۱۳۸۵ بهمن ۱۱, چهارشنبه

روشهای مقابله با استرس


1.شمارش کنید

یک روش موثر برای برخورد با موقعیت‌های استرس‌آور، شمارش تا عدد ۱۰ است. این کار به شما کمک می‌کند تا از لحاظ فکری و روانی از آن لحظه استرس‌آور دور شده و ۱۰ثانیه به شما وقت می‌دهد تا از آن شرایط خود را رها کنید. فرض کنید این عمل «ریموت کنترل» زندگی شماست و در آن لحظه دکمه توقف یا PAUSE آن زده شده است. وقتی به آرامی تا عدد ۱۰ شمردید، حالا دو باردکمه PLAY را فشار دهید. در نتیجه در وضعیت بهتری نسبت به قبل قرار خواهید گرفت. گروهی معتقدند که شمارش اعداد از انتها به سمت ابتدا یعنی از عدد ۱۰ به سمت عدد صفر می‌تواند نتایج بهتری داشته باشد. شما می‌توانید امتحان کنید. کدام یک برای شما بهتر است؟

2.موقتاً از آن محیط بگریزید

هنگامی که در خود استرس شدیدی احساس می‌کنید، بهتر است به طور فیزیکی خود را از محیط دور کنید. کمی قدم زده و نفسی تازه کنید. مدتی به محیطی رفته که بتوانید فکر خود را از مسایل دغدغه‌آورها کنید. البته منظور این نیست که کاملاً میدان را خالی کنید، بلکه ترک موقعیت برای چند لحظه و مراجعت دوباره با فکری آزاد و تازه باعث رهایی از استرس و انجام بهتر کارها خواهد شد. اگر در ترافیک خیابان گیر کرده باشید، ترک موقعیت مشکل به نظر می‌رسد. در این شرایط می‌توانید با گوش کردن به رادیو و موزیک سعی کنید به یکی از خاطرات روزهای قبل یا برنامه‌های آینده خود فکر کنید. بهتر است اگر صدای سایر اتومبیل‌ها شما را آزار می‌‌‌دهد پنجره‌ها را بالا کشیده و بدانید که با استرس و ناراحتی شما نه ترافیک کم خواهد شد و نه راه شما باز که زودتر به مقصد مورد نظر برسید. پس آرامش داشته باشید تا زمان هم راحت‌تر بگذرد. شی‌ای را فشار دهید همان‌طور که می‌دانید در هنگام استرس، تخلیه انرژی‌های اضافی انباشته شده در بدن ضروری است. گروهی این کار را با زدن ضربه یا شکستن جسمی انجام می‌دهند. گروهی عادت دارند کتاب و یا هر کاغذی که جلوی آنها هست پاره‌ کنند، ولی بهترین راه فشردن شیئی در دست‌هاست. معمولاً فشردن چیزی با دست باعث کاهش استرس و دغدغه ظاهر می‌شود. شما می‌توانید یک حلقه‌ تقویت کننده ‌مچ‌دست همیشه همراه داشته باشید و در هنگام استرس آن را در دست خود فشار دهید. البته توأم کردن این روش با سایر روش‌ها می‌تواند اثر بخشی بهتری داشته باشد. در صورت نداشتن حلقه تقویت‌کننده، خمیر بازی بچه‌ها نیز برای این کار بسیار مناسب است. اگر توجه داشته باشید می‌بینید که شما این عکس العمل را غیرارادی با بازی کردن و فشردن خودکار در دست یا مچاله کردن کاغذ در دست یا ضربه زدن دست به روی میز انجام می‌‌دهید.

3.سخت نگیرید

وقتی به دلیل موضوع خاصی دچار استرس می‌شوید، از خودتان سوال کنید که آیا این موضوع آن‌قدر اهمیت دارد که به خاطر آن دچار پریشانی شوید. واقعیت این است که اکثر مسایل روزمره که باعث ایجاد استرس می‌شوند، تهدیدی برای زندگی به شمار نمی‌روند مگر این که مربوط به اموری از قبیل خانواده یا سلامت افراد باشند. هر گاه احساس کردید جلسه امروز آن‌طور که انتظار داشتید نتیجه نداشت و یا متوجه لکی روی لباس خود شدید، دچار پریشان خاطری نشوید، این‌ها مسائل تعیین‌کننده زندگی نبوده و باعث بروز فاجعه نمی‌شوند. با وجود مشکلات زیادی که هر روز به سمت شما هجوم می‌آورند، افتراق مسایل مهم و تعیین‌کننده از سایر مسایل می‌تواند نقش مهم و اساسی در جلوگیری از استرس شما داشته باشد. کمی راحت‌تر گرفتن موقعیت‌ها باعث کاهش استرس و فشارهای روانی ناشی از آن در شما می‌شود.

4.نفس عمیق بکشید

نفس کشیدن غیراز داشتن اثرات حیات بخش، می‌تواند در آرام نمودن شما نیز بسیار موثر باشد. هنگام استرس سه نفس عمیق بکشید و در فاصله هر دم و بازدم مکث لازم را حفظ کنید. دم را از بینی کشیده و بازدم را از دهان تخلیه کنید. در هنگام دم و بازدم بدن خود را کاملاً رها کرده و ذهن خود را از تمامی مسایل جدا کنید و خود را از لحاظ جسمانی و روانی آرام کنید. اگر کمی با روش‌های مختلف رهایی بدن یا RELAXATION آشنا باشید می‌بینید که در کلیه روش‌ها و تکنیک‌های موجود، حرکات با ریتم‌های تنفسی‌ خاص و نفس‌های عمیق شروع می‌شود و بر ریتم تنفس تأکید بسیار وجود دارد. افرادی که ورزش‌های رزمی انجام می دهند و نیاز به آرامش و تمرکز حواس زیاد هم دارند، از روش‌های تنفسی خاص و نفس‌های عمیق قبل از انجام کار خود استفاده می‌کنند.

سعی کنید برای خود شرایطی را مهیا کنید که بدون استرس زندگی کنید. مطمئن باشید خواستن، توانستن است.

۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

قهوه نگاری





دیدن در سایت اصلی

چرا توی همه چیز زیبایی رو میشه کشید بیرون! فکر کردم ...

مقاله ای درباره ی قهوه نگاری یا به انگلیسی Latte Art

از طریق ِ وبلاگ ی مهدی این هنر را یافتم. شاید بشه با چایی هم کاری کرد. فکرش رو بکن ...

مقاله ی خوبی درباره ی هنر ِ قهوه نگاری

وب سایت ِ مفصلی درباره ی هنر قهوه نگاری

... محمد

۱۳۸۵ بهمن ۹, دوشنبه

آداب انتقاد


انتقاد هم مثل هر چیز دیگری، خوبش خوب است و بدش بد. اگر می‌خواهید انتقادتان خوب و سازنده‌ باشد،

نکته زیر را رعایت کنید:

1. خودتان را خسته نکنید

قبل از این که شروع کنید به انتقاد کردن،‌ اول مطمئن شوید که آنچه می‌خواهید مورد انتقاد قرار بدهید، واقعا غلط بوده و مستحق انتقاد. بعدش مطمئن شوید رفتار آن‌ شخصی را که می‌خواهید مورد انتقاد قرار بدهید، درست ارزیابی کرده‌اید. اگر طرف مقابل‌ را خوب می‌شناسید و مطمئنید که انتقادهای‌تان هیچ تاثیری روی او نخواهد داشت، از خیر انتقاد بگذارید و خودتان را خسته نکنید. اگر مطمئنید که طرف مقابل، توان تغییر دادن آن خصوصیتی را که مورد انتقاد شماست ندارد، باز هم معقول نیست از او انتقاد کنید. برای انتقاد سازنده فقط یک
دلیل موجه داریم و بس:‌ شما و طرف مقابل ؛می‌خواهید به نتیجه بهتری دست پیدا کنید و مطمئنید که این کار، شدنی است. نکته در این جاست که فرد مقابل باید با انتقاد شما رفتار و عملکردش بهتر شود و واقعا پیشرفت کند

2.بزنید به هدف

دقیقا به هدف بزنید و بگویید که مشخصا کدام قسمت از رفتار یا گفتار طرف مقابل‌تان مورد انتقاد شماست و انتظارش را نداشته‌اید مثلا. منظورتان را البته در لفافه هم می توانید بفهمانید. اما اگر این کار را به دقت انجام ندهید، ممکن است تمام تلاش‌تان به باد برود. در پایان انتقاد باید مطمئن شوید که طرف مقابل‌تان دقیقا فهمیده است دلیل و انگیزه اصلی انتقاد شما از او چیست. این نکته مهمی است.

3تا ضرورت ندارد، نگویید

اگر از یک نفر، زیاد انتقاد کنید؛ قصد و هدفی که در پشت انتقادتان دارید گم می‌شود و تاثیر حرف‌های‌تان کم. اگر به طرف مقابل‌تان زمان کافی برای اصلاح رفتار و گفتارش ندهید، باز هم احتمال رنجش او از شما زیاد است. فقط وقتی لب به انتقاد باز کنید که فکر می‌کنید ضرورت دارد. اگر در طرف مقابل‌تان رفتارهای زیادی وجود دارد که مورد انتقاد شماست، بهتر است هر دفعه‌ای که می‌خواهید از او انتقاد کنید، بیشتر از یک مورد را برای مطرح کردن انتخاب نکنید

4.«همیشه» و «هرگز» را فراموش کنید

از کلماتی مثل «همیشه» و «هرگز» برای توصیف رفتارهای منفی دیگران استفاده نکنید. مثلا نگویید: تو همیشه با صدای بلند می‌خندی» یا «تو هیچ‌وقت به حرف من دقت نمی‌کنی» و . . . این کلمات، شخصیت آدم‌ها را فرو می‌برد به لاک دفاعی و این حس به آنها دست می‌دهد که شما متمرکز شده‌اید روی نقاط ضعف‌شان و چشم‌تان را به نقاط قوت‌شان بسته‌اید. بعضی اوقات» و «معمولا» و امثالهم خیلی موثرترند از «همیشه» و «هرگز» و امثالهم...

5 .شوخی را با انتقاد مخلوط نکنید

اگر چه شاید بامزه به نظر برسد که به هنگام انتقاد کردن از این و آن، حرف‌های‌تان را با شوخی مخلوط کنید اما بیشتر آدم‌ها آن را این طور تعبیر می‌کنند که دارید آنها را مسخره می‌کنید و در چنین شرایطی هم طبیعتا دیگر نمی‌شود به انتقادتان بگویید انتقاد سازنده.

6.از مقایسه کردن بپرهیزید

اگر مزایای رفتاری و گفتاری یک نفر دیگر را به رخ طرف مقابل‌تان بکشید معمولا تاثیر انتقادتان معکوس می‌شود. از هر گونه مقایسه‌ای که منجر به تحقیر فرد انتقاد شونده می‌شود، پرهیز کنید. این کار سازندگی انتقادتان را مخدوش می‌کند اما مقایسه‌هایی که طرف مقابل‌تان در آن‌ها دست بالا را خواهد داشت، مطلوب‌اند و حسن نیت شما را به فرد انتقاد شونده منتقل می‌کنند.

7. توی جمع انتقاد نکنید

انتقاد از یک نفر در میان جمع، معمولا منجر به ایجاد حس حقارت ـ و دست کم‌ حس شرمندگی ـ در فردی می‌شود که از او انتقاد می‌کنید. چنین انتقادهایی در بیشتر مواقع موجب رنجش خاطر می‌شوند و نتیجه مطلوبی در پی ندارند اما انتقادهایی که در خلوت انجام می‌شوند، گویای حسن نیت انتقاد کننده‌اند و بار سازندگی‌شان بیشتر است.

8 . به موقع بگویید

شاید بهترین موقع برای انتقاد کردن، مدت کوتاهی پس از ارتکاب همان عملی باشد که می‌خواهید از آن انتقاد کنید. البته تا آنجا که در توان‌تان هست باید سعی کنید زمینه را برای یک گفتگوی خصوصی در خلوت و بحث بی‌طرف با فرد انتقاد شونده فراهم کنید.

9 مثبت شروع کنید

هر آدمی دوست دارد که نقاط مثبتش هم دیده شود و مورد تحسین قرار بگیرد. به همین دلیل، بهتر است پیش از شروع کردن به انتقاد و تذکر دادن نقاط ضعف، از یک یا چند نقطه قوت در فرد انتقاد شونده یاد کنید و پس از اشاره به این ویژگی‌های مثبت، بگویید که در او یک نقطه ضعف هم از می‌بینید که اگر بهبود پیدا کند نقاط مثبتش را پررنگ‌تر خواهد کرد. در پایان انتقاد هم دوباره به خوبی‌های او اشاره‌ای کنید تا حس مثبت‌اش، او را به تغییر و بازسازی آن نقطه ضعف، ترغیب کند.

