا بعضي مي دانند كه بر سرآبند و بعضي نمي دانند.


■ چند بيت از صائب تبريزي:
خوش آن گروه كه مست بيان يكدگرند
زجوش فكر مي ارغوان يكدگرند

نمي زنند به سنگ شكست گوهر هم
پـــي رواج مــــتاع دكـــان يـــكدگرند

دويدن ، رفتن ، استادن ، نشستن ، خفتن و مردن
بقدر هر سكون راحت بود ، بنگر تفاوت را


■ غزلي كوتاه از حافظ:
بر سر آنم كه گر ز دست بر آيد
دست به كاري زنم كه غصه سر آيد

منزل دل نيست جاي صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

صحبت حكام ظلمت شب يلدا(6) ست
نور ز خورشيد جوي، بو(7) كه بر آيد

ترك گدايي مكن كه گنج بيابي
از نظر رهروي كه در گذر آيد

غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست
هر كــــه به ميـــخانه رفت بي خـبر آيد


■ مطلع غزلي از خواجو:
پيش صاحبنظران ملك سليمان باد است
بلكه آن است سليمان كه زملك آزاد است

آنكه گويند كه بر آب (8)نهاده است جهان
مشنو اي خواجه كه چون درنگري برباد است

.............................................................................................
(1) شماتت : ملامت و توبيخ ، (2) هيكل : مجسمه ، تركيب ، (3) صبح رو : داراي چهره اي همچون صبح درخشان و زيبا ، (4) پرده زسحر : يعني اشعار نظامي از جادوي صبح و جاذبه و الهامات سحري پرده اي دوخته است ، (5) تيغ زالماس : يعني از سخن چون الماس شمشير ساختم و هر كه در پي من و به تقليد من به ميدان آمد سرش را بريدم . اين سخن تا به امروز همچنان به قوت خود باقي است ، (6) شب يلدا : بلندترين شب سال است كه پس از آخرين شب پاييز مي آيد ، (7) بو : شايد ، اي بسا كه اميد است كه ، (8) بر آب : در هيات قديم معتقد بودند كه زمين بر شاخ گاو و گاو بر ماهي و ماهي بر آب است


منبع

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

نداره

نذر کردم ،

گاهی یاد اونهایی‌ که بچه‌هاشون اعضای خانواده شون این مدت شهید شدن می‌افتم، بعد یاد مردم هایتی می‌افتم اون بچه‌هایی‌ که الان تنها وبی سرپناه موندن...
تلخه اما سرمو بالا میگیرم.



یه مجموعه کتاب و سی‌ دی چاپ شده به نام لالایی‌های ایران ، کار سیما بینا، باید کار خیلی‌ جالبی‌ باشه، یه جایی‌ در موردش میگه
او می گوید: "شما می بیند ریتم موسیقی، کلام، نوع صدا سازی و تحریرسازی، مقام ها و فراز و فرودها در لالایی های نواحی مختلف عوض می شود و کاملا تفاوت دارد. این مربوط به آب و هواست. اگر کویری است تفکر، رفتار و موسیقی و ریتم آنها فرق می کند. در بین کسانی که زندگی کوهستانی دارند یا مرزنشین هایی که عشایرهستند لالایی جنبه حماسی پیدا می کند. وقتی مادر با بچه خود خلوت می کند شاید لالایی ها ی او تنها مربوط به بچه نیست، درد و دل اوهم هست. در عین حال مادر آهنگی را می خواند که برایش مانوس است وچه بسا از نغمه هایی است که در موسیقی منطقه خوانده می شود."

او می افزاید: "خیلی وقت ها در مناطق کوهستانی مثل کردستان بچه را به شکار و اسب سواری تشویق می کنند که پهلوان و قوی بشود: من می خوام سوار اسب بشی، آهو شکار کنی...در یک جایی دیدم می خواندند: بغداد مثل یک لیمو در دست توست یعنی قدرت داری. اما در مناطق کویری که سرسبزنیست و مردم آرام تر هستند تشبیه به گل و گیاه در لالایی ها دیده می شود که برای آنها مهم هست. اما پیام و کلام لالایی ها همان دعا و ثنا و مهری است که مادر به بچه اش دارد".


اینم جالبه:
"مناطق مختلف در ایران موسیقی های مختلفی ارائه می کنند که نکته جالبی بود که برخوردم و دیدم که لالایی ها اکثرا در دشتی و دشتستانی و دستگاه شور زمزمه می شوند. برای اینکه یک مادر معمولا موزیسین و آهنگساز نیست اما وقتی نغمه ای را زمزمه می کند، موسیقی آن در دشتی و دشتستانی است. به این ترتیب برای من ثابت می شود که دستگاه شور مادرموسیقی ایرانی است."



یه مجموعه انیمیشن روی تیوب هست لالایی‌های کشور‌های مختلف به زبان خودشون خیلی‌ معصومانه ان،خیلی‌ خوبن...



۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

مَلِک خورشید

کارتون ِ مَلِک خورشید، ساخته ی آقای صادقی در سال 1354. داستانی مهم برای همه ی ما.
.