10. ویران نکنید، بسازید

من مطمئنم که تو خیلی بهتر از این‌ها می‌توانی انجام وظیفه کنی
چون . . . من مطمئنم که می‌توانم توی این قضیه روی تو حساب کنم چون. . .» گفتن چنین جملاتی باعث می‌شود اعتماد به نفس طرف مقابل‌تان افزایش پیدا کند و حس کند که شما دل‌اتن می‌خواهد او از وضعیتی که دارد به وضعیت بهتری دست پیدا کند. اما اگر لحن و کلماتی که برای انتقاد کردن انتخاب می‌کنید، نامناسب باشد؛ طرف مقابل‌تان حس می‌کند که شما می‌خواهید او را زمین بزنید و به این ترتیب، تاثیر حرف‌ها و انتقادات‌تان به حداقل می‌رسد.

11. عصبانی نشوید

تا وقتی خودتان نخواهید، هیچ‌کس نمی‌تواند شما را آن‌قدر عصبانی کند که کنترل‌تان را از دست بدهید
. همیشه وقتی در برخورد با دیگران عصبانیت به خرج می‌دهید، پیشتر و بیشتر از آن‌که به طرف مقابل‌تان آسیب بزنید، به خودتان آسیب می‌رسانید. عصبانیت نمی‌گذارد حرف‌های‌تان منصفانه شنیده شود. وقتی انتقاد می‌کنید، اجازه ندهید احساسات شخصی‌‌تان مزاحم تاثیر حرف‌های‌تان شود.

12.غیرمستقیم اشاره کنید

به صراحت و مستقیما شروع به انتقاد و سرزنش نکنید. سعی کنید با طرح سوالاتی هدف‌‌دار، شخص را وادار کنید تا مسیر بحث را به همان سمتی که شما می‌خواهید بکشاند و آن‌وقت حرف‌تان را شروع کنید. توانایی‌ها و هوش و استعداد طرف مقابل‌تان را به خاطر کاری که اشتباه انجام داده و حالا مورد انتقاد شماست، یک‌باره زیر سوال نبرید

13 . بگذارید از خودش دفاع کند

با چند سوال هدف‌دار و غیر مستقیم، سعی کنید او را در وضعیتی قرار بدهید که خودش همه حرف‌ها را بزند. او با این کار، می‌تواند از خودش دفاع کند و لااقل آن مساله‌ای را که مورد انتقاد شماست، از زاویه دید خودش برای‌تان تعریف کند. به این ترتیب، شاید در تصمیم شما برای انتقاد کردن، تجدید نظری به وجود بیاید. وقتی شما و طرف مقابل‌تان با هم به نتیجه مشترکی برسید، احتمال این که در پایان بحث بتوانید به نتیجه‌ دلخواه‌تان برسید بیشتر می‌شود.

14. موضوع را روشن کنید

تا آنجا که ممکن است، وضعیت مورد بحث را برای خودتان روشن کنید. برای این که بتوانید یک مساله را به خوبی حل کنید، باید شرایط را خوب درک کنید درباره زوایای مختلف موضوع مورد بحث، از خودتان سوال کنید و سعی کنید به آن سوال‌ها جواب بدهید. تا آنجا که برای‌تان مقدور است خودتان را در شرایط طرف مقابل قرار بدهید و سعی کنید موضوع را از چشم او ببینید و شرایطش را درک کنید. در میان گفتارهای انتقادآمیزتان هم بهتر است هر از گاه به این موضوع اشار کنید که مثلا اگر من جای تو بودم یا اگر من توی این موقعیت قرار می‌گرفتم . . . و بعدش هم نظر او را درباره پیشنهادتان جویا شوید

15.اشتباهات‌تان را قبول کنید

وقتی در لابه‌لای حرف‌های‌تان به اشتباهات خودتان هم اشاره‌ای می‌کنید و آنها را می‌پذیرید، طرف مقابل‌تان هم راحت‌‌تر می‌تواند اشتباهات خودش را قبول کند اگر مقدور است بدون این که اسمی از شخص یا اشتباهش. به میان بیاورید (به ویژه در میان جمع) مشکل را به صورت غیرمستقیم و به نحوی مطرح کنید که فقط شما و طرف مقابل‌تان از موضوع سر در بیاورید، این کار را انجام بدهید. این شیوه در خیلی از موارد جواب می‌دهد.

16. گاهی تنبیه کنید

اگر شما مدیر یک مجموعه‌اید و یکی از زیردستان‌تان خطایی می‌کند که باید مورد انتقاد قرار بگیرد، یکی از بهترین راه‌ها برای انتقاد از او و تنبیه کردنش این است که اول، اشتباهش را به او تذکر بدهید و بعد، از خود او بخواهید که تنبیهی برای خودش در نظر بگیرد. در بیشتر موارد، تنبیهی که آن شخص برای خودش در نظر می‌گیرد بیشتر و سنگن‌تر از آن چیزی است که شما در ذهن‌تان برای او در نظر گرفته بودید. اما اگر آنچه او گفت، خیلی کم‌تر از آن چیزی بود که شما در ذهن داشتید، تعارف را بگذارید کنار: «متاسفانه این تنبیه از آن تنبیهی که من برای شما در نظر گرفته‌ام خیلی سبک‌تر است، به نظر من عادلانه‌ترین تنبیه برای این کار شما این است که . . .»

۱۳۸۵ بهمن ۸, یکشنبه

والضحی


چهل روز بر پیامبر وحی نازل نشد ، تا اون موقع اصلا سابقه نداشت که اینقدر فاصله بین وحی های الهی به پیامبر باشه
مشرکان هم از این فرصت استفاده کرده و وقت و بی وقت پیامبر رو مسخره می کردند و می گفتند چی شد محمد ؟ خدا جونت باهات قهره؟؟

تا اینکه خدا این سوره رو نازل میکنه و با این سوره یه تو دهنی محکمی میزنه به همه مشرکان
به نظر من ، از این دیگه بهتر نمیشه به کسی دلگرمی داد و بهش بگی که پشت و پناهت هستم و به قول معروف ، دارمت داداش
خود ِ خدا قسم می خوره که هیچ وقت تو را ترک نکردم و البته که اون دنیات مهمتره و ما اینقدر بهت عطا کنیم که راضی شوی
خلاصه خدا توی این سوره سنگ تموم میذاره برای پیامبر

بی نهایت این سوره رو دوست دارم. هر چند که مخاطب اصلی این سوره خود ِ پیامبر هست ولی میشه اونو به خودمون هم بسطش بدیم. مخصوصا که در انتهای سوره نعمت هایی که به پیامبر داده رو بهش یادآوری میکنه و میگه همیشه شکر گذار باش
هر وقت که از سختی های روزگار به تنگ میام یا اینکه احساس میکنم که دارم ناشکری میکنم ، بی درنگ سراغ این سوره میام
آخه همه ما آدمها ، یه چیزایی رو خیلی دوست داشتیم به دست بیاریم و دعا دعا می کردیم که به دست بیاریم، بعدن که بدستش آوردیم بعد از مدتی برامون عادی میشه و یادمون میره که چه لطف هایی خدا به ما داشته و دوباره میزنیم تو کار ِ ناشکری
این سوره رو که میخونیم ، همه چیز رو بهمون یادآوری میکنه

تلاوت فوق العاده این سوره با صدای استاد عبدالباسط ، به شدت بهتون توصیه می کنم که دانلودش کنید حجمش کمتر از دو مگابایت هست ، خیلی وقتتون رو نمی گیره
اما میتونه رفیق خوبی باشه برای خیلی از لحظه ها

Download zoha برای دانلود کردن ، روی لینک کلیک راست کنید و سپس Save Target As رو انتخاب کنید

به نام خداوند بخشنده مهربان
قسم به روز روشن
قسم به شب و هنگام آرامش آن
که خدای تو هیج گاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است
و البته عالم آخرت برای تو بسی بهتر از نشاه این دنیا است
و پروردگار تو بزودی به تو چندان عطا می کند که راضی شوی
آیا خدا تو را یتیمی نیافت که در پناه خود جای داد
و تو را در بیابان مکه ره گم کرده یافت , راهنمایی کرد
و تو را فقیر ( الی الله ) یافت ( به دولت نبوت ) توانگر کرد
پس تو هم یتیم را هرگز میازار
و فقیر و گدای سائل را از درت به زجر مران
و اما نعمت پروردگارت را بر امت بازگو

چند نکته

به دنبال ِ مطلبی که نقل قول کردم از وبلاگ ِ الپر و ابطحی عزیز (اینجا) بگذارید بگویم که الپر بحث ِ عاشورا را ادامه داده و نکاتی می نویسد. می توانید پی گیری کنید. من ابدا تعصب روی مطلبهای الپر ندارم. من فقط امید دارم دانشجو ها تحقیق کنند و فکر کنند.

نظر ِ من درباره ی عاشورا بسیار ساده است. حسین معلم بزرگی است برای کانادا و دیگر جاهایی که دارند تلاش می کنند بیشتر به انسان آزادی بدهند. به زور خواستند از او بیعت بگیرند. گفت: اگر مسلمان نیستید (که به آزادی احترام بگذارید) لا اقل آزادمرد باشید.

نظر ِ مرا به عنوان یک دانشجو درباره ی امام حسین بخوانید.



--------------------
وب سایت خاتمی عزیز هم نکته ی جالبی نوشته:

چرا همه بخشهای جهان به سمت اتحاد پیش می روند، اما قدرتهای بزرگ از اتحادیه شدن این منطقه حمایت نمی کنند؟

آمریکا هنوز درگیر غرور فتح عراق است، در صورتی که رفتار آمریکا و عدم برداشت از گزارش نسبی «بیکر- همیلتون» نشان دهنده این است که هنوز حقایق درک نشده است. (اگر نمی دانید این گزارش ِ بیکر- همیلتون چیست این را بخوانید.)

سخنران بعدی این نشست جان کری، رقیب انتخاباتی جورج بوش بود. جان کری نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در اظهارات خود با حمایت از نظرات خاتمی گفت: نظرات آقای خاتمی و تلاش های ایشان برای منطقه و دنیا با اهمیت بوده است.

آمریکایی ها دنیا را خارج از کشورشان به گونه ای می بینند که با واقعیت ها و حقایق فاصله دارد. من حامی انزوای هیچ کشوری نیستم. سیاست انزوای کشورهای مختلف به ضرر تعادل و عقلانیت منطقه است.

باید از حساسیت کشورها نسبت به هویت و امنیتشان درس گرفت و لحن ها را عوض کرد. ما گرفتار تعصب هستیم و برای شکست بن بست ها باید تعصبات را کنار گذاشت.

جان کری گفت: همانطور که آقای خاتمی متذکر شدند بعد از اشغال افغانستان و عراق بن لادنیسم زیاد شده است. اما باید از اهانت پرهیز کرد.

------------




... محمد

۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟


این مطلب رو دوسال پیش نوشتم ، شب عاشورا. اون موقع به خاطر کنکور و تست و دوستای خرخون و.... از نظر روحی به مرحله انفجار رسیده بودم . اون شب قبل از اینکه اینها رو بنویسم سعی کردم با جهل و نادونی یکی از نزدیکانم از واقعه عاشورا مبارزه کنم اما نمی دونستم ، تعصب داغ اون از نفس سرد من قویتره . خیلی ناراحت شدم انگار تمام آدمهای اطرافم پوچ شده بودن ، که بازهم کاغذ و قلم به دادم رسید و اینها رو نوشتم .نوشتن یکی از بهترین راه ها برای حرف زدن با خود ِ واقعیمونه . حتما امتحان کنید .

با عصبانیت نوشتم ، الان دیگه به بعضی جاهاش معتقد نیستم ولی دوست دارم بخونیدش و نظرتون رو بگید.

.

هزاران سال پیش خواهران و برادران من ، تو را ، در ورای بتها ، ستارگان و خورشید می پرستیدند . چون پرستش نیاز است به معبود ، گرچه عقل سنگی و چوبی اش را بپرستد اما دل ، پیامبر راستین است حتی اگر عقل برایش بتکده بسازد .

هزاران سال پیش مردم با ایمان تر بودند چون بتی را می پرستیدند اما دریغا که امروز هر نفس بتی شده است که صاحبش را به پرستش خویشتن وامی دارد و هر بت ، پرستنده بتی اعظم .

این جهل است که پیرهن لات ها و هبل ها و عزا ها را بر تن کرده ، جهل ، بزرگترین درد بشریت . جهلی که در آغاز خلقت مقدس ترین آرمانها و آرزوها را در بر داشت ، جهلی که خداوند در قرآن از آن یاد می کند : انه کان ظلوما جهولا * چون در سرازیری تمدن قرار گرفت آنچنان پست و خوار گشت که امروز ، من و تو ، آن را جهل می خوانیم .

نیرومندترین سلاحی که تا به حال بر علیه بشر به کار گرفته شده ، در دستان خود بشر . و این خاصیت جهل است که انسان را به طواف کالبد خویشتن وامی دارد و تمام خواستها ، نیازها و اعمال و عبادات را همسوی خویش می کند . دایره وار ، از خود به خود .

و جهل چون رنگ و لعاب نیازهای بشری را به خود می گیرد ، همچون دیوی مخوف می گردد که مطیع بودنش ، حلال و نزدیک شدن به آن و رسوا کردنش گناهی ست بالاتر از خوردن میوه ممنوع .

چه تشابهی ست میان جهل و هبوط ، که هر دو از خود به خود می رسند ، تنها با یک تفاوت کوچک ، تفاوتی که هستی و کائنات را به وجود آورد و چقدر جالب که به خاطر همان تفاوت کوچک ما را جاهل خواندند، چه حسن تشابهی !

نمی دانم آنچه می گویم حقیقت است یا دروغ ، اما ذهن آشفته و ایمان سستم بر این باور است که آن چیز که باید گفت آنقدر واضح و روشن است که مرا حاجتی به زبان گویا نیست ، باشد که چشم ها بینا گردد .

.

* انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فََاَبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا

ما امانت را بر آسمان ها و زمین ها و کوه ها عرضه کردیم ، پس ، از پذیرفتن و حمل آن خودداری کردند و از آن هراسناک بودند و انسان آن را بر دوش کشید . به درستی که او ستمگر و نادان است . (سوره احزاب آیه 72 )

.

مهزاد

روايت پسران کشاورزی که به دنبال بخت و اقبال خود بودند


در روزگاران گذشته دهقانی دو پسر داشت. روزی آنها به پدر گفتند:
ـ پدر! ما مي خواهيم دنيا را سياحت كنيم و به دنبال روزي و اقبال خود باشيم. مي خواهيم بخت و اقبال خودمان را بيازمائيم. اگر نتوانستيم و همچنان تهيدست مانديم ، برمی گرديم و پيشه شما را ادامه می دهيم.
و به اين ترتيب از روستا بيرون آمدند و قدم در راه گذاشتند. به خواست خدا ، يکی از مقربانش در مسير آنها قرار گرفت. گفت:
ـ بچه ها، شما فرزندان دهقان دولتمندی هستيد. هر آرزويي داريد ، بازگوئيد. برآورده كردن آن با ما!
يکی از آنها که اسبی تيزرو داشت ، گفت:
ـ ای پيرمرد بزرگ! خدا خيرت دهد! من به دنيا نيامده ام كه براي گذران زندگي دست طلب دراز کنم. عقل دارم و بدنم سالم و تندرست است. باز اگر نتوانم خود را سير کنم ، هر چه می خواهد بشود.
ـ برو پسرم. خدا پشت و پناهت باشد.
فرستاده خدا با اين حرف او را با دعای خير بدرقه کرد. اما برادر ديگر که سوار يابو می رفت ، در پاسخ به پيشنهاد مرد خدا گفت:
ـ ای مرد خدا! بموقع آمدی. من دوست ندارم تمام عمر مانند پدرم رنج و محنت بکشم. خواهش می کنم به من ثروت بدهيد.
مرد خدا گفت:
ـ اگر از اين رودخانه عبور کنی به کوهی خواهی رسيد و غاری خواهی ديد. دروازه ای هست که اگر آن را باز کنی ، می توانی به ثروت برسی.
سپس کليد دروازه را به او می دهد و تأکيد می کند : به نصيحت من گوش کن و به حرفهايم به دقت عمل کن. مبادا چيزی را فراموش کنی.
اما پسر دهقان در حسرت رسيدن به ثروت ، گوش هايش را کر کرده بود ، منتظر شنيدن حرف های او نشد و با عجله به طرف غار شتافت. خود را به رودخانه زد و شناکنان رد شد. به غار رسيد و دروازه را باز کرد و چشمش به ثروت بيکران افتاد. اما برای بردن آن همه طلا و جواهر حتی يک توبره هم نداشت. اينجا بود که متوجه شد به مهمترين قسمت از حرفهای مرد خدا توجه نکرده بود. به هر حال تا جايی که می توانست به طلا و جواهر پنجه زد و حتی با دندانهايش نيز مقداری برداشت و از غار بيرون رفت. آن مقدار که برداشته بود گذاشت و خواست دوباره وارد غار شود که دروازه بسته شد. در همين حال مرد خدا ظاهر شد و گفت:
ـ مرد جوان! به حرفهايم گوش نکردی. حالا بايد به همين مقدار طلا که برداشتی بسنده کنی. تو سه چيز اساسی را فراموش کردی:


اولاً می بايست قبلاً حساب می کردی که تقريباً چقدر نياز داری.

ثانياً هيچ ظرفی با خود برنداشتی

و ثالثاً به خاطر يک مشت طلا ، کليد دروازه را جا گذاشتی.


۱۳۸۵ بهمن ۶, جمعه

سعی کن همیشه اولین شانس دریابی



مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بودکشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد"مغرور شد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد... اما.........گاو دم نداشت!!!!


زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

۱۳۸۵ بهمن ۵, پنجشنبه

چگونه می توان یك حافظه بهتر داشت ؟



تا حالا شده به اتاقی برید و ندونید چرا به سمت اون اتاق رفتید؟یا تا حالا شماره تلفن منزل خودتونو رو فراموش کنین؟؟ دوستای عزیز شفا اینجا می خواهم بهتون بگم برطبق مقاله ای که اخیرا خوندم و بر پایه یافته های علمی اکثر این فراموشی ها ناشی از استرسه! و با توجه به شرایط اجتماعی و ... اکثر مردم کشور ما استرس های زیادی رو در طول زندگیشون تحمل می کنن! توصیه های برای تقویت حافظه در مقاله ای خوندم که خوبه شما هم بخونید و در زندگیتون بکار ببرید ....

توصیه هایی برای تقویت حافظه:


١. موز ! دوستای من به جای چیپس و پفک و .... موز بخورید


٢. با خودتون مهربون باشید! انجام کارهای مورد علاقه مانند خریدن یک شاخه گل , کتاب رمان, ملاقات دوستان قدیمی و ........ باعث افزایش ترشح هورمون " دوپامین " می شود که احساس خوبی را در فرد به وجود می آورد و این افزایش تاثیر مثبتی بر سلسله اعصاب و آن بخش از مغز که مسوول حافظه است می گذارد


.٣. قدم بزیند : زنان یا مردانی که به طور مرتب قدم می زنند بسیار کمتر دچار فراموشی میشوند . چرا؟ تحقیقات نشان داده است که فعالیت ,ارتباط مغزی را در بخشی که ذهن مسوول حافظه است گسترش می دهد.


٤. غذای سس دار نخورید : بر اساس تحقیقات انجام شده برروی عادت غذایی بیش از ٨ هزار نفر , استفاده از این نوع سس ها و غذاهای سویا دارباعث کاهش قدرت حافظه می شود. علت آن است که یک ماده شیمیایی موجود در این نوع سس ها و سویا که گفته می شود ضد سرطان و بیماری قلبی است دقیقا عکس این خواص را با خود دارد. با این حال یک بار خوردن آن در هفته چندان مشکلی ندارد!


٥. خواب به موقع : یک استراحت خوب مغز می تواند اطلاعات بشتر و بهتری را به حافظه شما باز گرداند تا مغزی که تمام روز را بدون استراحت گذرانده باشد .


٦. بیشتر به خودتان برسید : تحقیقات نشان می دهد افرادی که رژیم های غذایی بسیار کم کالری در برنامه روزانه خود دارند نه تنها پروسه اطلاع رسانی را بسیار کند انجام می دهد بلکه از دیگر افراد هم سن و سال خود که این رژیم را ندارند نیز کمتر قادر به استفاده از حافظه خود می باشند. لذا به فکر خود باشید و رژیم های غیر موجه را فراموش کنید.


٧. چای گیاهی بنوشید : آهن برای عملکرد صحیح حافظه ضروری است و نوشیدنی های کافئین دار به علت دارا بودن موادی به نام " تانن " (اسید تانیک) که ٧٥ درصد آهن موجود در بدن را از بین می برند.


٨. خوردن قند و شکر مصنوعی را کاهش دهید : این امر ممکن است در کاهش وزن به شما کمک کند اما نوشیدن بیش از یک یا دو نوشیدنی رژیمی در طول روز حافظه دراز مدت شما را تخریب می کند . خوشبختانه تاثیرات منفی این مسئله دائمی نیست و شما به راحتی می توانید با قطع مصرف شیرینی های مصنوعی مجددا حافظه خود را اصلاح کنید.


9. بهره گیری از سه قانون اولیه تداعی ارسطو

*-قانون تشابه : خاطره مشابه با تاثیر معینی به یاد می ماند . *-قانون عكس یا متضاد : اگر دو یا چند تاثیر ، آنتی تز یكدیگر باشند داشتن یكی سبب یاد آوری دیگری می شود. *-قانون همزمانی یا همراهی : اگر دو یا چند تاثیر همزمان اتفاق بیافتند ، بروز یكی سبب یاد آوری دیگری می شود .


10-اعتماد به نفس : اعتماد به حافظه نخستین گام تقویت حافظه است ، باید به قوی بودن حافظه خود اعتماد داشته باشید . باید از كاربرد كلمات و جملاتی كه موجب تضعیف حافظه می شوند جدا" خودداری كنید . حتما" از گفتن جملاتی نظیر حافظه ام یاری نمی كند ، حافظه ام ضعیف شده است …. خودداری كنید. چرا كه با گفتن این جملات ، به خودتان تلقین می كنید كه واقعا" حافظه تان ضعیف شده است ، در آن صورت حافظه نیز به یاری شما نمی شتابد .


توجه توجه!!!دوستای من !!!موقع امتحان سرتون خیلی زیاد به طرف ورقه و پایین خم نکنید!چون باعث کاهش کارایی مغز و حافظه شما میشه.

۱۳۸۵ بهمن ۴, چهارشنبه

حمله ی مغول ها قسمت ِ 10/1

هولاگو (هُ لا گو) قصد داشت تمام كتابها و آثار علمي را آتش بزند و دانشمند ها را از بين ببرد، همانگونه که خانه ها را آتش زده بود و مردم را قتل عام کرده بود. دانش پیشه های ایرانی دلشوره داشتند. بعضی مهاجرت کردند و بعضی کلاسها را تعطیل. دوره ای بود پر از تنش و جنگ و آوارگی. خواجه فهمید كه مغولها به پيشگويي از روي ستارگان بسيار علاقمندند. اين بهترين نقطه ضعف مغولها بود.

خواجه با اين ادعا كه مي تواند طالع لشگريان مغول را پيشگويي كند و به ترین زمان برای حمله های بعدی را از روابط ِ بین ِ ستاره ها بخواند توانست‏ به هلاكو نزديك شود. کم کم توجه ِ هلاکو را جلب کرد و در تصمیم گیری های او دخالت می کرد. او مشاور ِ علمی (Scientific advisor) هولاگو شد. اینطور بود که از تلف شدن كتابهاى ارزشمند ِ ایرانی توسط اشغالگران ِ ایران عملی نشد.

خواجه در شرايط مستعدي پا به هستي نهاد. آنزمان کشور ِ ایران پر بود از معلم و نیمچه معلم ِ علوم ِ مختلف. خواجه در حدود ِ سالهای زندگی ِ دانشمندانی چون: فیبوناچی (که با اعداد ِ فیبوناچی معروف است)، المغربی (ریاضیدانی که در اسپانیا به دنیا آمد و برای کارهایش در مثلثات معروف است) و هی یانگ (که برای نوشتن ِ راه حلی برای معادلات درجه ی دو و همچنین مربع های جادویی و دایره های جادویی معروف است) زندگی می کرده است. او حدود ِ شش سال از جلال الدین رومی (مولانا) بزرگتر بوده. این زمانی بوده که حدود ِ سیصد و شصت سالی بوده که خوارزمی (مبدع ِ الگوریتم رایانه ای)، صد و هفتاد سالی بوده که بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی، و شصت سالی می شده که خیام فوت شده بودند.