لینک در یوتیوب


داستان ِ پادشاهی که دید روزها و هفته ها و فصل ها همه عین ِ همند و تکراری. از فصل ها و تکرارشان بدش می آمد. آرزویی نداشت. تا اینکه خدا کمک کرد و او وارد ِ اتاقی که نباید می شد، شد و عکس ِ دختری را دید (کنایه از آرزوی شخصی) و نفهمید چرا عاشقش شد و به دنبالش رفت. در راه خطرها بود، غول ها و دیوها. اما همه را با همت ِ خودش و کمک ِ خدا از بین برد و دخترهای زیادی را نجات داد، اما هیچکدام آن دختر نبودند. پس با آنها ازدواج نکرد تا اینکه بالاخره در مرحله ی آخر اژدهایی را که روی جریان ِ رودخانه بسته بود و آب ِ شهر را قطع کرده بود را دید که مردم برای اینکه آن اژدها از روی آب بلند شود خوشگل ترین دختر ِ شهر را دارند به او هدیه می کنند. اژدها را کشت و دختری را که دید همان بود که می خواست.




Excerpt: Prince Khorshid, or King of the sun, an old story inspired from Ferdowsi's Shahnameh.


۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

فهمیدن ِ چیزهایی که می خوانی

ویدئویی در یادبود استاد مسعود علی‌محمدی توسط دانشجویان ایشان:



منبع در یوتیوب

امیدوارم تابع ِ موج تان همیشه بوزونی باشه،
در حرکت هایی که می کنید همیشه محبت تابش کنید،
در دوستی ها تبهگن، اشاالله، باشید.

مسعود علمیحمدی
--------------

پی نوشت: جمله ی اول یعنی توی زندگی رفتار های اجتماعی داشته باشید. ذره ها از لحاظ ِ رفتار ِ احتماعی (فیزیک ِ آماری) دو نوعند: بوزون ها و فرمیون ها. بوزون هایی که عین ِ هم هستند می تونن کنار ِ هم باشن، اما فرمیون هایی که مثل ِ هم هستند دوست دارن از هم دور باشن. ("بوز" فیزیک پیشه ی هندی و "فرمی" فیزیک پیشه ای ایتالیایی بود)

جمله ی دوم که معلومه یعنی چی. جمله ی سوم یعنی انشالله دوست ها تون زیاد باشن. تبهگن فارسی شده ی degenerate است و به این معنی است که گاهی یک خصوصیتی می بینی مشترک است بین ِ ذرات ِ متفاوت، مثلا همه ی اون ها یک مقدار انرژی دارن اما در چیزهای دیگر مختلف هستن. این ذرات پس در انرژی تبهگن هستند. حالا امیدوار بوده که آدم ها هم در دوستی هاشون تبهگن باشند، یعنی همه عاشق ِ دوستی باشن.


آمین


Excerpt: Dr. Masoud Alimohammadi: "I wish for you to possess Bosonic wave-functions, to radiate love, and to be degenerate in frendships, Inshaalah."


۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

در مخیله ی کی می گنجید


آنگاه که نادرشاه بر سریر قدرت نشست، در تصورش نمی گنجید که روزی کار به جایی خواهد رسید که دستور خواهد داد تا چشمان فرزندش را از حدقه بیرون آورند. روزی که امیر کبیر به صدر اعظمی برگزیده شد، در مخیله ناصر الدین شاه نبود که به دستور او امیر را به قتل خواهند رساند....

منبع

آیت الله جوادی آملی: در دنیا چنین است که یک وقتی کسی محبوب یک ملت است زیرا خداوند محبت او را در دل های دیگران و اهل آن محل قرار می دهد. سعه و ضیق این محبت بستگی به میزان سعه و ضیق ایمان و عمل او دارد. یک جامعه ملتهب و متشتت را با مسایل مالی نمی توان متحد کرد. زیرا خداوند فرمود «ولکن الله الف بینهم». کسی نمی تواند بگوید "ما می توانیم دلها را تسخیر کنیم". این کار به دست ذات اقدس اله است و لاغیر. حتی پیغمبر اکرم (ص) نیز اگر بخواهد با بخشش معادن زمین و بخشش طلا و نقره الفت ایجاد کند،‌ نمی شود. چون با کوثر الفت ایجاد می شود نه با تکاثر. قلب از سنخ کوثر است جز ایمان چیزی دلها را منقلب نمی کند ...

منبع
پی نوشت: هر دو درسنامه های شفایی هستند، یکی در تاریخ و دیگری در اخلاق، مخصوصا سخنان استاد در اخلاق.

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

تا دنیا دنیاست



۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

می‌ ارزید به باز نکردن در

دو سال و نیم پیش بود ، عید بود شمال بودیم، با ماشین با سرعت داشتیم توی جاده می‌رفتیم.

سیاه سیاه بود همه چی‌، سعی‌ می‌کردم گریه نکنم ولی‌ نمیتونستم، بیصدا اشک صورتم رو پوشونده بود.
ماشین داشت با سرعت میرفت.

دستم روی دستگیره در بود ، کسی‌ حواسش به من نبود، آماده شده بودم که درو باز کنم، سرمو برگردوندم، ماشین عقبی داشت با سرعت نزدیک میشد، یه دوو بود چراغهاشو نور بالا زده بود، تن‌ من قرار بود بره زیر چرخ‌های اون ماشین.
نورش نزدیکو نزدیکتر میشد....

اون در هیچوقت باز نشد.

حالا اینجام
به قول یه دوستی‌ ، در دوردست‌ترین جای جهان

روی لبه مرگ زیاد راه رفتم، هیچوقت نترسیدم ازش، اما همیشه هراس بیهودگی رو داشتم، هول اینکه باید چیز جدیدی ببینم کار جدیدی بکنم چیز جدیدی بخوام. اضطراب اینکه کمم.

هراس من از مرگ نیست، هراس من از ....





۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

دوباره از اول . . .