تولدش: در روز یکشنبه 29 بهمن ماه سال 579 هجري شمسي، در شهر ِ جهرود شهرستان قم

مرگش: در روز سه شنبه پنجم تیر ماه ِ سال 653 هجري شمسي، در کاظمین در سن 74 سالگي.

وی در 74 سالگی به بغداد رفته بود تا ترتیب ِ انتقال ِ چندین هزار كتاب و ابزارهاي رصد كردن ستارگان به بغداد را بدهد. در روز ِ مرگ وی در شهر ِ کاظمین بود و در همانجا دفن شد.

نامش
محمد پدر ِ جعفر، پسر ِ محمد پسر ِ حسن ِ توسي


توجه کنید که دو تا دانشمند ِ معروف به نام ِ توسی داریم. یکی شرف الدین ِ توسی و دیگری نصیر الدین توسی. شرف الدین کسی بوده که مقاله ی مهمی درباره ی حل کردن ِ معادلات درجه ی سه دارد. او هفتاد سال قبل از نصیر الدین در توس به دنیا آمده است و متاسفانه من نتوانستم هنوز بفهمم که این دو چه نسبتی با هم داشته اند.


... محمد

عاشورای واقعی

ابطحی نکات مهمی در وبلاگش نوشته:

مدتی است که جلسات آقای خاتمی و آقای کروبی که من آنان را می بینم و جلسات آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر در مورد نگرانی از وضعیت خطرناک فعلی ایران است. دیشب آقای کروبی جمعی از سیاست مداران را دعوت کرده بود که در سطح وسیع تری نگرانی های موجود را بررسی کنند...

آقای صدر، معاون سابق وزارت خارجه در سخنانش توضیح میداد که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب هیچ وقت در معرض چنین خطراتی نبوده ایم؛ زیرا برای اولین بار است که علیه ایران قطعنامه تحریم بین المللی صادر شد. ...

حرف دل همه ی ما مثل مردم این بود که دریغ است ایران ویران شود. تا فرصت هست، البته اگر باشد، تلاشی باید کرد.

-------------------
عاشورای واقعی
-------------------

اما الپر ِ عزیز نکات ِ جالبی از عاشورا نوشته:

از نمایشگاه کتاب خریده بودم: "عاشورا پژوهی؛ با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین" که آقای محمد صحتی سردرودی آن را نوشته و انتشارات خادم الرضا به چاپ رسانده.

این کتاب مستندا ثابت کرده

- عبارت "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" که همه فکر می کنیم حدیث است، چنین نیست. فقط یک شعر است که به غلط آن را منتسب به ائمه کرده اند.

- عبارت "هل من ناصر ینصرنی" هم باز یک شعر است که از امام حسین نیست و به زبان اهلش "زبان حال" است.

- عبارت "ان الحیات عقیده و جهاد" هم شعر یک شاعر است، نه کلام امام حسین!

- حتی عبارت "ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی" هم از امام نیست. امان از این شاعران!!

- امام حسین حج را نیمه کاره رها نکرد؛ اصلا احرام تمتع نبسته بود، احرام عمره بسته بود که کامل کرد و بعد به سمت کربلا حرکت کرد.

- شریح قاضی فتوایی برای قتل امام حسین نداده.

- امام سجاد روز عاشورا اصلا بیمار نبوده و چنین تعبیری از اساس غلط است. ممکن است اگر چیزی بوده، زخم شمشیر باشد که در میدان جنگ خورده اند.

- خشن دیدن حادثه کربلا و توجه به جنبه های جنگی و خشونت بار آن بسیار تحت تأثیر فرهنگ و اندیشه زیدیه است که امام را قائم به سیف تعریف می کنند، در مقابل تعریف شیعه اثنی عشری که امام را هادی و هدایت کننده می خواند و می خواهد.

- ماجرای سر کوبیدن حضرت زینب به چوبه محمل هم دروغی بیش نیست.
و کلی بحث دیگر که حوصله اش در اینجا نیست.

اگر مسلمان و شیعه و اهل عاشورا هستید، امیدوارم دنبال درک عاشورای واقعی باشید، نه عاشورای خرافی. و اگر به سرعت این را بپرسید، حق دارید، که مگر عاشورای واقعی هم این روزها یافت می شود؟!

------

البته به نظر ِ این حقیر در ماجرای عاشورا هر چه از داستان فاصله بگیریم و به ماجرای گرفتن ِ آزادی به زور از تفکر ِ حسین نگاه کنیم بیشتر درس می گیریم.

... محمد

۱۳۸۵ بهمن ۳, سه‌شنبه

دور ِدنیا در شش قدم


به عقیده بعضی از دانشمندان ، جهان یک گرافی از درجه شش هست

حالا ای که گفتی یعنی چه ؟؟؟!!!ها

چهل سال قبل ، یک جامعه شناس به نام آقای استنلی میلگرام یک نظریه داد ، خلاصه ی نظریه اش این بود که "دنیا خیلی کوچیکه و همه ی مردم می تونن با یک زنجیره ی حداکثر شش نفری به هم متصل بشن" . اما چون اون زمان به قول معروف امکانات کم بود ، نتونست نظریه اش رو اثبات کنه
تا اینکه از چند سال پیش ، دوتا پروژه همزمان دارن روی این موضوع کار می کنند. یکی از این پروژه ها توی دانشگاه کلمبیا داره انجام میشه و به نتایج رضایت بخشی هم رسیدن
اونا دست به دامن شبکه اینترنت شدن و از مردم درخواست کردن که با ثبت نام توی سایتشون یه حساب ای میل ( جیکنامه به قول بعضی ها ) بهشون داده میشه و سپس با فرستادن یک ایمیل به هر کسی توی هر جای دنیا که دوست داری ، این آزمایش رو میکنی که آیا می تونی چهارتا واسطه پیدا کنی که بتونه شما دوتا رو به هم وصل کنه

مثلا من میخوام ببینم آیا میشه با کسی که توی جنگلهای آمازون زندگی میکنه ، یه جورایی آشنا باشم
خوب کافیه که یه دوست داشته باشم که اون یه دوست داشته باشه که توی قاره آمریکا زندگی کنه و اون دوست ِ دوستم یه دوستی داشته باشه که حوالی جنگل آمازون زندگی کنه و این دوست ِدوست ِدوستم یه دوستی داشته باشه که به دست جنگلیهای آمازون اسیر شده باشه و فردا بخوان یه خورشت گوشت ازش درست کنند
پس من از طریق دوست ِدوست ِ دوست ِ دوستم میتونم با یه آمازونی آشنا باشم

ایده جالبی هست. البته ما هم یه ضرب المثلی داریم توی ایران که میگه دنیا خیلی کوچیکه.....حالا اینا اومدن یه خورده اینترنتیش کنن
مشخص بود که باید همچین روابطی توی دنیا وجود داشته باشه ، آخه همش زیر سر این آدم و حوا هست. اگه یه خورده شکمو بازی رو می ذاشتن کنار و اون میوه رو نمی خوردن دیگه کار به اینجاها نمی کشید
راستی اینجا کسی وکیل نیست که یه دعوی حقوقی تنظیم کنیم و پای آدم و حوا رو بکشونیم به دادگاه لاهه

از موضوع اصلی دور نشیم ، اگه دوست دارید بیشتر چیز میز در مورد این نظریه بدونید ، یه سری به این آدرس بزنید Small World Project - Columbia University

forever84_

---------------
توی این عکسی که گذاشتم ، هشت تا بچه دست به دست هم دادند ، در صورتی که باید شش نفر می بودند. حالا شما گیر ندید دیگه
راستی آقا محمد ،میشه توی آرشیو موضوعی یه قسمتی هم برای مطالب علمی قرار بدید

۱۳۸۵ بهمن ۲, دوشنبه

آروزها چقدر دست یافتنی هستند


درسال ۱۳۳۳ هجری شمسی عيسی و عبدالله اميدوار، دو برادر ماجراجوی ايرانی، با شور و عشق فراوان برای ديدن ناديده های کره خاکی سوار بر موتورسيکلتهای خود شدند و از زادگاه خود تهران گذشتند و سفری را آ غاز کردند که لحظه به لحظه آن برای اين دو برادر سرشار از حادثه و اتفاق بود و وقايع تلخ و شيرينی که در آن سالها در بزرگترين و معتبرترين نشريات جهان در باره سفرهای آنها چاپ می شد شگفتی و تعجب و تحسين خوانندگان آن زمان رو برمی انگيخت.
جنگلهای مخوف و وحشتناک آمازون و آفريقا، صحرای گرم و سوزان ربع الخالی عربستان، سرزمينهای ناشناخته آمريکا ، استراليا ، قطب شمال و جنوب يخ زده و منجمد... را اين دو برادر جهانگرد که روزگاری کوهنورد و صخره نورد بودن با عزمی راسخ و نگاهی به افقهای دور...


درنورديدند. هفت سال اول سفر رو با موتورسيکلت و سه سال آخر نيز با استفاده از اتومبيلی که شرکت سيتروئن به آنها اهداء کرده بود پيمودند . هزاران عکس ، تصوير، فيلم، صنايع دستی کشورهای مختلف و بسياری از تحقيقات و خاطرات و آثارديگر ماحصل سفر اين دو برادر است که آن آثار کم نظير را در ساختمانی در مجموعه فرهنگی-تاريخی سعدآباد بنام موزه برادران اميدوار می توان ديد.


بعد از پايان اين سفر عبدالله برادر کوچکتر به شيلی رفت و در آنجا ازدواج کرد و شرکت فيم سازی در شيلی تاسيس کرد و عيسی برادر بزرگتر در ايران ماند و موزه برادران اميدوار را راه اندازی کرد.


عبدالله می گه :"يادمه وقتی پنج شش ساله بودم از اين بچه هايی بودم که محال بود شب بخوابم مگه روی دامن پدرم. پدرم مثل اکثر ايرونيا، نقال خيلی خوبی بود. فکر می کنم روی گفته ها و داستانای ايشون بود که فکر شورش جهانگردی به کله من رخنه کرد. يادمه وقتی هشت ساله بودم، يه روز پدرم داشت روزنامه کيهان می خوند و توی صفحه اول نوشته شده بود "در تبت دنبال يک خدا می گردند!" من از پدرم پرسيدم ما از موقعی که به دنيا اومديم فقط يه خدا داشتيم! پس چطور اينا دارن دنبال خدا می گردن؟ پدرم گفت پسر، در تمام دنيا يه مذهب نيست و هر کشوری غذا، لباس و فرهنگ مختلفی داره!"


اين دو برادر ماجراجو در اين سفر طولانی پا به خيلی جاها گذاشتن. سرزمينی رو ديدن که مردمش دنبال يه خدا می گشتن! به جزيره آدم خورا رفتن و کم مونده بود خورده بشن و با اسکيمو ها توی يه اطاق يخی شب رو به صبح رسوندن!

دوستای عزیزم ..واقعا آروزها چقدر دست یافتنی هستند!!!دوتا برادر به عشق کشف ناشناخته ها دور دنیا رو میگردن....اگه دوست دارید در زمینه سفرهای برادران امیدوار بیشتر بدونید روی این لینک کلید کنید


درضمن باتوجه به اینکه سایت بی بی سی با هردوبرادر مصاحبه و اونها رو منتشر کرده و متاسفانه سایت بی بی سی جزو سایتهای فیلتر شده است ...من فایل اصلی همه مصاحبه ها رو دارم ..اگه دوستان مایل باشن هراز چندگاهی یکی از داستانهای جالب و البته علمی اونها رو براتون می نویسم.البته در سایت برادران امیدوار می تونید فیلمها و عکسهای زیادی از دور دنیا رو دانلود کنید

۱۳۸۵ بهمن ۱, یکشنبه

لاک پشت من


لاک‏پشتم را از سر چهارراه استانبول به قيمت پنجاه تومان خريدم. کوچک بود، به اندازه يک کف دست، با گردن دراز و سربرافراشته و دست و پای خاکستری بد رنگ. از خريد شيرينی و شکلات عيد نوروز برمی‏گشتم. آن را نزديک بانک از ماهی‏فروش کنار پارکينگ ساختمان پلاسکو خريدم که تمام سال ماهی‏های مخصوص آکواريوم می‏فروخت و لاک‏پشت‏های کوچک و بزرگ و انواع خرچنگ و لوازم آکواريوم و غذای ماهی داشت. وقتی اولين بار لاک‏پشتم را ديدم، بين بقيه لاک‏پشت‏های داخل يک سبد پلاستيکی کز کرده بود و مرا نگاه می‏کرد. دور چشم‏های ريز و قرمز رنگش يک حلقه قهوه‏ای رنگ خودنمايی می‏کرد و بی‏حس و حالی خاصی در نگاهش موج می‏زد. اينکه من او را بخرم يا نه اصلاً نمی‏توانست برايش اهميتی داشته باشد. فقط نگاهم می‏کرد، سرد و بی‏احساس. همان موقع هم نمی‏دانستم چرا می‏خواهم او را بخرم. آن روزها هم پنجاه تومان پول زيادی نبود اما با صدتومان می‏شد يک بزرگترش را خريد و با دويست تومان خيلی بزرگترش را که به اندازه دو تا کف دست باشد. قيمت‏ها را که پرسيدم فروشنده گفت حاضر است سه تايش را صد تومان بدهد. نمی‏دانم چرا اين حرف را زد، من هيچ اصراری نداشتم که ارزانتر بخرم. فقط می‏خواستم، به بهانه قيمت کردن بقيه، لاک‏پشت خودم را بيشتر برانداز کنم. اما فروشنده، به خيال خودش، مرا به وسوسه خريد انداخت و وقتی ترديد مرا ديد گفت که می‏شود آنها را توی حياط خانه رها کرد تا در باغچه بازی کنند. اما من اصلاً حياط نداشتم و در يک آپارتمان هفتاد و دو متری در خيابان شادمان زندگی می‏کردم. اگرچه آن موقع اصلاً به فکر محل زندگی لاک‏پشت يا چيز ديگری نبودم. در واقع ديگر انتخابم را کرده بودم. بعدها که کتاب‏های کاستاندا را راجع به دون‏خوان و تعليماتش و کتاب‏های پال توييچی را خواندم، فهميدم در واقع لاک‏پشت مرا انتخاب کرده بود نه من او را. شايد هم همزمان همديگر را انتخاب کرده بوديم. به هر حال آن موقع هنوز آن کتاب‏ها را نخوانده بودم و به خودآگاهی مرحله چندم نرسيده بودم. لاک‏پشت را پسنديده بودم و فقط او را می‏خواستم و با اينکه با صدتومان می‏شد سه‏تايش را خريد، سه‏تايش را هم نمی‏خواستم. نمی‏دانستم با سه‏تا لاک‏پشت چه کار می‏شد کرد. ولی خوب يکی بهتر بود. اگر به درد هم نمی‏خورد، باز بهتر بود يکی بخرم تا سه‏تا. به گمانم حتماً پنجاه تومان می‏ارزيد يا شايد فکر می‏کردم پنجاه تومان ارزش چند ساعت تفريح و سرگرمی بچه‏هايم را داشته باشد. از ديدنش چه کيفی می‏کردند. از خريد خودم حسابی خوشحال و سرحال بودم. به محل کارم برگشتم. بسته‏های شيرينی و شکلات را روی ميز گذاشتم و خيلی بلند گفتم: »من حالا يک چيزی از کيفم درمی‏آورم که شما از ديدن آن تعجب خواهيد کرد ولی خواهش می‏کنم نترسيد و داد نزنيد چون اصلاً ترسناک نيست
آن روزها با خانم فريده مکری‏نژاد هم‏اتاق بودم که عادت داشت هر کاری می‏کردم توی ذوقم بزند. بعد فوراً لاک‏پشت را با افتخار به پشت، روی ميزم گذاشتم. لاک‏پشت روی شيشه ميز دست و پايی زد. کمکش کردم و او خودش را برگرداند و روی ميز شروع کرد به راه رفتن. پنجه‏های کوچک و ناخن‏های درازش را روی شيشه می‏کشيد و هر چند قدمی که می‏رفت برمی‏گشت و با دقت اطراف را نگاه می‏کرد. نگاهش هنوز يادم هست، بی‏پناه و تنها بود. شايد هم دنبال نگاه من می‏گشت.
خانم مکری‏نژاد گفت: »چه اسباب‏بازی مزخرفی، چه بد رنگ، چه کج سليقه
لاک‏پشتم را برداشتم و دست و پايش را تکان دادم و گفتم: »اسباب‏بازی نيست، زنده است


۱۳۸۵ دی ۲۹, جمعه

توصیه های مولانا برای شاد زیستن


1.اعتماد به خدا : مولانا یکی از روشهای مبارزه با غم و اندوه را اعتماد به خدا می دونه...البته این نکته رو هم باید گفت که در مسلک عرفا اعتماد به خدا در سه مرحله تعریف میشه .


اول ) اطمینان به خدا
دوم ) پناه بردن به خدا
سوم) تسلیم محض در برابر خدا


2.ایجاد تنوع در زندگی : البته منظور از تنوع در زندگی این نیست که زندگی رو کلا از این رو به اون رو کنین!!ایجاد تنوع در زندگی می تونه با تغییردر نگرش به طبیعت باشه ... و یا تغییر در رفتارهای ما نسبت به عزیزانمون باشه ...ویا تنوع در زیبا بخشیدن به رفتارهامون باشه...برای افراد شاد تماشای غروب یا دیدن شادی همسر و فرزند به همان زیبایی اولین دیدن است.


3. اغتنام فرصت و تاسف نخوردن بر گذشته : مولانا همه آدمها رو به تاسف نخوردن از گذشته و استفاده از زمان حال دعوت می کنه.
یک روز بدرالدین ولد در حضور مولانا از دوری شمس آهی می کشه.مولانا مدتی ساکت میشه بعد به اون میگه : اگر اونو درک نکردی به روان مقدس پدرم ؛به کسی رسیدی که در هر تار موی او صد هزار شمس تبریزی آونگان است.


ای خنک آن را که او ایام پیش
مغتنم دارد ، گزارد وام خویش

اندر آن ایام کش قدرت بود
صحت و زور دل و قوت بود

و آن جوانی هم چو باغ سبز و تر
می رساند بی دریغی بار و بر

پیش از آن کایام پیری در رسد
گردنت بندد به حبل من مسد


4.مصاحبت با انسانهای شاد : مولانا در فیه ما فیه توصیه جالبی داره.می گه وقتی با یکی که نمیشناسی روبرو می شی...تو ساکت باش و بذار اون حرف بزنه تا بتونی اونو بشناسی .حال اگه حرف نزد تو در حرف زدنت و کلامی که می خوای بگی دقت کن چون این کلمات نتیجه درون اوست که در تو منعکس شده است.


گفتم که بر حریف غمگین منشین
جز پهلوی خوشدلان شیرین منشین

در باغ درآمدی سوی خار مرو
جز با گل و یاسمین و نسرین منشین


5.مشاوره : من خودم همیشه به مشورت ایمان داشتم در همه مسائل ...به نظر من باعث میشه انسان در زندگیش موفق تر باشه . مولانا میگه به زبان آوردن غم و مشورت کردن باعث زوال غم میشه.


آن را که غمی باشد و بتواند گفت
غم از دل خود به گفت بتواند رفت

این طرف گلی نگر که ما را بشکفت
نی رنگ توان نمود و نی بوی نهفت


6.سکوت و کم گویی

خامشی بحر است و گفتن همچو جوی
بحر می جوید تو را ، جوی مجوی


در ویرایش این مطلب از مقاله دکتر محمدرضا برزگر خالقی استفاده شده است.

۱۳۸۵ دی ۲۸, پنجشنبه

دیدن نیمه پر لیوان سلامتی می آورد


زندگی زیباست
1. افراد شاد، اميدوار و خوش‌بين، دوستان بيشتري دارند و بهتر و عميق‌تر با ديگران ارتباط برقرار مي‌کنند. اين يکي از عوامل مهم کاهش استرس است.



2. افراد شاد، اميدوار و خوش‌بين، در ارتباط‌هاي دوستي و اجتماعي‌شان موفق‌ترند و کمتر دچار استرس مي‌شوند. به راحتي از دوستان‌شان کمک مي‌گيرند و از حمايت آن‌ها استفاده مي‌کنند، اما افراد ترسو و بدبين چون فکر مي‌کنند در اصل کسي نمي‌تواند به آن‌ها کمک کند، معمولا دچار مشکل مي‌شوند.



3. آدم‌هاي خوش بين و اميدوار سالم‌ترند، و آدم‌هاي غرغرو و بدبين که هميشه نيمه خالي ليوان را مي‌بينند؛ يا از سردرد شاكي‌اند يا قلب‌شان مي‌گيرد، يا فشار خون‌شان بالاتر از بقيه مردم است.



4. نا اميدي زانو درد مي‌آورد :دانشمندان دانشگاه تگزاس روي 480 بيمار زير 65 سال، که از دردهاي مفصلي به خصوص زانو درد رنج مي‌بردند، مطالعه کردند. آن‌ها نظر اين افراد را درباره جمله‌هايي مانند اين پرسيدند: «من هميشه قسمت‌هاي روشن موضوع‌ها را مي‌بينم»، يا «اگر حس كنم اتفاق بدي برايم مي‌افتد، حتما اين‌طور مي‌شود»، يا «بدبختي و مصيبت پشت سرهم بر من مي‌بارد». بررسي‌ها نشان داده که افراد بدبين كه اين گزاره‌ها را تاييد كرده‌اند، در انجام کارهاي روزمره، مثل بالا رفتن از پله، راه رفتن، سوار و پياده شدن از ماشين مشکل بيشتري داشته‌اند. افراد خوش‌بين، براي انجام تمرين‌هاي ورزشي بيشتر به خودشان زحمت مي‌دادند و همين موضوع روند بيماري آن‌ها را کندتر مي‌کند و کمک مي‌کند تا وضعشان بدتر نشود. اين يعني به زندگي و به بازگشت به آن اميدوار باش، تا بعد از عمل به خواب مرگ نروي و زود به هوش بيايي!



5. تفکر مثبت و نگاه خوش‌بينانه به روزگار، کليد زندگي شاد و طولاني است. براساس مطالعه‌هاي انجام شده، در آدم‌هاي خوش‌بين و آن‌هايي که هميشه اميدوارند که اتفاق‌هاي خوبي در زندگي‌شان خواهد افتاد، خطر مرگ در اثر بيماري قلبي يا ساير مشکل‌ها، كمتر است.



6. مرگ و مير در افرادي که به شدت خوش‌بين هستند و نگاه مثبتي به مسايل داشتند، 29 درصد کمتر بود. هم‌چنين مشخص شد افراد خوش‌بين، کمتر در اثر بيماري‌ها و حمله‌هاي قلبي مي‌ميرند، 77 درصد کمتر از بدبين‌هاست.

7. دنيا که به آخر نرسيده :خلاصه اين كه محققان مي‌گويند: افرادي که بدبين هستند و هميشه خودشان را سرزنش مي‌کنند، يا به شرايطي که نمي‌شود تغيير داد، فکر مي‌کنند، بيشتر دچار بيماري‌هاي جسمي مي‌شوند.در زندگي شرايط سخت و مشکل براي همه وجود دارد، اما مهم اين است که چه‌طور با اين مشكل‌ها برخورد کنيم. مهارت پذيرش و حل مشکل، بهترين راه حل براي رسيدن به سطح سلامت بيشتر است.روان‌شناسان مي‌گويند: وقتي يک مشکل براي‌تان پيش مي‌آيد، سعي کنيد از زاويه ديگري به مشکل نگاه کنيد. مشکل واقعي را شناسايي کنيد. راه‌حل‌هاي ممکن را پيدا كنيد. هميشه چند راه حل براي مشکل‌تان پيدا کنيد.روي راه حل انتخابي، تمرکز کنيد. بالاخره اگر فکر مي‌کنيد مشکل شما خيلي بزرگ و پيچيده است، آن را به مشکل‌هاي کوچک‌تر تقسيم کنيد، اين‌طوري راحت‌تر مي‌توانيد از پس مشکل‌ها برآييد.

در ویرایش این مطلب از مقاله خانم فرزانه فولادبند بهره بردم.امیدوارم همه ما بتونیم با مشکلات زندگی کنار بیاییم و با تلاش و کوشش اونها رو برطرف کنیم.به قول محمد عزیز اینجا زمینه !!!!!