چه قدرتی‌ در این واژه هست! چه فریبندگی‌ای !!
تصمیم گرفتم برگردم، همه چی‌ رو بذارم کنار و دوباره از اول شروع کنم . . . و از تصمیمم مطمئنم!
خدایا کمکم کن . . . دارم تو راه جدیدی قدم میذارم!
هنوز برام روشن نیست نتیجه‌اش چه خواهد بود ولی‌ احساس می‌‌کنم هر چی‌ باشه خیلی‌ دوستش می‌‌دارم، خیلی‌ بیشتر از پایان راهی‌ که تا الان توش قدم بر می‌‌داشتم!
فقط سه چهار ماه دیگه مونده به رسیدن به پیچ جاده! همون پیچ جاده‌ای که نمی‌‌دونم پشتش چیه ولی‌ . . . یه شروع دوباره، یه شروع تازه است!

"کار تجسّم عشق است.
اگر نمی توانی با عشق کار کنی،
اگر جز با ملامت و بیزاری کاری از تو بر نمی آید،
بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه ی معبد بنشینی
و صدقات کسانی را که با عشق کار می کنند بپذیری
زیرا اگر بی عشق پخت کنی
نانی تلخ از تنور به در خواهد آمد که گرسنه را نیم سیر گذارد
و اگر با کینه انگوری بیفشاری
زهری از کینه در شراب تو خواهد ریخت
و اگر با صدای فرشتگان آواز بخوانی
و تو را به آن آواز عشقی نباشد
گوش آدمیان را آشفته می کنی
و آنان را از شنیدن آوای روز و نجوای شب محروم می داری . . . "


از "پیامبر" جبران، ترجمهٔ دکتر الهی قمشه ای

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

جيره‌ ی كتاب به كودكان ِ بي‌سرپرست

دور ِ شکم هایی کلفت شده از منافع ِ بیزینس ِ دوری از بلا.

قبل از ورود به تله کابین بیایید نذر کنیم برای اهدا جيره‌ ی كتاب به كودكان بي‌سرپرست



Excerpt: Donate money to poor children to read stories and books.


۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه




زندگی روش های خودش رو برای یاد دادن واسه همه ما داره، خودت رو به در و دیوار می زنی، همه چیز رو بالا پایین می کنی، سوال هات همش توذهنت باهات کلنجار می رن اما جوابت رو نمیگیری و دلت هم آروم نمی شه...

میگذره و میگذره شاید سالها و تو همچنان داری داری یه گودالی رو بیشتر و بیشتر می کنی که به چیزی که می خوای برسی، با هر قسمتی از خاکی که بیرون میریزی یه چیزی هم تو درونت آروم و آرام جابجا می شه. دیگه تو لحظه هایی که داری نفس کم میاری یه لحظه به خودت میای و می فهمی که راهت رو باید عوض کنی، نه! اشتباه نکردی، مثل یاد گرفتن راه رفتن می مونه، الان دیگه یاد گرفتی که بتونی سرت رو بالا بگیری و راه بری، چشمات که بالاتر از زمین رو دیدن یه نگاه، تو یه لحظه پاسخ چندین سال تورو می ده و می فهمی که همیشه این پاسخ باهات بوده اما تو آماده فهمیدنش نبودی

پس تو هم دو دستی به کندن این گودال نچسب! سرت رو بالا بگیر و رها باش ، خواستت رو توی دلت زنده نگهش دار، پخته ترش کن .
وقتی دیگه زمین و زمان رو بهم نزدی تو یه لحظه که هیچ انتظارش رو نداری معجزه رخ میده ، یه قدم بالاتر میای و آروم میشی و لذت میبری از قشنگی درسی که یاد گرفتی و آرامش بعدش.

اما یادت نره! هنوز قدم های زیادی مونده ، بند کفش هامون رو محکم ترشون کنیم ! گوش کن ، می شنوی؟

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نيست ...




تصحیح اشتباه

یاد مادرم افتادم. یاد روزی که یادم داد چه طور اشتباهاتم رو تصحیح کنم. حتی اون هایی که مکتوب شده بود. یادم می داد چه طور به جای پاره کردن ورق و از نو شروع کردن، به جای غصه خوردن که "خراب شده و دیگه درست نمیشه" همون لحظه تصحیحش کنم و جلو برم...جلو رفتن مهمه...مداوم کار کردن مهمه. مثل اول که نمیشد. مثل این نبود که اتفاق نیافتاده باشه، اما بهتر از این بود که غصه اتفاق افتادنش رو بخوری.

دلم برای اون روزی که "تصحیح" رو برای اولین بار تجربه کردم تنگ شده.

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

قضیه بودار!


سال ۲۰۰۴ یه سال بعد اینکه شیرین عبادی نوبل صلح گرفت، نوبل پزشکی‌ رسید به دوتا دانشمند که روی گیرنده‌های بویایی، شبکه بویایی و ارتباطش با بقیه بخش‌ها بخصوص حافظه کار کردن. دیدی یه بویی رو حس میکنی‌ یهو پرتاب میشی‌ توی یه مکان و زمان دیگه، یه خاطره که با این بو پیوند خورده.
یه ماده هست اسمش تریپتونه، میدم باکتریهام بخورن جون بگیرن واسم پروتئین بسازن، این اگه بدونئ چه بویی میده! بوی شیر کاکائو داغ میده!، هروقت بوش می‌کنم یهو پرتاب میشم توی نه‌ ده سالگیم توی زمستون خیابون ولیعصر پره آدمه، وایسادیم جلوی آبمیوه فروشی بالای سینما استقلال، داریم شیر کاکائو داغ با پیراشکی کرم دار می‌خوریم، شیر کاکائو خیلی‌ داغه منم که مثل همیشه طاقت ندارم، میخورم، زبونمو مریو معده رو میسوزونه، پشت اون سوزش داغی‌ یه مزه شیرین هست،...
اینا همش با یه بو کردن اومد. من به جای عطر دیگه تریپتون میزنم به خودم ، خیلی‌ حس خوبی‌ به آدم میده!