۱۳۸۵ دی ۲۶, سه‌شنبه

زندگی لبه تیغ نیست


تا به‌حال از خود سوال کرده‌ايد که براي چه بـه اين دنيا آمده‌ايد؟ براي اين كه صبح با چشم‌هاي خيس از رخت‌خواب بيرون بياييد و شب، با بغض به خواب برويد؟
براي اين كه هر روز 25 ساعت بنشينيد يك گوشه و به اين فكر كنيد كه كي از شر اين همه مصيبت خلاص مي‌شويد؟ براي اين كه هر پنج دقيقه يك بار، ياد بدهكاري‌هايتان بيفتيد و اوقات خودتان و اطرافيان‌تان را زهرمار كنيد؟

زندگي همين اتفاقات غم‌انگيز است؟

شك نكنيد كه براي همه، زندگي، همان‌قدر كه پر از اتفاقات غيرقابل پيش‌بيني غم‌انگيز است، پر از اتفاقات خوب و اميدواركننده هم هست. گذشته از اين اما، تغييرات زندگي فقط آن‌هايي نيستند كه خودشان اتفاق مي‌افتند. در واقع اين تغييرات بــا تغييراتي که در زندگي قهرمان‌هاي فيلم‌هاي تلويزيوني اتفاق مي‌افتد، متفاوت است. چراكه تغيير تنها فيزيکي نيست، بلکه احساسات و عواطف و روح شما را نيز در بر مي‌گيرد.
تغيير فيزيکي، تنها شامل جسم شما مي شود. مربوط به بدن و چيزهايي است که شما قادر به ديدن آن‌ها هستيد، اما تغييراتي كه در درون شما اتفاق مي‌افتند، باعث ايجاد شادي حقيقي در اعماق وجود مي‌شوند
.
لذت بردن از كوچك‌ترين دارايي‌ها!

فضايي که در آن زندگي مي کنيد، مثل منزل، محل کار، حيات خانه و حتي اتومبيل شخصي‌تان انعکاسي از درون شماست. اين مکان‌ها را با وسايلي که از نگاه کردن و استفاده از آن‌ها لذت مي بريد: کارهاي هنري، گل‌هاي طبيعي و... هم‌چنين، با وسايلي که شما را به ياد خاطرات خوش ايام گذشته مي‌اندازند مثل قاب عکس، کادو و... پر کنيد. باور كنيد رعايت همين نكات كوچك، به شاد شدن شما كمك مي‌كند.

از توجه به جسم خود هم غافل نباشيد. از غذاهاي مقوي استفاده کنيد و ورزش کردن را نيز فراموش نکنيد.

انجام تمرين‌هاي ورزشي بايد به صورت جزء لاينفک زندگي روزمره شما درآيد. حتما لازم نيست براي آن يک برنامه‌ريزي طولاني مدت داشته باشيد. فعاليت بدني تنها مي‌تواند به سادگي بالا رفتن از پله‌هاي خانه، باغباني کردن، قدم زدن و يا حتي بازي کردن با بچه‌ها باشد. البته اگر بتوانيد زماني را براي رفتن به باشگاه ورزشي در برنامه‌ روزانه خود بگنجانيد، عالي است.
به خودتان اهميت بدهيد!روان‌شناسان مي‌گويند؛ احساسات بخش جدا نشدني وجود شما هستند. شما همواره بايد نسبت به آن‌ها قدردان باشيد و در پروراندن آن‌ها از هيچ تلاشي مضايقه نکنيد. البته اين معنايش آن نيست که در راه رسيدن به شادکامي احساسات منفي خود را مدفون کنيد. اتفاقا اگر شما احساسات منفي خود را درک نکنيد صرفا باعث طولاني‌تر شدن و عميق‌تر شدن آن‌ها مي‌شويد. پس براي اين که از شر آن‌ها خلاص شويد بايد با آن‌ها روبه رو شويد.

شيريني هم شيريني‌هاي ارزان!

وقتي آدم‌هايي هستند كه با خوردن بستني شکلاتي مورد علاقه شان شاد مي‌شوند، چرا شما نبايد از اين دسته از افراد باشيد؟ يعني شاد شدن اين‌قدر سخت است؟ اگر براي رسيدن به شادي، لازم است تا در کاري زياده روي کنيد، اين كار را بكنيد. منتظر چه هستيد؟ همين حالا شروع کنيد. به خودتان اجازه دهيد تا در چيزهايي که شما را خوشحال مي‌کنند غوطه ور شويد. به خود بقبولانيد که استحقاقش را داريد؛ چه مساله مالي باشد، چه زمان گذاشتن براي يك كار خاص؛ و چه حتي يك خوراکي!

صداي خودتان را مي‌شنويد!به نداي درون اعتقاد داريد؟

همان صداي درون‌تان که گاهي با شما صحبت مي‌کند: اين شغل را قبول کن؛ با آن آدم ارتباط برقرار نکن؛ از آن طرف برو و ...او هميشه از شما محافظت مي‌کند و در موارد زيادي زندگي شما را از خطر نابودي نجات مي دهد.
او به شما اجازه مي‌دهد که بدانيد و بدون اين که در مورد برخي مطالب فکرکنيد اطلاعات دقيق و بي نظيري در اختيار شما قرار مي دهد.اين يك واقعيت است كه متاسفانه ما در جهان مدرن امروزي ياد نگرفته‌ايم كه چگونه مي‌توانيم بينش خود را نسبت به مسايل پيرامون خود افزايش دهيم. همان‌طورکه اگر عضلات بدن تحرک نداشته باشند از کار خواهند افتاد، اگر روح شما نيز پرورش نيابد، بينش خود را از دست خواهد داد. راه‌هاي متفاوتي براي برقراري ارتباط با الهه دروني‌تان وجود دارد. براي رسيدن به آرامش، مي‌توانيد در يک پارک قدم بزنيد، چند نفس عميق بكشيد و يا به يک موسيقي آرام بخش گوش فرا دهيد.
فكر مي‌كنيد مدي‌تيشن كه مي‌گويند چيست؟ هر کاري که درياي متلاطم ذهن شما را آرام كند، باعث ايجاد برقراري ارتباط با خود حقيقي تان شود، مدي‌تيشن به حساب مي آيد.

درس آخر

هميشه اين را به‌خاطر داشته باشيد: جسم، احساسات و روح خود را پرورش دهيد. اين کار از شما انساني سالم تر و شادتر مي سازد. پس همين حالا راه بيفتيد و در جعبه شکلات‌هاي خود را باز کنيد و هر کدام را بيشتر دوست داريد برداريد و به دهان خود بگذاريد تا شيريني آن تمام وجود شما را در بر گيرد؛ فقط بعد از آن پياده روي فراموش نشود!


دوستان عزیز شفا!این مطالب مفید و اموزنده رو از مقاله خانم مریم درخشان نژاد براتون ویرایش کردم ...واقعا شاد بودن خیلی آسونه ...و به قول حافظ دنیا بر مردمان سخت گیر ، سخت می گیره!!!پس زیاد مسائل سخت نگیرین!!!با پشتکار و تلاش به هر موفقیتی که آرزو شو داشته باشین می رسین.مطمئن باشین.راستی من در هر فرصتی سعی می کنم مطالب زیبای که در شفا نوشته می شی رو به دوستان عزیزم و خانواده ام و کلا کسایی که به نحوی باهاشون در زندگی روزمره برخورد می کنم ،انتقال بدم ...یعنی مطالبی که در اینجا نوشته میشی ...فقط جنبه وبلاگ نویسی نداره ...و از همه دوستان عزیز خواهش می کنم جنبه عملی به این گفته ها بدن و سعی کنن با بالابردن روحیه خودشون بر دیگران هم تاثیر بگذارن...در این صورت فکر کنم وبلاگ شفا به اون هدفی که محمد .عزیز سالها پیش در نظر داشت و این وبلاگ ایجاد کرد، میرسه...

۱۳۸۵ دی ۲۵, دوشنبه

پدر،مادر ما امتحان داریم

بفرمایید!!!نوش جان!
امروز مقاله ای رو از دکتر رضا کیاسالار خوندم که خیلی خوشم اومد...موضوع مقاله در مورد امتحان دادن بچه هاست!.
اغلب ما دل‌مان براي فرزند دانش‌آموزمان مي‌سوزد و مي‌خواهيم به او كمك كنيم با اضطراب شب‌هاي امتحانش كنار بيايد، ولي بيشتر ما راهش را بلد نيستيم. كارهايي كه بيشتر ما بلديم و توصيه‌هايي كه مي‌كنيم، چيزي كه از اضطراب و دل‌شوره او كم نمي‌كند كه هيچ، گاهي بدتر كارآيي او را كم مي‌كند. شايد بهتر باشد ما هم چيزي درباره امتحان دادن بچه‌ها، ياد بگيريم
.
تنفس ريتميك

زير رگبار استرسيكي از روش‌هاي موثر براي حفظ آرامش و كاهش استرس‌هاي روزمره، استفاده از روش تنفس ريتميك است. تنفس ريتميك خصوصا اگر با تلقين مثبت همراه باشد، به ميزان قابل توجهي استرس‌هاي روزمره موثر را كم مي‌كند. البته از اين روش بايد عمدتا در فواصل بين مطالعه يعني در زمان‌هاي استراحت بين مطالعات‌ استفاده كرد. تمرين تنفس ريتميك را بايد طبق روش زير برنامه‌ريزي كنيد و به فرزندتان آموزش دهيد:


1 . دم عميق، در چهار شماره: يك نفس عميق بكشيد و در ذهن‌تان از يك تا چهار آرام‌آرام بشمريد و حس كنيد كه ريه‌هايتان دارد از هوا پر مي‌شود


مكث بين دم و بازدم در چهار شماره: از يك تا چهار در ذهن‌تان بشمريد.2


3. بازدم عميق در چهار شماره: هوا را آرام آرام از ريه‌هايتان بيرون بفرستيد و در ذهن‌تان آرام آرام از يك تا چهار بشمريد. حس كنيد كه ريه‌هايتان به تدريج از هوا خالي مي‌شود.چشم‌هاي‌تان را در اين تمرين ببنديد و حواس‌تان را كاملا به هوايي معطوف كنيد كه به ريه‌هايتان داخل مي‌كنيد، يا از ريه‌هايتان بيرون مي‌فرستيد. در مرحله مكث، مي‌توانيد از تلقين‌هاي مثبتي مانند من كاملا سرحالم، من موفق هستم، من آماده درس‌خواندنم و... استفاده كنيد


صبحانه را جدي بگيريم


از آن‌جايي که سوخت سلول‌هاي مغزي با مواد قندي حاصل مي‌شود، تامين اين سوخت، در صبح اول وقت، موجب افزايش قدرت يادگيري، تقويت حافظه کوتاه مدت، افزايش تمرکز و کاهش خواب آلودگي مي‌شود. فرزند شما صبحانه را بايد نيم تا يک ساعت قبل از شروع فعاليت فکري‌، بخورد. بهتر است که صبحانه‌بر پايه نان باشد و يک آب‌ميوه طبيعي هم در همين وعده، نوشيده‌شود. مصرف مواد غذايي که داراي پروتيين‌هايي با کيفيت بالا هستند (نظير شير و تخم‌مرغ)، نيز مفيد است. يادتان باشد که رعايت تنوع در صبحانه و گنجاندن تمام گروه‌هاي غذايي در اين وعده توصيه مي‌شود و سوخت مطالعه‌ را تامين مي‌کند. در ميان تمام مغز‌ها، بادام زميني و بادام هندي، بيشترين ميزان روي را دارند.علاوه بر مغزها، ميوه‌ها هم ميان وعده‌هاي مناسبي هستند. ميوه‌ها به خاطر آب و ويتامين‌هاي فراواني که دارند، موجب حفظ شادابي و رفع خستگي مي‌شوند. در ضمن، اين خاصيت را هم دارند که اضطراب‌ را کم مي‌کنند. اين گروه از مواد غذايي، به دليل موثر بودن در تنظيم قند خون مي‌توانند انرژي لازم براي فعاليت‌هاي مغزي را، تامين کنند. به همين دليل توصيه مي‌شود در يک روز، دست‌کم سه تا چهار عدد ميوه ميل شود و دست كم يکي از آن‌ها حتما از خانواده مرکبات باشد. ميان وعده‌هاي ميوه‌اي با تثبيت قند خون در طول روز موجب مي‌شوند سوخت لازم براي فعاليت مغزي، به دست بيايد و حافظه کوتاه مدت نيز تقويت شود.


چه كسي آهن كم دارد؟


کمبود آهن از مهم‌ترين عوامل کاهنده قدرت تمرکز است كه در نوجوانان هم كم شايع نيست. محققان عقيده دارند که آهن با حمل اکسيژن به شکل هموگلوبين و توليد ناقلين عصبي در مغز بر قدرت يادگيري، حافظه و تمرکز موثر است. کمبود اين ماده مغذي، در دراز مدت منجر به بروز اختلال در ساخت آنزيم‌هايي مي‌شود که در سيستم اعصاب مرکزي فعاليت مي‌کنند. با اين حساب، کم‌خوني ناشي از فقر آهن يکي از دلايل شايع ضعف تمرکز و افت حافظه است که البته با مصرف مکمل‌هاي آهن، قابل جبران است. مصرف مواد غذايي غني از آهن، نظير گوشت قرمز، جگر، عدس و سويا به همراه انواع ميوه و سبزي تازه (ليمو، انواع مرکبات، گوجه فرنگي و کلم بروکلي)، نيز براي افزايش جذب اين ماده مغذي بسيار مفيد است.روي و همه چيزهايي كه لازم داريدعلاوه بر آهن، روي نيز يکي ديگر از مواد مغذي موثر بر عملکرد مغز محسوب مي‌شود. اين ماده مغذي با دخالت در ساخت انواع آنزيم‌ها، هورمون‌ها و انتقال دهنده‌هاي عصبي نقش مهمي در افزايش قدرت يادگيري و ايجاد تمرکز لازم مباحث فکري و به خاطر سپردن آن‌ها دارد. از اين رو، مصرف غذاهاي دريايي نظير انواع ماهي، جگر گوساله، عدس، نخود سبز و حتي نان گندم به اهالي درس و مدرسه توصيه مي‌شود. اين ماده مغذي بسيار حساس بوده و بر اثر عواملي نظير رژيم‌هاي لاغري طولاني مدت، مصرف مکمل کلسيم، رژيم‌هاي غذايي گياه‌خواري و برخي از بيماري‌ها دچار کمبود مي‌شود.



مادر، پدر‌ها درست كنند، بچه‌ها بخورند •


ده گرم كندر را خوب بكوبيد و با مقداري عسل مخلوط كنيد و هر روز صبح از اين مخلوط بخوريد.•
فندق و گردو از تقويت كننده‌هاي حافظه است. گردو، انرژي غذايي فراواني دارد و به علت دارا بودن ويتامين‌هاي گروه B باعث تقويت اعصاب مي‌شود. ضمن اين كه براي رفع بي‌حالي، سستي، ترس و دلهره هم مناسب است.

خوراكي‌هايي مانند عسل، بادام، شير، ماست، سير، موز، خرما، نارگيل و انواع كشمش حافظه و تمرکز را تقويت مي‌كند. •

حتما براي سر جلسه امتحان، مواد هيدرات كربني مثل شكلات و بيسكوييت در كيف فرزندتان بگذاريد.•


گوشت ماهي و گوسفند سرشار از كلسيم و فسفر است و اين دو ماده براي تقويت حافظه بسيار سودمندند. •


هر روز مقداري زنجبيل كوبيده را با عسل خالص مخلوط كنيد و از آن بخوريد؛ يا صبح ناشتا كشمش سياه بخوريد و يا هر روز صبح، ناشتا نصف استكان عسل خالص را در آب جوش حل كنيد و سپس ميل كنيد.

۱۳۸۵ دی ۲۴, یکشنبه

لیوان آب را زمین بگذار


استاد وارد کلاس شد و ليوان آبي را که دستش بود، بالا گرفت تا همه ببينند.
از شاگردان پرسيد كه به نظر شما وزن اين ليوان چه‌قدر است؟

شاگردان جواب دادند: «50 گرم، 100 گرم، يا 150 گرم.»

استاد گفت: «من هم بدون وزن کردن، نمي‌دانم که وزن آن دقيقا چه‌قدر است، اما سوال من اين است که، اگر اين ليوان چند دقيقه دستم باشد، چه اتفاقي مي‌افتد؟»

شاگردان جواب دادند: «هيچ اتفاقي نمي‌افتد.»

استاد باز پرسيد: «حالا اگر يک ساعت اين ليوان را نگه دارم، چه مي‌شود؟» بچه‌ها جواب دادند، «دست‌تان درد مي‌گيرد.» پرسيد: «اگر يک روز نگه دارم، چه مي‌شود

بچه‌ها گفتند: «عضلات‌تان به خاطر فشار زياد روي آن، بي‌حس مي‌شود و درد مي‌گيرد.» يکي از آن‌ها به شوخي گفت: «احتمالا بايد به بيمارستان برويد.»

استاد گفت: «چرا دست من بي‌حس مي‌شود؟ مگر در اين مدت، وزن اين ليوان تغيير کرده؟ چرا فشار آن، روي دستم بيشتر مي‌شود؟ حالا من بايد چه كار كنم؟»

بچه‌ها گيج شده بودند و نمي‌دانستند چه جوابي بدهند. بالاخره يکي از آن‌ها گفت: «ليوان را زمين بگذاريد.»

استاد گفت: «دقيقا. اين همان کاري است که بايد انجام دهيد. ليوان را روي زمين بگذاريد. درست مثل مشکل‌هاي زندگي، اگر چند دقيقه آن‌ها را در ذهن‌تان نگه داريد، هيچ اتفاقي نمي‌افتد. اگر يک ساعت به آن‌ها فکر کنيد، مغزتان درد مي‌گيرد و اگر مدت طولاني‌تري به آن‌ها فكر كنيد، کم کم شما را فلج مي‌کنند.»فکر کردن به مشكل‌هاي زندگي مهم و لازم است، اما مهم تر آن است که در پايان هر روز، آن‌ها را زمين بگذاريد و بخوابيد. به اين ترتيب ذهن‌تان در فشار قرار نمي‌گيرد و صبح مي‌توانيد با انرژي و روحيه کافي، از خواب بيدار شويد و هر مساله و مشکلي را حل كنيد.
مجید

۱۳۸۵ دی ۲۰, چهارشنبه



قابل توجه كساني كه در آشپزي تنبل تشريف دارند :

کافی است دو عدد خرما با يك فنجان چاي خوش عطر تهيه كنيد – اين
دستورالعمل براي كسانی است كه در حد تهيه اين موارد تنبل نباشند-

خرما را در دهان بگذاريد با زبان تمام الياف و مزه آن را بچشيد. صبر كنيد
چه خبر است! مثل گرسنگان افريقا آن را يكباره فرو ندهيد. بگذاريد كاملاً
در دهانتان خيس بخورد و تمام مزه اش را به تمامی بچشيد. با هر بار جويدن
آن حس كنيد داريد چه موادی را به بدنتان ميرسانيد. اصلاً براي چه اين
مواد را به بدن ميرسانيد.

نگوييد گرسنگی. چون گرسنگی يك دليل كلی است كه اصلاً واضح نيست. بگوييد
بدنم به پروتئين، ويتامين، كالری و ... نيازمند است و اين خرما اين نياز
را برطرف ميكند.

نكته خيلي مهم اينست كه در حين مزه مزه كردن آن هيچ فكر و احساس ديگری را
به خود راه ندهيد. تمام توجهتان به بو و طعم آن باشد و در تمام لحظات
خوردن حضور داشته باشيد. هر فكری كه بيايد يكي از ويتامينهای اين غذاي
ارزشمند كه جز آن را در خانه نداريد از بين مي برد پس حواستان را جمع
كنيد و نگذاريد حرام شود و هدر برود.

بعد از حداقل ۲۱ بار جويدن – توجه كنيد تعداد جويدن بستگي به نوع غذا و
گرسنگی تان دارد، هرچه گرسنه تر باشید بایستی تعداد جویدن و نگه داشتن
غذا در دهان را بیشتر کنید، در ضمن یادتان باشد معده شما دندان ندارد- و
پس از مرور مواردی كه بالا گفته شد ميتوانيد آن را فرو دهيد.

چشمهايتان را ببنديد و عبور آن را از مري به معده تان حس كنيد. يك جرعه
چای را مزه مزه كنيد. عطر خوشش را ببوييد و طعم و رطوبتي كه به دهانتان
ميدهد را حس كنيد. خاصيتی كه باعث شده چای را براي نوشيدن انتخاب كنيد به
ياد بياوريد. حرارتش را در دهان، قفسه سینه و کل بدن تجربه کنید و از
تاثير خوش آن لذت ببريد.

بسيار خوب عمل شريف خوردن تمام شد. الان ميتوانيد مطمئن باشيد تا چهار
پنج ساعت ديگر نياز به هيچ مواد غذايي نداريد و بدنتان كاملاً به موادي
كه ميخواسته رسيده است.

از خوردن ميتوان يك مراقبه و عبادت ساخت. امتحانش كنيد. بیشتر از عبادتی
که درش یاد صد موضوع از یاد رفته میافتید بهتان میچسبد.

By
Schirins


... محمد

۱۳۸۵ دی ۱۵, جمعه

اعتراف


1. از بد قولی و سر وقت به قرار نیومدن خوشم نمیاد .....ولی از شانس خوبی که دارم اکثر دوستام بدقول هستن و با تاخیر میان.....
2.آدم احساساتی هستم ...متولد ماه احساسات یعنی تیر!....البته احساساتمو همیشه با منطق همجهت می کنم!ولی در آخر احساساتم تصمیم میگیرن ..من به این احساسی که دارم "احساس هوشمند می گم" یک نوع حس ششم!وقتی احساس کنم یک اتفاقی می خواد بیافته در 90 درصد موارد که برام پیش اومده اون اتفاق افتاده!!!در تصمیماتی که میگیرم هم همینطور....
3.همیشه دوست داشتم کارهایی انجام بدم که جدید ، زیبا و همه پسند باشه!به همین خاطر همیشه در کارهام اول رضایت خودم بعد رضایت دیگران رو در نظر می گیرم...ولی وقتی بعضی آدمها از کارهام بی مورد انتقاد می کنن ....حالشونو می گیرم!..ولی اگه انتقادشون منطقی باشه قبلول می کنم....
4. معتقدم به این نکته که بار کج به منزل نمیرسه...بنابراین همیشه درستی و صداقت در کارهام رعایت کردم.
5.هیچ وقت بطور جدی و وحشتناک عصبانی نشدم!همیشه وقتی موضوعی اعصابمو خرد می کنه ... پامیشم یک دور تو خونه میزنم ...بعد به خودم می خندم!!!که در این دنیای زود گذر چرا من این رفتار از خودم بروز می دم!بعد به خودم می گم بی خیال!!!!
5. همیشه دوست داشتم ...در امتحاناتم بهترین نمرات بگیرم...ولی خوب اکثرا اشتباهات کوچیکی می کنم و نمره کامل از دست میدم!این مورد میذارم به حساب بی دقتی خودم!امتحان ارشد قراره اسفند برگزار بشه ..امیدوارم حداقل دیگه سر کنکور ارشد از این اشتباهات نکنم!
6. به احترام متقابل بین دو نفر معتقدم ...هرکس بی احترامی کنه ..حالشو می گیرم ...
7.نویسنده ای خوبی نیستم ولی اگه بخواهم می تونم یک داستان و یا حتی یک رمان هم بنویسم !!!!
8. بعضی وقتها احساس خاصی پیدا می کنم! و به این نکته فکر می کنم ...که ا زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می رم آخر ننمایی وطنم!....نمی دونم دوستان عزیز شفا این حالت تجربه کردن یا نه؟ولی به این نکته ایمان دارم ...که زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه راز به جایی که خدا می داند!!!
9.از افراط و تفریط بدم میاد....مخصوصا در حوزه دینی و مسائل اجتماعی....از دورغهایی که گفته میشه...و هیچ وقت دوست نداشتم از حسن نیت من سواستفاده بشه!به قولی یکی از دوستان : باید به کسی که نیاز به کمک داره ...کمک کرد ولی تا حدی که بتونه رو پاهاش بایسته!...بعد از اون دیگه نباید بهش لطف کرد چون هیچ کس از سواری گرفتن بدش نمیاد....!
10. عاشق زیبایی و هنر و کارهای ظریف و موسیقی "فلوت و پیانو و ویولون و..."و انجام دادن کارهای مفید هستم!
11. یک زبان رو خوب بلدم و اون زبان زیبایی ....چون زبان زیبایی ، زبان بین المللیه!هرکسی می تونه با این زبان ، حرف دلش به دیگران بزنه ....وبلاگ شفا زیباست ...به همین خاطره که من هرروز این وبلاگ چک می کنم ..مطالبشو می خونم ...از مطالبش در بهترکردن زندگی خودم و دیگران استفاده می کنم ...