اون عکس بالایی‌ شرقی‌‌ترین نقطه آمریکای شمالیه، یه باریکه که از جزیره اومده بیرون و رفته وسط آب، اگه به سمت شمال وایسی و بری تا اون ته ته میرسی‌ به آخر دنیا . ته دنیاازین دور که وایساده بودم چیز خاصی‌ نبود یه جایی‌ بود که ازش باد میومد خیلی‌ مرموز نبود، تهش بود دیگه همین بود. اینم از ته دنیا.



امروز یکی‌ از دوستهام روی فیس بوک گذاشت که این روز‌ها خیلی‌ غمناکن، آره هستن شکی که نیست ولی‌...
غم از کمبود میاد، برای جنگیدن واسه به دست آوردن اونچیزی که می‌خوای باید روحیه داشته باشی‌ ، از هر چیز کوچیکه ممکن انرژی بگیری، بقول یکی‌؛ میدونم، سخته، ولی‌ آدم فقط یکبار زندگی‌ می‌کنه.
این آهنگ برای اینکه یه ۴ دقیقه، بی‌خیال، زیاد باشی‌.


نمیدونم چرا فونت فارسی روی کامپیوترم نصب نمی‌شه ، این مدت با بهنویس مینویسم خدا موسسانش رو خیر بده.


حرف نوبل شد اینم بگم، برنده نوبل پزشکی‌ امسال که اومده بود دانشگاهمون ازش پرسیدم هیچوقت فکر میکردی نوبل ببری، گفت نه ، وقتی‌ روی این موضوع کار می‌کردم هیچوقت به این فکر نکرده بودم که قراره نوبل بگیرم یه موقعی به خاطرش.به قول دکتر قمشه‌ای که هیچ خبری ازش نیست و امیدوارم هرجا که هست سلامت باشه، میگفت آدم‌های بزرگ هیچوقت به این فکر نکردن که بزرگ باشن ، بزرگ بودن. یا به قول فیلم متریکس ، اون سیاه پوسته داشت به نئو آموزش مبارزه میداد، میگفت سعی‌ نکن منو بزنی‌، منو بزن!

یکی‌ از بلک برن پرسید چه نصیحتی واسه ماها داری، گفت فقط یه چیز، برید دنبال اونچیزی که دوست دارید ، با همه سختی‌هاش، برید دنبال اونچیزی که دوست دارید.


۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

سهمِ ساده ی همین زندگی



به خدا اگر به قدرِ سر سوزنی
از سکوتِ باد بترسم!
سنجاقک های خسته از خوابِ درخت کناره گرفته اند
رفته اند پشتِ پرچینِ باغ هلو
دگمه بر پیراهنِ شب و شکوفه می دوزند.
دارد دیر می شود
تو هم بیا برویم خانه ی خودمان،
بالش های کهنه ی این مسافرخانه
پُر از زوزه های باد وُ
اضطرابِ بلدرچین است،
ما هم می توانیم شبِ تبکرده ی دریا را تحمل کنیم
عطرِ عجیبِ همین شکوفه ها
خواه ناخواه ... راه را بر عبور بادِ بی سواد خواهد بست.
بیا برویم خانه ی خودمان
هر چه باشد بهتر از بوی باد وُ
بالش های کهنه ی این مسافرخانه است.
روی زمین می خوابیم
دفترِ ترانه های حافظ را زیر سر خواهیم گذاشت،
صبح که از خوابِ فال و پیاله برمی خیزیم
خانه پُر از بوی می و عطرِ شکوفه خواهد شد.
این همان مطلبیست
که از سهمِ ساده ی همین زندگی به ما خواهد رسید.
حالا دست از دوختن این دگمه های شکسته بردار،
برایت پیراهنِ خوشرنگِ قشنگی خریده ام،
وِل کن بیا برویم رو به نورِ چراغ بنشینیم
اینجا دعای روشن هیچ دختری برآورده نمی شود
به خدا خانه ی خودمان خوب است،
خانه ی خودمان خوب است


سید علی صالحی

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

گودزیلا


یادتونه اون قدیما توی صف بلیط وایمیسادیم که بریم سینما گودزیلا نگاه کنیم، گودزیلا در شهر ، گودزیلا بازمیگردد، .... :)


یکی‌ که دزدی می‌کنه جریمش می‌کنن یا میندازنش زندان حالا هرچی‌ که جرمش بیشتر می‌شه مجازات هم سنگینتره، ولی‌ یه موقع جرمی‌ انجام داده می‌شه که اونقدر بزرگه که هیچ مجازاتی براش نمیتونی‌ پیدا کنی‌، تازه یه عده هم پیدا میشن که دست میزنن واسه مجرم، تشویقش می‌کنن.
دارم فکر می‌کنم به مجازات ها، اعدام ، زندان ، مرگ با زجر،.... نه ، هیچ کدوم کافی‌ نیست، هیچکدوم دل آدم رو خنک نمی‌کنه.


دلم هوس پیراشکی کثیفای دور میدون انقلاب رو کرده با اون بوی تند سوسیس آشغالیها که توی روغن سوخته داشتن سرخ میشدن. چقدر خوشمزه بود....


۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

بذار حرفای جدید بشنوی


فلورانس نايتينگل را در غرب بنيانگذار پرستاري نوين مي دانند. اين سخن بر دكتر علي شريعتي و همفكرانش گران مي آمد و خاطر نشان مي كردند كه قرن ها قبل از فلورانس نايتينگل، بانواني چون نسيبه در صدر اسلام در راه پرستاري از مجروحين جنگی، ايثار و از جان گذشتگي كردند.
به طور مسلم پرستاري با فلورانس نايتينگل شروع نشده! هزاران سال پيش از نسيبه و نايتينگل، حتي پيش از آن كه بشر نوشتن را بياموزد، مادران از فرزندان بيمار خود پرستاري كرده اند و زخم هاي همسران و پدران و برادرانشان را پس از بازگشت از جنگ و شكار تيمار كرده اندو...
به طور قطع آنان كه فلورانس نايتينگل را بنيانگذار پرستاري نوين مي دانند، اين واقعيت را انكار نمي كنند! فلورانس نايتينگل چندين كتاب و جزوه در پرستاري نوشته است كه تا مدت ها در مدارس و دانشكده هاي پرستاري تدريس مي شده و يا مورد استناد قرار مي گرفته. فلورانس نايتينگل تجربيات خود در امر پرستاري را مدون كرده و به طور علمي به نسل بعد پرستاران منتقل نموده است. دانشكده پرستاري بنيان نهاده و نسلي از پرستاران را آموزش داده. نايتينگل كه در رياضيات متبحر بوده روش هاي آماري نويني براي بررسي هاي آماري پزشكي بنيان نهاده. به خاطر اين گونه نوآوري ها ست كه او را بنيانگذار پرستاري نوين مي دانند.
تا جايي كه من اطلاع دارم نسيبه چنين دستاوردهاي علمي ای نداشته. بنا بر اين نمي توان او را به جاي فلورانس نايتينگل بنيانگذار پرستاري نوين دانست. البته اين از ارزش كار نسيبه نمي كاهد! فداكاري او و احساس مسئوليتش كم نظير و ستودني است.

نمي دانم چه قدر در زمينه تاريخچه پرستاري و يا نقش زنان در طب در ايران مطالعه شده است. بگذاريد كمي گمانه زني كنيم. (به قول خارجي ها some educated guess)
مي دانيم كه در زمان ساسانیان در زمينه علم حقوق، برخی زنان در ایران صاحبنظر بوده اند(مرجع: ص 33، زن در ایران باستان، از هدایت الله علوی). بعيد نيست زنان در آن دوره در علم پزشكي و پرستاري نيز صاحبنظر بوده باشند و از ديدگاه علمي -و نه صرفا احساسي و از منظر ايثار گري و فداكاري- به مسئله پرداخته باشند. مي دانيم ابوريحان به سفارش ريحانه، شاهزاده خانم خوارزمي كه دل نیز در گرو او نهاده بود، كتاب التفهيم را نوشت. (التفهيم برعكس اكثر كتب علمي آن زمان به جاي عربي به زيان فارسي است.) با اين اوصاف، بعيد مي دانم ابن سينا و پزشكان بزرگ معاصر او دستيار زن نداشته باشند. مي دانيم اين خواهر رازي بود كه كتاب الحاوي را پس از مرگ او منتشر كرد. نمي دانم نقش او دقيقا تا چه اندازه بوده است. مي توان در اين موارد مطالعه كرد. البته چنين مطالعه اي يك كار تحقيقي اساسي بين رشته اي مي طلبد كه خارج از تخصص من ( و همچنين خارج از تخصص دكتر علي شريعتي) است.
تاريخ نگاري علمي و همچنين نگارش بيوگرافي علمي خود علمي پيچيده است كه متخصص خود را مي طلبد.
وراي اين حاشيه ها نكته اصلي كه من مي خواهم بگويم آن است كه دقت علمي را در اظهارات نبايد فداي پيش داوري هاي ايدئولوژيك كرد. در فضاي ملتهب و انقلابي هميشه اين خطر هست كه دقت علمي در اظهارات فداي شور آرمان خواهي شود. وقتي انديشمندانِ قومي، متدلوژي علمي را در راه تعهد به يك ايدئولوژي فراعلمي قرباني مي كنند، اندكي بعد خود ويا آثارشان قرباني تعبيرات عوام زده از دستپخت خويشتن مي گردند.


از منجوق

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

بيشتر بهشتيان ، افراد ساده و بي نيرنگ هستند.

آن كس كه حق با اوست
عريان و بي حفاظ
چنان است كه گويي جوشني از پولاد بر تن دارد،

و آن كس كه حق با او نيست
و جور و ستم دلش را تباه كرده است
هرچند كه خود را به هزار جوشن مجهز كند
همچنان زخم پذير و برهنه است.