مجید

روشهاي خلق آرامش در فضايي آكنده از شک

سوال: بزرگترين مانع بر سر راه شادي براي مردم امروز دنيا چيست؟

دكتر داير: در دعاهاي سنت فرانسيس آسيسي، او از ما مي خواهد تا روشهاي توليد جواب براي مسائلمان را خود ياد بگيريم. من به صورت يك دعاي خشك و خالي به اين موضوع نگاه نمي كنم. بلكه آنرا تكنولوژي هشتصد ساله اي مي دانم كه روشهاي خلق محيطي سرشار از شادي و عشق و آرامش را در فضايي آكنده از نفرت، خشم و ترس ارائه مي كند.

او بما يادآوري مي كند كه هنگاميكه انرژي كمي در روحيات ما وجود دارد، انرژي بيشتري بدرون خود بياوريم. وقتي اينكار را بكنيم، نه تنها انرژي كمتر را از بين برده ايم بلكه آنرا به انرژيهاي بيشتر معاوضه كرده ايم. براي مثال: وقتي در اتاق تاريكي هستيد، در محيطي با انرژي كم هستيد. وقتي كه نور به حضور تاريكي مي آوريد، نه تنها تاريكي را از بين برده ايد، بلكه آنرا به روشنايي بدل كرده ايد.

وقتي در فضايي آكنده از نفرت هستيد و به اين نفرت با نفرت پاسخ ميگوييد، ميداني از انرژيهاي پايين و پست داريد. بايد ياد بگيريد كه به محيطي از نفرت، بطريقي سريع دوست داشتن را وارد كنيد تا نه تنها نفرت را حذف كرده باشيد، بلكه آنرا به عشق تبديل كرده باشيد.

در مورد حزن و شادي هم همينطور است. اگر هنگاميكه كسي از دست شما عصباني مي شود، شما هم عصباني و يا محزون شويد، در محدوده اي از انرژيهاي ضعيف هستيد و هر كس ديگري را هم ميتوانيد ضعيف كنيد. اما وقتي به اين نفرت و خشم با آرامش و سبكبالي جواب دهيد، انرژي كم توان روحي را از بين برده و آنرا با انرژي پر توانتري جايگزين كرده ايد.
بزرگترين مانع بر سر راه زندگي لذتبخش، اينست كه تقريبا همه به حزن با حزن جواب مي دهند، به خشم با خشم و به نفرت با نفرت.

مسبب آرامش باش و هر جا هستي شادي و حركت را با خود به آنجا ببر و اينچنين است كه همه ي موانع برداشته مي شوند.

دعاهاي سنت فرانسيس آسيسي
... محمد

۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه

من اعتراف میکنم !


1. یکبار موقعی که چهار یا پنج سالم بود مربی مهدکودک سر کلاس گفت خدا بچه هایی رو که پدر و مادرشون رو اذیت میکنن دوست نداره ،من هم که فکر میکردم شب دیر خوابیدن و شیطونی کردن ، اذیت کردنه ، از اون لحظه ای که این حرف رو به ماها گفت تا یک ساعت به طور پیوسته داشتم گریه میکردم . گاهی اوقات به پاکی و معصومیت بچگی خودم حسودیم میشه . یادش به خیر

2.دوستان من جز مهمترین و عزیزترین افراد توی زندگیم هستن ، اما هیچ وقت این موضوع رو بروز نمیدم چون پررو میشن! هر آدمی یه دنیای جدیده ، خدا رو شکر میکنم که به من لطف کرده تا دوستهای خوبی داشته باشم وبتونم دنیاهای جدیدی رو ببینم .

3. دوران بچگی هیچ وقت از عروسک بازی و خاله بازی واینجور بازیهای دخترونه خوشم نمیومد ، لگو بازی و فوتبال ، بازیهای محبوب دوران کودکیم بودن ، همیشه هم موقع بازی ، سوباسا می شدم و مثل اون شوت میزدم !

4.عاشق طبیعتم ، شده تا کمر برم تو آب که وسط رودخونه وایسم ، چهارچنگولی از صخره ها برم بالا که بتونم یه بوته رو ببینم یا از درخت برم بالا که از ارتفاع به پایین نگاه کنم ، کلا ارتفاع رو خیلی دوست دارم اینکه پدر خودت رو در بیاری بری تا نوک کوه بعد از اون بالا پایین رو نگاه کنی و سکوت و یه آرامش بیکران ....

5. از تمام حرفهایی که من در طی یک روز با دوستام میزنم 99 درصدش شوخیه البته در مورد اون یک درصد هم بعضی اوقات خودم شک دارم که جدی باشه ! و این کار بعضی اوقات بدجوری حرص دوستام رو درمیاره ، خب میخوام بهشون بفهمونم که خیلی چیزها اونقدرها هم که اونها فکر میکنن جدی و مهم نیست . (قابل توجه دوستم غ که پدر من رو درآورده )

6. دوست دارم همیشه چیزای جدیدی رو ببینم و کشف کنم شاید به خاطر همین از بچگی عاشق زیست شدم . نخستین تحقیقات زیستیم رو از همون پنج شش سالگی روی مورچه ها و سوسکهای خونه مون انجام دادم . مثلا بعد از تحقیقات و آزمایشات فراوان به این نتیجه رسیده بودم که بهترین روش برای کشتن سوسک استفاده از پیف پاف یا بریدن سر یا له کردن یا سوزوندنش نیست بلکه ریختن چندقطره مایع ظرفشویی ریکا ِ . دلیلش هم به خاطر یه ترکیب خاصه که الان دیگه توی مایعهای ظرفشویی استفاده نمیشه البته این موضوع رو جدیدا فهمیدم !

7. با کلام خیلی خوب نمیتونم منظورم رو منتقل کنم به خاطر همین زیاد اهل حرف زدن نیستم اما تو نوشتن ، میتونم یه جا بشینم و یه سره 100 صفحه بنویسم .

.

مهزاد

یادم رفته عکس رو از کدوم سایت برداشتم.

یلدا بازی، قسمت سوم


سلام
قبل از هر چیز باید بگم که اسم من محمد هست. ولی چون تداخل اسمی داشتیم با آقا محمد (Shefa's owner)برای رجیستر کردن ، اسم forever84 رو انتخاب کردم
اینهم یلدا بازی
1-از مارمولک به شدت می ترسم. خصوصا وقتی توی تلویزیون تصاویر خانواده مارمولک ها ( کروکودیل و ...) رو پخش میکنه مو رو تنم سیخ میشه. اگه توی یه اتاق ببینم که روی سقفش یه مارمولک هست. عمرا اگه شب توی اون اتاق بخوابم ( تا حالا چندین بار رفتم توی هال خوابیدم ). نکته خنده دار اینه که همیشه توی کابوس هام ، مارمولک نقش اول رو بازی میکنه.متاسفانه جنوب پر هست از مارمولک، فقط زمستونا میرن خواب زمستانی

2-اگه محمد از سوال اول و آخر امتحان بدش میاد. من اصولا از کل ورقه امتحان بدم میاد. اصلا خوشم نمیاد از سرجلسه امتحان.دوست دارم همیشه درسهامون به صورت پروژه باشه یعنی یه چند روز بهت وقت بدن که فلان کار رو توی خونه انجام بدی. اون وقت دله راحت توی خونه میشینی ، یه خورده کار میکنی ، بعد میری یه لیوان چایی میخوری و دو کلام حرف و بعد دوباره میری ادامه ی کار ، نه اینکه 3 ساعت روی صندلی خشک بشینی ، درست مثل زندانی هایی که دارن توی دادگاه محاکمه میشن

3-اولین بار که وبلاگ شفا رو دیدم خیلی دوست داشتم که منم توش مطلب بنویسم. تا اینکه یک روز محمد برام دعوت نامه فرستاد. ما فردا صبحش ، امتحان مهم ترین درس ترم رو داشتیم ولی من بی خیال از این موضوع تا نیمه های شب نشستم پای شفا. خدا را شکر اون درس رو با 10.8 پاس کردم....خدا به جوونیم رحم کرد

4-یه بار میخواستم یه جواب دندان شکن به اون متنی که مهزاد نوشته بود (که درباره ازدواج بود و توش پسرا رو تحقیر کرده بود) بدم ولی بعد منصرف شدم. یه باره دیگه هم میخواستم یه جواب دندان شکن به محمد در مورد ( مرکب عالم از خون شهید مقدس تر است ) بدم ولی منصرف شدم. البته حتما یه روز در اینباره خواهم نوشت.همش به خاطر این هست که علم افسار گسیخته شده و دیگه اون عالم واقعی وجود نداره که بخواد مرکبش از خون شهید مقدس تر باشه

5-توی دانشگاه یه استادی داریم که اخلاقش اینجوریه که دقیقا همون اول کلاس حضور و غیاب میکنه و اگه موقع خوندن اسم ، سر کلاس نباشی غیبت میخوری و 6 جلسه غیبت باید درس رو حذف کنی.... یه روز ساعت 8 صبح با این استاد کلاس داشتیم.در حال پوشیدن لباس بودم که یهو دوستم زنگ زد ، یک مشکل خیلی مهم داشت و در اون لحظه صبح فقط من بودم که می تونستم مشکلش رو حل کنم.با خودم گفتم بی خیال کلاس ، بذار ایندفعه رو با تاخیر برم سر کلاس...خلاصه بعد از اینکه مشکل دوستم رو حل کردم.ساعت 8:10 رفتم دانشگاه ، دیدم همه بچه ها بیرون کلاس ایستادن ، پرسیدم چه خبره؟ گفتن : استاد پاش شکسته ، امروز کلاس تشکیل نمیشه...........بسیار لذتها بردم در آن هنگام م م م

6-اون وقتها که کوچیک بودم ، فکر می کردم که خارج اسم یک کشور هست

7-وقتی کلاس دوم دبستان بودم. سر زنگ انشا که باید با هر کلمه یه جمله میساختیم. هر کلمه ای که جمله سازی باهاش برام سخت بود ، اینو براش می نوشتم " من نمی توانم با این کلمه جمله بسازم" که در واقع خودش یه جمله میشد واز نظر قانونی باید نمره بهش تعلق بگیره

8-یادش به خیر ، هر وقت املا نمره 20 می گرفتیم. معلممون از جیب خودش به ما 20 تومان پول میداد. اون زمان با 20 تومان میشد 4 تا تخم مرغ بخری ، اخه خوب یادم میاد که تخم مرغ دونه ای 5 تومان بود..خلاصه اون زمان ما با این پولها کلی بیزینس می کردیم

9-یه بار پسر داییم یه خونه کوچولو با چوب ساخت. بعدش هر وقت مدرسه می گفت کاردستی بیارید ، من این خونه رو میبردم..خلاصه کل دوران ابتدایی رو با همون خونه چوبی طی کردیم

10-دوست دارم تا دکترا درسم رو ادامه بدم


خدواندا مرا آن ده که آن به

forever84_

این بازی شب یلدا چیز جالبی شده. منم مدتیه که این بازی رو دنبال می کنم.
من اول از همه پیش قدم می شم. امیدوارم بچه های دیگه هم اعترافات خودشون رو زودتر بنویسن!

چیزهایی که فکر میکنم دیگران راجع به من ندونن ایناست...


1) 5 ، 6 ساله که بودم عاشق نقاشی کشیدن بودم. (البته هنوز هم هستم.)
یه روز خلاقیت به خرج دادم و با ماژیک یه طرح زیبا کشیدم پشت مبل پذیرایی!
موقع کشیدنش خیلی حس خوبی داشتم. انگار که دارم بزرگترین اثر هنری قرن رو رسم می کنم. همچین با اعتماد به نفس می کشیدم که نگو. اما به محض تموم شدنش تازه از حس در اومدم و گرفتار عذاب وجدان شدیدی شدم!
اما دیگه کاری بود که شده بود. دست آخر هم به خاطرش کلی توبیخ شدم!!
هنوز تصویر اون خط های آبی کج و معوج روی پارچه ی قهوه ای خوب به یادم مونده :)

2) رانندگیم تعریفی نداره، اما عاشق اینم که توی مسابقه رالی شرکت کنم!

3) جرات تقلب کردن رو ندارم. هر وقت هم که فرصتی میشه برای تقلب، غرورم اجازه نمیده نظر بقل دستی رو راجع به جواب اون سوال قبول کنم!!

4) معمولا روز هایی که ناراحتم خیلی خیلی می خوابم.

5) تلویزیون حوصله ام رو سر می بره. به جز چند برنامه خیلی خاص.
هدی