ويليام شكسپير
هانري ششم، پرده ي سوم، صحنه ي دوم


بيشتر بهشتيان ، افراد ساده و بي نيرنگ هستند.
رسول اکرم
كنز العمال ، ج 14 ، ص 467

If I didn’t believe

استاد پرویز خرسند درباره آن روزها می گوید: «یادم هست که دکتر دعوت داشت که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- ساعت ۸ بعد از ظهر – سخنرانی کند . امّا یکی دو ساعت گذشته بود و از دکتر خبری نبود . جوجه های چپ فرصت یافته بودند که مذهبی ها را – مخصوصاً مرا که دم در نشسته بودم واز درد و نگرانی نفسم بند آمده بود – مسخره کنند. وقتی دکتر آمد برای اولین بار تقریباً سرش جیغ کشیدم که پس از اینجا در دانشکده ورامین سخنرانی داری و الآن باید آنجا باشی ، بی حرمتی به این همه مشتاق هم حدی دارد. دکتر – انگار نه انگار- لبخندی زد و گفت اگر میان این همه جمعیت یک آلادپوش ، یک موسوی ، یک نجفی و… را نشانم بدهی ، آن وقت به تو حق می دهم . خودت بهتر از هر کسی می دانی که من تنها به کیفیت آدم ها بها می دهم نه کمیتشان.»

به یاد دارم میرحسین نیز یک بار می گفت که پس از اعدام سران سازمان مجاهدین خلق، دکتر به دفتر شرکت سمرقند آمد. از قضا فقط میرحسین در آنجا بوده و دکتر که لبریز از خشم و اندوه بود، یکی دو ساعت کنار میرحسین می نشنید و فقط سیگار می کشد و با صدای بلند گریه می کند. میرحسین هم ترجیح می دهد که سخنی نگوید تا دکتر آرام شود. شریعتی هم پس از آنکه خالی می شود باز هم بدون آنکه سخنی بگوید آنجا را ترک می کند.

از سایت تورجان

شاید توی این نقل قول بیشتر حرف از موسویه ولی‌ چیزی که بیشتر به چشمم اومد رها بودنه شریعتی بود!

.
.

اونجا که تو تموم میشی‌، من تازه شروع میشم.............
.
.

وقتی‌ اولین بار این آهنگو شنیدم خیلی‌ به دلم نشست، هیچی‌ هم ازش نمی‌فهمیدم ولی‌ دستش رو برد توی وجودم، شعرش رو که پیدا کردم، بیشتر.... :)


دانلود آهنگ لا مازا ،خواننده مرسدس سوسا

ترجمه شعر (من از ترجمه اول بیشتر خوشم اومد)



۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

شرافت و راه حل هایش



بخوانید. دو سه بار بخوانید. فقط برای اینکه ببینید چقدر بزرگ است و چقدر کلام ِ الهی قدرتمند تر از میلیاردها تومان تبلیغات ِ شبانه روزی ِ عمله ی جاهلیت است.

بسم الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله. انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و وال لمن والاکم و عاد لمن عاداکم. فیالیتنی کنت معکم فافوزا فوزا عظیما

همواره به اینجانب و دوستان گفته می شد که اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و مطالبات خود دست برخواهند داشت وآرامش به کشور برخواهد گشت. بنده به عنوان یک همراه جنبش عظیم سبز مردمی با این نظر موافق نبودم و می اندیشیدم که تا اصلاحات لازم با تکیه براصول روشن که می توان آنها را از قانون اساسی استخراج کرد، صورت نگیرد ، آب رفته به جوی باز نخواهد گشت.

برای مراسم عاشورای حسینی علیرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با این وصف یک بار دیگر مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی مانند. در حالی که مردم نه روزنامه همراه و مشوقی در کنار خود داشتند و نه از صدا و سیما، به عنوان رسانه ای ملی و بی طرف و منصف و عاقل بهره می بردند. باز همه ملت ها و جهانیان شاهد بودند که در میان طوفانی از تهدیدها و تبلیغات و تکفیرها و اهانتها، عزاداران حسینی در این روز مقدس حسین حسین گویان به صورت مسالمت آمیز و بدون شعارهای تند روانه میدانها و مسیرهایی شدند که خود انتخاب کرده بودند و این بار نیز چون دفعات گذشته با اعمال تحریک آمیز مواجه شدند، خشونت های غیرقابل باور چون زیر کردن راهپیمانان، تیراندازی نیروهای لباس شخصی که امروز هویت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز بروز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود، فاجعه ای را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست.

مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها، تیراندازی ها و آدم زیر کردن ها و ترورهاست . جالب آنکه در بعضی از این فیلم ها دیده شده است که مردم در پشت چهره نیروهای انتظامی و بسیجی مهاجم برادران خود را می بینند و در شرایط بحرانی و پر از خشم و هیاهوی آنروز سعی می کنند بدانها آسیبی نرسد. اگر صدا و سیما یک جو انصاف و عقل داشت می توانست برای تلطیف فضا و نزدیک کردن مردم به همدیگر گوشه ای از این صحنه ها را نشان دهد. ولی هیهات! جریان روزهای بعد از عاشورا و گسترش دستگیریها و دیگر تمهیدات دولتی نشان می دهد که مسئولان اشتباهات گذشته را این بار در وسعت بیشتر تکرار می کنند و آنها می اندیشند سیاست ارعاب تنها راه حل است.

گیرم که چند روز با دستگیریها ، خشونت ها ، تهدیدها و بستن دهان روزنامه ها و رسانه ها سکوت برقرار گردید، تغییر قضاوت مردم را نسبت به نظام چگونه حل می کنید؟ تخریب مشروعیت را چگونه جبران می نمائید؟ نگاه ملامت آمیز و متعجب همه جهانیان از این همه خشونت یک دولت به ملت خود را چگونه تغییر می دهید؟ با مشکلات بر زمین مانده اقتصادی و معیشتی کشور که به دلیل ضعف مفرط دولت روزبروز وخیم تر می شود چه می کنید؟ با چه پشتوانه ای از کارآمدی و انسجام ملی و سیاست خارجی موثر، سایه قطعنامه ها و امتیازخواهی های بیشتر را در سطح بین الملل از سر کشور و ملتمان دور می کنید؟

اینان می اندیشند با عقب راندن نخبگان و روشنفکران و دانشگاهیان و فعالان از صحنه سیاسی خواهند توانست بدون پرداختن ریشه ای به مسائل امروز کشور به دیروز قبل از انتخابات برگردند؟ اما کسانی که تاریخ را خوانده اند و کمی با ماهیت پیچیده جوامع آشنایی دارند می دانند که این تفکر ناشی از یک توهم واقع گریز و پناه بردن به رویکردهای کم عمق و گول زننده است .

بنده به صراحت و روشنی می گویم فرمان اعدام و قتل و زندانی کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد . سخنان روز چهارشنبه میدان انقلاب و قبل از آن نماز جمعه هفته پیش دانشگاه که توسط چهره های منتسب به نظام ایراد گردید، نتایج هر نوع اقدام تروریستی را مستقیما به سمت کانون نشانه خواهد رفت و گره مشکل بحران کنونی را نا گشودنی خواهد ساخت. گوساله و بزغاله خواندن بخش عظیمی از جامعه و خش و خاشاک نامیدن آنان و مباح کردن خون عزاداران حسینی فاجعه ای است که هم اکنون توسط افرادی مشخص و صدا و سیما در جامعه رخ داده است. این چه سخنرانی است که از تریبون دولتی مردم را به جنگ با یکدیگر دعوت می کند و یک عده را حزب الله می نامد و عده ای دیگر را حزب الشیطان؟ بارها در یک سخنرانی کوتاه اعلام می کند مردم توجه کنید جنگ است! آیا این سخنان دعوت به جنگ و شورش داخلی نیست ؟ با توجه به استفاده از اصطلاحات مذهبی و اشاره به آیات و روایات ، این مراجع عظام و روحانیون فاضل هستند که می توانند بگویند با این گونه اشخاص چه می توان کرد؟

آنچه به بنده به عنوان یک فرد کوچک این جامعه مربوط می شود استقبال از هر هجمه ای در راه اسلام و کشور عزیزمان است و سخنان چند روز اخیر بنده را به یاد کلام امام رحمه الله علیه می اندازد که " بکشید ما را ، ما نیرومند تر می شویم". بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین تر از آن شهدا نیست.

بنده به صراحت می گویم تا وجود یک بحران جدی در کشور به رسمیت شناخته نشود، راهی برای خروج از مشکلات و مسائل پیدا نخواهد شد. عدم اذعان به بحران ، توجیه گر ادامه راه حل های سرکوبگرانه خواهد شد. اذعان به وضعیت بحرانی می تواند راه حل را نه در سرکوب که بر سر آشتی ملی قرار دهد . تهمت بی دینی و همراهی با قدرتهای بیگانه مستکبر و افراد بدنام و جریانهای منحوسی چون منافقین به فرض آنکه به حذف فیزیکی تعدادی از خدمتگزاران اسلام و مردم منتهی شود ناشی از چشم بستن به ماهیت مشکلات ملی کشور است. من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانت ها و جنایت های خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی آنها را زنده نکنید .

من لازم می دانم قبل از آنکه راه حل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم ، برهویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید نمایم. ما پیروان اباعبدالله حسین علیه السلام هستیم. ما شیفتگان حریتی هستیم که منادیش آن امام مظلوم بود . ما پیرو کسی هستیم که در قلمرو وسیع اسلامی ربودن خلخالی از پای یک زن را برنمی تابید. ما معتقد به تفسیر رحمانی از اسلام هستیم که انسانها را یا هم کیش هم می دانند و یا همسانانی در خلقت. نگاهی که بر کرامت ذاتی انسان باور دارد و برنمی تابد که ضارب او در زندان با غذایی جز شبیه غذای او نگهداری شود و یا مورد شکنجه و امثال آن قرار گیرد.

بنده و دوستان عزیزم که امروز بسیاری از آنها در زندانها محبوس هستند پای بندان سرسخت استقلال کشور هستیم و از اینکه بازار اسلامی ما تبدیل به یک بازار مکاره برای کالاهای بیگانه شده است رنج می بریم. ما به شدت با فساد موجود که ناشی از سیاستهای سوء و عدم تدبیر است مخالفیم. ما می گوئیم نهاد بزرگ و تاثیر گذاری چون سپاه اگر هر روز چرتکه بیاندازد که قیمت سهام چقدر بالا و پائین رفته نمی تواند از کشور و منافع ملی آن دفاع نماید؛ هم خود به فساد کشیده می شود و هم کشور را به فساد می کشاند . ما می گوئیم و حاضریم در مباحثات نشان دهیم که امروز منافع و حقوق مستضعفان و کارگران و کارمندان و سایر اقشار ملت در یک فساد بزرگ در حال غرق شدن است . جنبش سبز مخالف دروغ است و آنرا آفتی خانمان برانداز برای کشور می داند و از اینرو دروغ های سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آنرا خطری بزرگ برای کشور می دانیم.

ما یک دولت و نظام صادق و رئوف و با شفقت و مبتنی بر آراء مردم می خواهیم که به تنوع آراء و عقاید مردم نه به شکل تهدید که بلکه بصورت یک فرصت نگاه کند. ما سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم، تفتیش عقاید، تجسس، بستن روزنامه ها و محدود کردن رسانه ها را مخالف دین مترقی و رهایی بخش خود و مخالف قانون اساسی برآمده از این دین می دانیم. ما ضایع کردن یک ریال از بیت المال را در جهت اهداف باندی و جناحی حرام می دانیم و می گوئیم که سند چشم انداز ملی بیست ساله که به تایید همه ارکان نظام رسیده است امروز به یک ورق پاره بی ارزش تبدیل شده است. ما هشدار می دهیم که رقیبان بزرگی در منطقه با رشدهای اقتصادی دو رقمی در حال ظهور هستند و روز به روز قوی تر می شوند . درحالیکه ما متاسفانه از دادن یک بودجه سالانه و نگهداشتن حسابهای ذخیره ارزی و امانت در سپرده های مردم و پاسخگویی در مقابل دیوان محاسبات عمومی و مجلس شورای اسلامی عاجز هستیم .

ما نه آمریکایی هستیم و نه انگلیسی . تا حال نه کارت تبریکی برای روسای کشورهای بزرگ فرستاده ایم و نه امید یاری آنها را داریم و می دانیم با اصالت قدرت در روابط بین اللمل هر کشور به دنبال منافع ملی خود است و ما بیزار از کسانی هستیم که بر عرف و اعتقادات دینی و ملی ملت خود احترام نمی گذارند . و مضحک است که بما تهمت اهانت به قرآن ، عاشورای امام حسین یا پاره کردن عکس حضرت امام قدس سره زده شود . مسلما حرمت شکنی اگر در روز عاشورا صورت گرفته باشد مورد تایید ما نیست، اما بدترین نوع حرمت شکنی را کشتن بندگان بیگناه و عزادار در روز عاشورا و در ماههای حرام می دانیم .

اما من برآنم که راه حل مشکلات پیش آمده و بحران موجود چنین است؛ وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل آلود شدن آن شده است . راه آرام کردن این رودخانه بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان پذیر نیست . اندیشیدن باین گونه راه حلها که عده ای توبه کنند و عده ای معامله کنند و بده و بستانی صورت گیرد تا این مشکل بزرگ حل شود عملا به بیراهه رفتن است .

بنده راه حل را در روانه ساختن نهرها و چشمه هایی از آب روشن و شیرین به بستر این رودخانه می دانم که بتدریج و طی یک فرآیند تدریجی کیفیت آب و وضع رودخانه را تغییر دهد . و نیز اعتقاد دارم که هنوز دیر نشده است و نظام ما آن قدرت را دارد که در صورت تدبیر و در صورت داشتن یک نگاه احترام آمیز و توام با ملاطفت به همه ملت و اقشار آن این مهم را بانجام برساند . بنده تعدادی از این راه حلها را که چون نهرها و چشمه هایی از اب روشن می تواند فضای ملی را تحت تاثیر قرار دهد و اوضاع را به سمت بهبود ببرد، بیان می کنم :

1- اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه به نوعی که از دولت حمایت های غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف هایش نشود و دولت مستقیما پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است . به یقین اگر دولت کارآمد و محق باشد خواهد توانست جواب مردم و مجلس را بدهد و اگر بی کفایت و ناکارآمد بود مجلس و قوه قضائیه در چهارچوب قانون اساسی با او برخورد خواهند کرد .

2- تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخاباتها به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه و بدون خدعه و دخالت قانع سازد . این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشه ها تضمین کند و جلوی دخالت های سلیقه ای و جناحی دست اندرکاران نظام را در همه سطوح منتفی سازد . مجالس اولیه انقلاب می تواند به عنوان الگویی مورد توجه قرار گیرند .

3- آزادی زندانیان سیاسی و احیاء حیثیت و آبروی آنها . بنده یقین دارم که این اقدام نه به ضعف که به درایت نظام تعبیر خواهد گشت . و نیز آگاهیم که جریانهای سیاسی منحطی با این راه حل مخالف هستند .

4- آزادی مطبوعات و رسانه ها و اجازه نشر مجدد روزنامه های توقیف شده جزء ضروریات روند بهبود است . ترس از آزادی مطبوعات باید از بین برود و تجربیات جهانی در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد . گسترش کانال های ماهواره ای و اهمیت یافتن آنها و تاثیرگذاری قاطع این رسانه که بخوبی ناکافی بودن روش های قدیمی و محدودیت صدا و سیما را می رساند . پارازیت ها و محدودیت های اینترنتی می تواند برای مدت کوتاهی اثرگذار باشد . تنها راه چاره داشتن رسانه هایی متنوع و آگاه و آزاد در داخل کشور است . آیا زمان آن نرسیده است که با اقدامی شجاعانه و ناشی از اعتماد به متفکران و نیروهای خلاق جامعه ، نگاهها را از آنسوی مرزها به شکوفایی خلاقیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی داخلی برگردانیم ؟

5- برسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب و تشکل ها و پایبندی به اصل 27 قانون اساسی . اقدام در این زمینه که می تواند با درایت و همکاری همه علاقمندان به کشور صورت گیرد در طول چند ماه می تواند فضایی توام با دوستی و محبت ملی را جایگزین در گیری سازمان بسیج و نیروهای امنیتی با مردم و یا درگیری مردم با مردم نماید .

به بندهای فوق پیشنهادات دیگری نیز می توان اضافه کرد . به نظر بنده حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد . ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود . مشاهده عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد . و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجرایی شود .